طوبی اردلان | شهرآرانیوز؛ نیشابور ققنوس است. هر بار از خاکستر شبیخونی نابهنگام یا زلزلهای ناخودآگاه، برخاسته، پر باز کرده، زمین افتاده، ولی جان نداده است. چه بسیار روزگاران که در کوچههای غزل گویش، مرثیه خوانده اند، در جاری رودهایش، دریای خون شتک زده است، اما امید دوباره زندگی در ریشههایش نخشکیده، عطر از کوچهباغها و شعر از خاطرش نرفته و همین مقاومت هم هست که تاریخش را درخشان و آن را مهد تمدن و فرهنگ در دورانهای مختلف تاریخی کرده است.
برابر تقویمها امروز سالروز زلزله بزرگ نیشابور است؛ شبی که زمین در خود پیچیده، آسمان تپیده تا هر بار از تکرار این حادثه، نیشابوری از ویرانههای نیشابور برخیزد و بزرگی نامش بر پیشانی خراسان بدرخشد. سطرهای بعدی، گذری بر تاریخ این شهر است که در گفتگو با تاریخ پژوهان و منابع تاریخی به دست آمده است.
روایت است زمین برای چند شب و چند روز از رعشه باز نمیماند، آن چنان که از نیشابور خاکی هموار بر جای میماند و بس؛ خاکی که نیم قرن بعد، جوانههای امید دوباره از دل ویرانه هایش سبز میشود و زندگی در دیاری که فرهنگ و تمدن خراسان را بر شانههای صبورش گذاشته اند، جان میگیرد. اما این حادثه اگرچه سخت ترین، ولی آخرین و تنها بلایی نیست که این دیار به آن مبتلا شده است.
نیشابور سرزمین نابهنگام هاست و برابر منابع تاریخی همیشه در گذر اتفاقها بوده است؛ با این همه به گفته تاریخ نویسان بسیاری چون «ابوالقاسم طاهری» در دورههای مختلف تاریخی، مرکز دانش دنیای اسلام و مهد ارجمندترین شاعران، سخنوران و دانشمندان ایران پس از بلخ، مرو و هرات بوده است و چهارمین شهر باستانی خراسان محسوب میشود.
درباره وجه تسمیه نام این شهر نیز آمده که برگرفته از کلمه «نوشاپور» به معنای شهر زیبای شاپور است. میگویندشاپور اول درست در نقطهای که حریف تورانی خود، پالزهاک را به خاک هلاکت میاندازد، شهری بنا مینهد که تاج سر دیاران زمانه خود میشود؛ این وجه تسمیه، خواه درست باشد یا نه، پیدا شدن سکههای ساسانی در این دیار میتواند شاهدی باشد بر تاریخ بلند این سرزمین.
با این همه آمده که عبدا... پسر طاهر (سلسله طاهریان) نخستین کسی بوده است که به آبادی و توسعه نیشابور توجه و آن را به یکی از مهمترین مراکز علوم و دانش اسلامی در سده سوم هجری تبدیل میکند. پس از این است که نیشابور به عنوان مرکز و پایتخت سلسلههای بسیاری انتخاب و در ادامه با رواج صنعت در آن، نیشابور توقفگاه کاروانهای بسیاری میشود که از بلاد چین و هندوستان به این سو میآمده اند.
تاج این شکوه در سال ۵۴۸ هجری قمری با حمله غزها از سر نیشابور میافتد و این زمین برای نخستین بار رنگ بلا میگیرد. خاقانی در دو بیت، این اتفاق را چنین سیاهه کرده است: «آن مصر معرفت که تو دیدی خراب شد/ وآن نیل مکرمت که شنیدی بر آب شد/ آن قبله وفا که خراسانش نام بود/ اکنون به پای پیل حوادث خراب شد».
