سعیده آل ابراهیم | شهرآرانیوز؛ کارآفرینی شاید به حرف ساده باشد، اما در واقعیت، دشواریها و حتی ازخودگذشتگیهایی لازم دارد تا به نتیجه برسد. این افراد آدمهای دغدغهمندی هستند که میخواهند تعداد بیشتری از مردم از خیر و برکت کار آنها بهرهمند شوند. در این میان، کارآفرینانی هستند که خوشبختانه تا اندازهای مسیر برایشان هموار شده است و پیش میروند، اما کسانی نیز هستند که مدتهاست با چنگ و دندان کسبوکارشان را نگه میدارند.
این در حالی است که به گفته آنها، گره کارشان بهراحتی به دست مسئولان باز میشود. روزهای اول آبان است و انگار ابرهای سفید روی فرش آبی آسمان دورهمی دارند. به سمت آرامگاه فردوسی حرکت میکنیم و در کوچه پسکوچههای بولوار شاهنامه، سراغ سولهای میرویم که سعی میکند دورریز مواد لاکی و پلاستیکی در مشهد را به حداقل برساند.
بانو فرشته نقوی صاحب این کارگاه است، او زنی است که در حوزه بازیافت و آسیاب مواد و ضایعات پلاستیکی در مشهد فعالیت میکند. با اینکه در تصور بیشتر ما بازیافت شغلی مردانه محسوب میشود، او همه کارکنان خود را نیز از میان زنان انتخاب میکند و کارگاه بازیافت را به محیطی امن برای فعالیت بانوان بدل کرده است.
پیش از اینکه از در قهوهای سوله عبور کنیم، کیسههای پلاستیکیای که روی زمین خاکی چیده شدهاند، نشاندهنده کاری است که در دل این کارگاه جریان دارد. از ابتدای در ورودی کارگاه تا جایی که چشم کار میکند کیسههای بزرگ پر از پلاستیک و ضایعات روی هم تلنبار شده است. هر نیرویی روزانه و به طور متوسط میتواند ۲۰۰ تا ۳۰۰ کیلو ضایعات تفکیک کند. با این حساب، اگر بار درشت باشد، تنها ۱۰ نفر از نیروها میتوانند ۲ تن بار را در روز جداسازی کنند.
سطل زباله، سبدهای رنگی میوه، بشکههای آبی، دبههای سفیدرنگ، شیشههای پلاستیکی نوشابه و ضایعاتی که در خانههای همهمان دیده میشود، جمعآوری و سرانجام به کارگاههایی مانند اینجا فرستاده میشود تا آسیاب شود و دوباره به شکل یک کالا دربیاید. نور چراغها کفاف روشنایی کارگاه را نمیدهد و باید درها چهارطاق باز باشند تا از نور آفتاب استفاده کنند.
دستگاه غولپیکر آسیاب در گوشهای از کارگاه قرار گرفته است تا بعد از پایان کار، کیلوکیلو ضایعات را ببلعد و به صورت تکههای ریز که به آن «پرک» میگویند، تحویل بدهد. ۳ نفر از ۶ بانویی که در این کارگاه فعالیت میکنند در حال کار هستند. ماسک و دستکش دارند و لباسهایی که بر تن دارند، برای کار کنار گذاشتهاند. هرکدام گوشهای از کیسه را به دست میگیرد و ضایعات را مانند تپهای روی زمین میریزند. حالا نوبت تفکیک ضایعات پلاستیکی براساس نوع، رنگ و جنس آنهاست. بانوان این روستا از خانوادههایی هستند که بضاعت مالی چندانی ندارند. بعضی از آنها مرد خانهشان درگیر آسیبهای اجتماعی مانند اعتیاد است و باید خرج خانه و زندگی را تأمین کنند. تعدادی دیگر نیز سرپرست خانوار هستند. البته محیط این کارگاه زنانه است و همین موضوع موجب میشود بسیاری از مردان به کار دختران یا همسرانشان در اینجا رضایت بدهند.
نقوی متولد سال ۵۹ است. او، خواهر و برادرانش دوره کودکی و نوجوانی خود را در خانههای استیجاری دورتادور شهر مشهد میگذرانند، اما بعد از آن، در کنار پدربزرگ و مادربزرگ خانواده در روستای کافی ساکن میشوند. پدر خانواده، کارگر ساده بود و برای گذران زندگی، مادر نیز باید کاری میکرد. از هنر خیاطیاش برای آشنا و اهالی محل استفاده میکرد تا یک گوشه زندگی را بگیرد. «وضع مالی خوبی نداشتیم، اما پدر و مادرم جزو قشر زحمتکش بودند و تا جایی که در توان داشتند، ما را تأمین میکردند. میخواستم کار کنم و کمکخرج خانواده باشم، اما شرایط آن پیش نیامد.»
