«روزی چندبار خودم را برای اینکه اهل پسانداز نبودم سرزنش میکنم.»، «حالا که گذشته را مرور میکنم، با خودم میگویمای کاش به جای علوم انسانی، پزشکی میخواندم که درآمد بیشتری دارد.»، «کاش در آن سن کم ازدواج نمیکردم.»، «اگر عقل الان را داشتم، اصلا بچهدار نمیشدم.»، «چرا پیشنهاد شغل به آن خوبی را رد کردم؟»، «اگر میدانستم عاقبت زندگی مشترک به اینجا میکشد، همان سال اول طلاق میگرفتم.» و... .
استثنا نداریم. همه ما آرزوهایی داشتهایم که به آنها نرسیدهایم یا کارهایی بودهاند که در انجامشان شکست خوردهایم. وقتی در سن چهلپنجاهسالگی گذشته را مرور میکنیم، انگار انتخابهای دیگر خیلی آسان بوده و پیش رو، اما چشم ما قدرت دیدن آنها را نداشته است. آن وقت، سرزنش کردن بدیهیترین کاری است که از عهده ما برمیآید و بعد، تحقیر خودمان که چرا اینقدر ناتوان بودیم. بعضیها بهشدت در این چرخه گرفتار میشوند. هر روز و هرشب، به محض برخورد با یک مشکل، نقصهای خود را به خاطر میآورند.
یادآوری خاطرات گذشته و سرزنش مداوم خود ابتدا ما را غمگین و در طولانیمدت افسرده میکند، نه به این دلیل که چرا آن کارها را انجام دادیم، بلکه به این دلیل که پس از گذشت مدتها نتوانستهایم از دل آن اشتباه فایدهای به دست آوریم. این اتفاق در روانشناسی به self attack مشهور است، همان خودسرزنشگری خودمان.
وقتی چنین حسی به سراغمان میآید عدهای واکنش اجتنابی دارند. یعنی انتهای این سرزنش مداوم، منفعل میشوند و هیچ کاری انجام نمیدهند. برای بهترشدن زندگی و اوضاعشان هیچ اقدام جدی و مؤثری انجام نمیدهند، چون معتقدند نمیتوانند یا نمیشود. عدهای دیگر خودشان را غرق در مشغولیتهایی میکنند که فقط حواس خود را پرت کنند مثل مصرف مواد مخدر، تفریح مداوم یا روابط خارج از حیطه زناشویی. برخی دیگر هم شروع میکنند به تلاش بیشازاندازه و غیرمعمول برای جبران چیزی که برگشتپذیر نیست.
اما حقیقت این است که نباید به خودتان سخت بگیرید. گذشته ما جزئی از وجود کنونی ما به حساب میآید، اما باید در زمان خودش نقد شود. نمیگویم گذشته را فراموش کنید، چون اثر آن همیشه با شما خواهدبود. میگویم از یادآوری آن رنج نکشید. سعی کنید بفهمید احساس پشیمانی از گذشته قرار است چه فایدهای برای حال امروزتان داشتهباشد.
بپذیرید که اشتباه کردهاید، اما باید یاد بگیرید وقتی از خودتان ناامید شدید چه رفتاری انجام بدهید که مغلوب آن احساس نشوید. بیشتر خودسرزنشیهای ما به اصطلاح امروزیها گیردادن است. زندگی عادی باید بگذرد با خوبیها و بدیهای خودش. سخت نگیرید! زندگی برای همه ما خیلی چیزها کم دارد. اصلا خیلیها از این زندگی راضی نیستند.
البته این توصیهها وقتی کارساز است که احساس خودسرزنشی شما باعث ایجاد افسردگی یا اختلالات روحی دیگر نشده و کیفیت زندگیتان را مختل نکردهباشد. در آن صورت، اولین و آخرین پیشنهاد ما مراجعه به روانشناس است.