شهرِ بعد از این اتفاق در سمت غربی ویرانه هایش با نام «شادیاخ» شاخه سبز میکند و شکوه و رونق گذشته را به مرور زمان به دست میآورد آنچنان که یاقوت حموی میگوید، شبیه ساختمانها و عمارتهای شادیاخ را در هیچ سرزمین دیگری ندیده است و جهان گردان غربی نوشته اند در اطراف آن، ریواسی میروید که وزن هر دانه آن، یک من و گاهی افزون بر این بوده است. با این همه، شادیاخ که در برخی منابع، آن را «شادی کاخ» خوانده اند، چندان شاد نمیماند و بلای دوم در سال ۶۱۷ هجری قمری گریبان جوانش را میگیرد.
در این دوره، ارتش چنگیز به فرماندهی «تغاجارنویان»، داماد چنگیز، نیشابور را محاصره میکند، ولی در بیرون دروازه به ضرب تیری از پای درمی آید. تولیخان پسر چنگیز به انتقام شوهرخواهرش چنان کشتاری در نیشابور راه میاندازد که مشهور است جز چهار صنعتگر زبردست، باقی همه را از دم تیغ میگذراند. او در ادامه برای جلب رضایت دختر چنگیز، همه ساختمانهای شهر را با خاک یکسان میکند. برابر آمار مکتوبات تاریخی در این قتل عام، یک میلیون و ۷۵۰ هزار ساکن شهر میمیرند.
پس از این هجوم و با خاک یکی شدن شادیاخ، شهر جدید نیشابور در شمال ویرانه تازهاش، با فاصله نیم قرن به سال ۶۶۹ هجری دوباره ساخته میشود، ساختنی که یک دهه بعد در زلزله بی امان دیگری فرو میریزد. سرانجام در سال ۶۹۵ هجری قمری با ورود غازان خان به خاک خراسان، فصل نوینی در تاریخ این شهر آغاز میشود و آن، بنیاد شهر دیگری بر ویرانههای نیشابور قدیم است که نیشابور عهد جدید نام میگیرد. این شهر پس از گذر از این دوران دوباره مهد دانشمندان و بزرگان و نامداران عرصه هنر و صنعت میشود و وجود بزرگان بی شمارش گواهی بر آن است.
پا بر خاک نیشابور که بگذارید، جستن شادیاخ سخت نیست. برای تماشای بقایای این کهندیار باید سراغ سایت شادیاخ را بگیرید؛ خاکیهایی رهاشده در محاصره داربستهای آهنی که شاید در ابتدا چشمی را برای تماشا مشتاق نکند. اما اینجا همان کهن دیاری است که در طومارهای قدیم، نامش را «ابرشهر» نوشتهاند. مطالعات باستانشناسی در عرصه شهر نشان میدهد که اینجا در بازه زمانی دوران ساسانی تا قرن هفتم هجری، گذر رونق و کسبوکار بوده و این شکوه را وامدار شاهراه بزرگ جاده ابریشم است که از دل این دیار گذر میکرده است.
با این همه جلال، اما تاریخنگاران، قرنهای چهارم و پنجم را دوران طلایی آن میدانند؛ زیرا ابرشهر این روزگار، ۳۸ مدرسه، ۳۲ مسجد، ۲ هزار و ۶۸۰دانشمند و ۴۷محله داشته است. سوای این، شادیاخ که کاخی به همین نام نیز در آن سقف و ستون خورده بوده، محل گذر بزرگان بوده و درباریان، هنرمندان، صنعتگران و نویسندگان در کوی و برزن آن آمدوشد میکردهاند.