نقوی از بانوانی است که با وجود ازدواج درسش را ادامه میدهد و با تولد فرزند دومش، فارغالتحصیل مقطع کارشناسی علوم اجتماعی میشود. علاقهاش به کار موجب میشود سراغ کارهای جسته و گریخته دیگری نیز برود. مدتی به عنوان کارپرداز در شرکتی خصوصی کار میکرد و دورهای در خانه شیرینی و کیک میپخت. «به این دلیل که بچههایم تقریبا پشت سر هم به دنیا آمدند و باید به آنها رسیدگی میکردم، نمیتوانستم به صورت ثابت در جایی مشغول به کار شوم و برایم سخت بود. بعد از اینکه بچههایم از آب و گل درآمدند به فکر راهاندازی شغل بهتری افتادم.»
همیشه شغل بازیافت برای نقوی جالب بوده است و معتقد است همین که از مواد دورریختنی دوباره کالایی تولید میشود، به معنی آسیب کمتر به محیط زیست است و حس خوبی دارد. ضمن اینکه دوست داشت بتواند برای مردم بهویژه زنان روستا شغلی ایجاد کند که ناچار به مهاجرت به شهر نباشند یا عمرشان در رفتوآمد از روستا به شهر برای کار تلف نشود. «خواهرم نیز سرپرست خانوار بود و موافق بود که با هم کار را شروع کنیم، اما سرمایهای نداشتیم. مادرم که اشتیاق من و همسرم را دید، فروش خانهاش را پیشنهاد داد و از همان طریق توانستیم یک کارگاه دویستوپنجاهمتری در روستای کافی راه بیندازیم.»
نقوی برای شروع کار، رضایت قلبی همسرش را به همراه خود نداشت، اما آنقدر سماجت و پیگیری در کار نشان داد که دیگر همسرش نیز میخواست او ایدههای ذهنیاش را پیاده کند. اولین مرتبه، کار را به صورت خانوادگی، با خواهر و برادرانش شروع میکند. «به یاد دارم که کارگاهمان گازکشی نشده بود. لامپ زده و بخاری چوبی گذاشته بودیم. در آنجا بارهایمان را تفکیک میکردیم. هوا خیلی سرد بود، اما ناچار بودیم کار کنیم.»
نقوی معتقد است از صفر شروع کرده است، و تنها با فروش خانه مادری و یک وام خوداشتغالی از کمیته امداد امام خمینی (ره) کار را شروع میکنند. اوایل درآمد چندانی نداشتند، اما به مرور توانستند زنان روستایی را در کارگاه مشغول به کار کنند. «برادرم زمانی انبار ضایعات داشت و از تجربیات کاریاش استفاده میکردیم. مابقی مراحل کار و جنسشناسی را از اینترنت و با آزمون و خطای خودمان یاد میگرفتیم. به این دلیل که با علم وارد این کار نشده بودیم، بخشی از بارها را بهاصطلاح «زندهبار» میفروختیم. یعنی بدون اینکه آنها را آسیاب کنیم، تحویل میدادیم. کارگران نیز چند ماهی طول میکشید تا کار را یاد بگیرند.»
رفتهرفته تعداد کارگران زن در این کارگاه را به ۱۵ نفر میرساند، اما به دلیل اینکه در تأمین خوراک دستگاهها دچار مشکل میشود، تعداد کارگران را به ۶ نفر کاهش داده است. «کارگاهمان برای این کار کوچک بود. به همین دلیل در بولوار شاهنامه سولهای چهارصدمتری اجاره کردم، اما در ۳ سالی که این کار را شروع کردهام، ۲ سال است با مشکل خوراک دستگاهها مواجه هستم. در این زمینه خیلی با بخش پسماند شهرداری رایزنی کردهام، اما هنوز بیفایده مانده است و از درآمد اینجا تنها توانستهام کرایه سوله و حقوق کارگرانم را بدهم.»
او معتقد است به این دلیل که نمیتواند بار را ارزان خریداری کند، دخل و خرجشان با هم برابر است و حتی نمیتوانند به قدری صرفهجویی کنند تا تجهیزات بیشتری تهیه کنند. «در سال گذشته، میانگین ۱۳۰ کیلو بار برای کارگاه میآمد که این میزان بههیچوجه کفاف کار را نمیداد. هنوز هم برای خوراک دستگاهها به هرجا میرویم به بنبست میخوریم و گاهی حتی باری که از انبارهای نمکی میگیریم، مقدار زیادی زباله دارد که به درد کار ما نمیخورد. برای نمونه، در ۵۰۰ کیلو بار، ۲۰ یا ۳۰ کیلو زباله طبیعی است، اما ما از این میزان بار، ۲۰۰ کیلو زباله پیدا میکردیم. به این دلیل که خانم بودم، میخواستند سرم را کلاه بگذارند.»
زمانی که نقوی زبالههای بهدردنخور بار را برای انبارها برگشت میزد، دفعه بعد دیگر به او بار نمیفروختند. اوایل، خودش برای خرید بار ضایعات میرفت، اما صاحبان انبارهای نمکی با او معامله نمیکردند، زیرا به گفته خودشان، دوست نداشتند با بانوان کار کنند. به همین دلیل، حتی اگر یک دوره به او ضایعات میدادند، مرتبه بعدی به او بار نمیدادند. «زمانی که بار را بعد از آسیاب برای بازاریابی و تحویل میبردم، بیشتر مردان تعجب میکردند از اینکه یک خانم کار بازیافت انجام میدهد. ضمن اینکه بارها پرکها را در آب میانداختند و آزمایش میکردند که خراب نباشد. بعضیها همان لحظه تحویل بار با من تسویهحساب نمیکردند به این بهانه که ممکن است کار خوب نباشد.».
