صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

پسرم به فدای علی‌اکبر حسین (ع)

  • کد خبر: ۹۵۹۵۵
  • ۲۶ دی ۱۴۰۰ - ۱۲:۵۶
انیس جواهری یگانه - مادر شهید سیدعلی توکلی

سیدعلی فرزند سوم و اولین پسرمان بود که سال ۱۳۴۱ به دنیا آمد. آن زمان ساکن کوچه کربلا در خیابان تهران بودیم. در دوران بارداری و شیردهی سعی می‌کردم همیشه با وضو و درحال ذکر باشم. زمانی که امام‌خمینی (ره) فرمودند سربازان من در گهواره هستند، سیدعلی شش‌هفت‌ماهه بود، اما اصولا بچه‌ای که بناست به شهادت برسد، از همان اول معلوم است.

از حدود سه‌سالگی فهمیدیم طور دیگری است، رفتارش اصلا بچگانه نبود و حتی یک‌بار نشد که مرا عصبانی کند.

احترام ویژه‌ای برای من و پدرش قائل بود. خیلی وقت‌ها شام نمی‌خورد و آن را برای یتیمان محله می‌برد. پیش از هفت‌سالگی با پدرش به مسجد پنج‌تن می‌رفت، قرآن را با صوت و لحن می‌خواند و اذان می‌گفت.

حدود ۱۰ سالش بود که روزه می‌گرفت. پدرش همیشه در جمع‌کردن اقوام و دورهمی‌ها پیش‌قدم بود. سیدعلی هم به او رفته و صله‌ارحامش زبانزد شده بود. خیلی مخلصانه عمل می‌کرد و مدام می‌گفت مادر دعا کن شهید شوم. از سال ۱۳۵۶ که عضو گروه‌های مردمی شد، فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی‌اش اوج گرفت.

در راهپیمایی‌ها من هم همراه پسر و همسرم حضور داشتم، اما در کل هروقت بیرون می‌رفت، نگران نبودم و با تمام وجود او را به خدا می‌سپردم و توکل داشتم. وقتی هم می‌خواست جبهه برود، به‌راحتی همراه پدرش برگه رضایت را امضا کردیم و سال ۱۳۶۰ اعزام شد. دفعه آخر که می‌خواست به جبهه برگردد، ۳ دفعه از من خداحافظی کرد و خواست زیر گلویش را ببوسم.

بعد هم گفت: مرا به خدا بسپارید و اگر اتفاقی برایم افتاد، ناراحت نشوید. شب شهادتش خواب دیدم از من می‌پرسند چه خبر از علی‌جان؟ گفتم نمی‌دانم. گفتند علی تو شهید شد. دست‌هایم را بالا بردم و گفتم به فدای علی‌اکبر حسین (ع)، الهی شکر که نخودی در دیگ سیدالشهدا (ع) انداختم. بعد هم که در واقعیت، خبر شهادت و پیکرش آمد، اصلا ناراحت نشدم، زیرا خدا خودش داد و در راه خودش برد و چه سعادتی از این بالاتر.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.