شادیاخ کشفشده امروزی را میتوان ازطریق پلی چوبی که بالای ویرانهها ساختهاند، تماشا کرد. هر بخش شهر با تابلوهایی معرفی شده که جذابترین آنها، انبار آذوقه، کارگاه شیشهگری، آهنگری، حمام، مسجد مدرسه، سیاهچال و حرمسراست. در انتهای این راه، سه تابوت شیشهای، پیکر سه اسکلت را در خود جای دادهاند. از شکل قرارگیری جسدها و فشاری که استخوان سینه، کتف و جمجمهشان را شکسته است، میتوان فهمید که زیر آوار زلزله جان دادهاند. این محدوده از سال۱۳۱۳ تا ۱۳۴۶ بسیار مورد کاوش قرار گرفته است؛ این جستوجوها با کشف فضای تالارمانند و معماری شهر کهن شادیاخ در سال۱۳۷۹خورشیدی به اوج خود رسیده است و تا هنوز هم ادامه دارد.
زمستان چهارسال پیش با رجبعلی لبافخانیکی که سرپرست کاوشهای باستانیشناسی شادیاخ بود، درباره این کهندیار پرامید گفتگو کردیم. او با بیان اینکه دو عارضه در محدوده ۳۶ هکتاری شادیاخ وجود دارد، توضیح داد: یکی از این دو، دیوار باقیمانده شادیاخ در سمت جنوب و دیگری، تپهای در غرب است که دارای فضایی باستانی با مجموعههای معماری گرانبهاست. او شادیاخ را پدیدهای تاریخیفرهنگی توصیف کرد که نشان نامش را میتوان در متون تاریخی بسیاری دید: «شادیاخ، روزگاری دارالحکومه بوده است و بسیاری از پادشاهان در آن سکونت داشتهاند. به همین دلیل، شناخت این پدیده و نحوه معماری آن میتواند اطلاعات بسیار ارزشمندی از تاریخ ایران پیش رویمان بگذارد.»
این باستانشناس همچنین در همان دوران افزود که در کاوشهای باستانشناسی شادیاخ، شاهد گوشهای از ویرانیهای برجایمانده از سم ستورانِ مغولها بودهاند. البته این تنها کشف نبود و از سال۷۹ که این سایت کاوش شده هر آنچه به دست میآمده است، گواهی بوده بر تمدن، فرهنگ و علم مردمان این دیار.
لبافخانیکی دراینباره چنین شرح داد: نکات بسیار جالب توجهی در کاوشهای باستانشناسی شادیاخ نیشابور وجود دارد که به لحاظ اجتماعی علمی، فرهنگی و هنری دارای ویژگیهای بسیار مهمی است و میتواند تجلیگاه فرهنگ مشترک ملتهای مسیر راه ابریشم، از چین تا بینالنهرین، اروپا و حتی مصر، باشد. این کاوشها همچنین شاهدی است بر توانایی علمی مردم این سرزمین، خاصه در نجوم. این شاهد که لبافخانیکی از آن سخن میگوید، پلاکی سفالی است که بر آن چهار صورت فلکی مشتمل بر دوپیکر، سنبله، سرطان و اسد، نقش بسته است.
اما علاوهبر اینها، نقش برجسته شاهین بین دو صورت فلکی سرطان، اسد و نقش دو اژدها در دو سمت این پلاک، دیده میشود که بسیار جالب و شایان توجهاند. پلاک سفالی شادیاخ در ابعاد کمتر از ۹سانتیمتر بهدلیل ساختار، از گِلی ریزدانه و کاملا ورزیده به کمک قالب ساخته شده و امکان تهیه نسخههای متعددی از آن وجود داشته است که این امر خود، پرسشهای دیگری را درباره کاربرد و فلسفه وجودی آن مطرح میکند، ازجمله اینکه آیا این پلاک میتواند نسخه تصویری یک «زیج» (جدول نجومی) یا «تنجیم» (ستارهبینی) و بهمنزله پیشبینی یا گزارش حوادث طبیعی در برشی از سال، بین برجهای خرداد تا شهریور، در چند نسخه باشد.
نیشابور بهشت شهرهای خراسان بوده که توصیف آبادی، دانایی و رونق صنعت و فراوانی ثروتش را هر مسافری که از آن گذر کرده، به طریقی نوشته است. سطرهای بعدی، نقبی مختصر بر بسیارگفتههایی است که در ورقهای کاهی و کهن تاریخ سبز مانده است.