چون افراد بار ضایعات را به زنان نمیفروختند، از برادرانش در این زمینه کمک گرفت و هنوز هم آنها بار میخرند و به کارگاه منتقل میکنند. «از سوی دیگر، افراد از کیفیت بالای کار مطمئن شدند و دیگر در زمینه فروش مشکلی نداشتیم. حتی اگر با دیگران به صورت چکی تسویهحساب میکردند، به من پول نقد میدادند، زیرا میدانستند در این حرفه نوپا هستم و سرمایه در گردش ندارم.»
به گفته نقوی، بسیاری از همصنفیهای او از ماه پایانی سال تا ۲۰ روز بعد از عید نوروز، پسماندها را قبول نمیکنند و کارشان تعطیل است، اما همین پسماند باقیمانده باز هم سهم کارگاه او نمیشود. «ما همیشه در حال کار هستیم، زیرا نمیتوانیم بار به اندازه و قیمت خوب خریداری کنیم. حتی گاهی روزهای جمعه نیز سر کار میآییم تا هزینهها جبران شود. حتی پسماند همین منطقه را به کارگاه ما نمیدهند. ضمن اینکه از همکاران مرد، چک قبول میکنند، اما من باید همیشه نقد پرداخت کنم.»
به دلیل مشکلات ادامهدار مسیر کارآفرینی، نقوی بارها ناامید میشود و میخواهد کارگاه را تعطیل کند، اما علاوه بر حمایت خانواده و اطرافیانش، دلداریهای مادر او را به ادامه کار مجاب میکند. صحبتهای مادر را درباره اینکه هر کاری سختیهای خودش را دارد و سرانجام بعد از سختی آسانی میرسد آویزه گوش خود میکند. ضمن اینکه حضور برادرانش در پیشرفت کار اثرگذار بوده است. «خوشبختانه فرزندانم در سنی هستند که به من کمک میکنند. به همین دلیل، کارهای مربوط به خانهداری روی دوشم سنگینی نمیکند و حتی روزهای تعطیل دستهجمعی کارهای خانه را انجام میدهیم. دختر بزرگم که نوجوان است کنار دست من در کارگاه کار کرده است و حالا در روزهایی که من و خواهرم در کارگاه نیستیم، کار را مدیریت میکند.»
نقوی و خواهرش، پیش از شروع کار، تردید داشتند که در حوزه بازیافت شروع به کار کنند یا گلخانه بزنند. اما بعد از راهاندازی کارگاه و زمانی که با چالشهای کار مواجه شدند، با خود فکر میکردند اگر گلخانه میزدند، بیشتر موفق میشدند. «اگر چند سال پیش کار گلخانه را شروع میکردیم تا به حال یک زمین سههزارمتری داشتیم و راحتتر میتوانستیم امتیازات آب، برق و گاز را بگیریم. اما در کار بازیافت، هنوز بعد از چند سال من را نمیبینند و این یک شکست بزرگ است. خواهرم ۲ سالی میشود که نتوانسته است از درآمد کارگاه، پولی برای خرج خانهاش بردارد یا برادرم برای اینکه زندگیاش بگذرد، کارهای پارهوقت نیز انجام میدهد.»
نقوی معتقد است هنوز ظروف یکبارمصرف که در مهمانیها استفاده میشود یا بستههای قرص و کپسول در مشهد قابل بازیافت نیست و دور ریخته میشود، زیرا برای این کار باید علم آن را داشته باشیم، اما این کار در شهر اصفهان انجام میشود. «هماکنون در کارگاه، ضایعات را به ترتیب از رنگ روشن تا تیره آسیاب میکنیم و بعد به کارگاههایی میدهیم که دستگاه تزریق دارند و میتوانند آنها را به کالا تبدیل کنند. اگر بتوانم دستگاههای دیگری تهیه کنم، میتوانیم کالا تولید کنیم تا سود نهایی این کار نیز در مجموعه خودمان باشد. اکنون قسمت سخت و آلوده کار را ما انجام میدهیم، اما سود اصلی را دلال و کسانی که دستگاههای بیشتری دارند میبرند.»
اهمیت بازیافت، یعنی استفاده از مواد مصرفشده برای تولید دوباره، در دنیای امروز دوچندان است، زیرا با این کار، در مصرف منابع طبیعی و انرژی نیز صرفهجویی میشود؛ بنابراین انتظار میرود به کسانی که وارد این حوزه میشوند بها داده شود. ضمن اینکه حضور بانوان در این شغل، میتواند تکمیلکننده باشد و مسئولان با حمایت خود از این بانوان کارآفرین، میتوانند مسیر را برای آنها هموارتر کنند.