در توصیف مهد علم بودن شهر، همین سطرهای برجایمانده از دل تاریخ کافی است وقتی مورخان نوشتهاند هنگامه شورش غزها بر سلطانسنجر به سال۵۴۸هجریقمری، نخستین ضربت جانکاه بر پیکر شهر باشکوه نیشابور وارد آمد و آن، غارت و سوزاندن کتابخانههای شهر بوده است. مورخان گفتهاند غزها کتابهای هفتکتابخانه را سوزاندند، پنجکتابخانه بزرگ را ویران ساختند و از ۲۵ دارالعلم، تلی خاک بر جای ماند. در این میانه، اما از همه مهمتر، خرابشدن مسجد معروف به «عقلا» بوده که برابر اسناد، ۵۰هزار جلد کتاب داشته است.
طغرل، نخستین پادشاه سلسله سلجوقی، نیشابور را پایتخت خود برمیگزیند و هشتسال بعد وقتی به سال۴۳۷ هجری، «ناصرخسرو علوی» از آن گذر میکند، آن را اینگونه میبیند: «رونق بازرگانی نیشابور به حدی است که در سرزمین عربستان تمامی دادوستدهای بازرگانی با سکه طلای نیشابوری انجام میشود.»
«ابنبطوطه» هم که در سال ۷۳۵ هجریقمری از نیشابور غازانخانی دیدن کرده است، آن را «دمشق کوچک» مینامد و فراوانی میوهباغ و رودها را در آن میستاید.
رونق کشاورزی این دیار، اما آنچیزی است که چشم «حمدا... مستوفی» را میگیرد. کشاورزی پارهای از توابع این ناحیه که بعدها به بلوک ریوند مشهور میشود، چندان رونق داشته است که مثلا درکنار رود میرآباد یا به گفته مستوفی، آب بوستان، ۴۰عدد آسیا ساخته بودهاند که همه آنها بدون وقفه کار میکرده است. سرعت و گنجایش این آسیاها را از آنجا میتوان درک کرد که به توصیف این سیاح، تا کشاورزان از دوختن سر یک جوال فارغ میشدهاند، یک خروار غله دیگر آرد میشده است.
زیروروکردن چندباره ویرانههای نیشابور به طمع یافتن گنج، گزارشی است که تعدادی از تاریخنگاران به آن اشاره کردهاند، اما عجیبترین این گزارشها به قلم صنیعالدوله یا همان اعتمادالسلطنه قاجاری، سیاهه شده است. او در شرح سفر خود به نیشابور مینویسد: «از قدیم مردم اطراف به خرابههای نیشابور میرفتهاند و حین کاوش مال فراوانی پیدا میکردهاند. چنانکه در زمان سلطان جلالالدین خوارزمشاه، آن ویرانه را سالانه به ۳۰ هزار دینار که معادل ۵۴هزار تومان آن زمانه بوده اجاره و مقاطعه میدادهاند و گویند که گاه میشده مستأجران این ویرانه، در عرض یک روز، معادل مالالاجاره یکساله را ازطریق کشف اموال زیر خاک خفته به دست میآوردهاند.»
گونزالس دی کلاویخو هم که سال۱۴۰۴میلادی به این شهر رسیده، معادن فیروزه را مورد توجه قرار داده و نوشته است: «شهر نیشابور درمیان دشتی قرار گرفته و به دورش باغها و خانههای زیبایی ساخته شده است که در آن، همهگونه نعمت بهحد وفور میتوان یافت. نیشابور بزرگترین شهر خراسان است که در آنجا فیروزه به دست میآورند. هرچند که این سنگ در دیگر جاهای بلاد ایران نیز یافت میشود، اما فیروزه نیشابور مشهورترین آنهاست.»
به دست سرپرسی سایکس سر کنسولگری خراسان به سال ۱۹۱۰ میلادی