فهیمه شهری - ثنا سنایی که بیست و چهارمین بهار زندگیاش را میگذراند، نزدیک ۴ سال است که از رشته تحصیلیاش یعنی مدیریت، فاصله گرفته و وارد دنیای کودکان شده است. او اکنون در یکی از کانونهای کودک محله سیدرضی، کار قصهگویی و بلندخوانی را انجام میدهد. به سراغش رفتیم تا از خودش و دنیای قصههای کودکانه برایمان بگوید.
گرچه خاطرات شیرینی از قصهگوییهای مادر و مادربزرگش دارد، اما هیچ وقت فکر نمیکرد، قصهگویی، پیشهاش شود تا اینکه چند سال پیش، بنر جشنواره مادران قصهگو را میبیند و علاقهمند میشود در آن شرکت کند. او در این جشنواره از بین هزار نفر، رتبه نهم را به دست میآورد، اما فراتر از رتبه، علاقهای در خودش میبیند که باعث میشود، محکمتر و جدیتر از قبل، این عرصه را ادامه دهد. پس از مدتی با گروه قصهگویی قاصدک آشنا میشود و کسب تجربه در این گروه، او را به چهرهای آشنا برای کودکان تبدیل میکند. سنایی تاکنون صدها اجرا در مهدها، مساجد، جشن تولدها و برنامههای عمومی مناسبتی همچون شب یلدا، عید غدیر و ... داشته است، اما اولین اجرایش مربوط به شب یلداست که در یکی از فرهنگسراها اجرا میشده است.
او تصور میکرد برای تعداد کمی کودک اجرا دارد، اما وقتی وارد سالن میشود، ۲۰۰ کودک را مقابلش میبیند. ابتدا کمی نگران میشود که آیا میتواند اجرای خوبی برای این همه بچه داشته باشد یا نه، اما در انتهای برنامه که استقبال و شور و حال کودکان را میبیند، میفهمد خیلی خوب کارش را انجام داده است و این روز بهترین خاطره دوران کاریاش میشود.
البته در مقابلش، یک بار که برای قصهگویی در مراسم یکی از برجهای تجاری مشهد دعوت میشود، با کلی ابزار، خودش را به محل میرساند، ولی میبیند فقط یک کودک حضور دارد. به قول خودش آنقدر روحیهاش خراب میشود که از آن پس هر وقت برای اجرا با او تماس میگیرند، ابتدا تعداد نفرات را میپرسد.
این خاله قصهگوی بچهها، وقتی از دنیای بزرگسالان دلگیر میشود، رو به دنیای کودکان میآورد و با خواندن کتابهای کودک، حالش را خوب میکند. کنار یک کودک ۶ ساله، به دنیای شش سالگی خودش برمیگردد و با همان شور و حال کودکی، پا به پای بچهها شیطنت و سر و صدا میکند.
او همچنین بسیار حواسش است که چه قصهای را برای چه بچههایی بگوید. به عنوان مثال داستان سیندرلا را برای کودکان خانوادههای فقیر نمیگوید و وقتی قرار است برای معلولان و بیماران قصه بگوید، داستانهای امیدوارکننده را انتخاب میکند.
او محتوای بیشتر قصههایش را از کتابهای داستان انتخاب میکند، اما بر حسب موقعیت، تغییراتی هم در آن میدهد. همچنین ترجیح میدهد به جای امانت گرفتن کتاب از کتابخانه، آن را خریداری کند تا کمکی به وضعیت نشر کتاب شود.
قصه میهمانهای ناخوانده، داستان مورد علاقه او از کودکی تاکنون است. حتی در جشنواره هم این داستان را برای شرکت در مسابقه انتخاب کرده است.
جای خالی کتابخانه تخصصی کودک
او در ادامه به تأثیر قصه بر کودکان اشاره میکند و میگوید: قصه ابزار غیرمستقیمی برای آموزش مهارتهای زندگی به کودکان است و والدینی که به درستی از این روش استفاده میکنند، به وضوح اثر آن را میبینند.
سنایی یکی از بهترین روشها برای درمان کودکان لجباز، خجالتی، خشمگین و مانند آن را، قصهگویی همراه با نمایش میداند و میافزاید: بسیاری کشورها کتاب درمانی دارند و بیماریهایی مانند افسردگی یا آرتروز گردن را از طریق کتاب درمان میکنند، اما متأسفانه در کشور ما هنوز آنطور که باید به کتاب بها داده نمیشود و فرهنگ کتابخوانی رواج ندارد. البته در سالهای اخیر، بسیاری از خانوادهها به اهمیت قصهگویی پی بردهاند، ولی هنوز باید فرهنگسازیهای بیشتری انجام شود. او به جای خالی یک کتابخانه مجهز کودک اشاره میکند و توضیح میدهد: اگر کتابخانهای تخصصی برای کودکان داشته باشیم که در آن امکاناتی مانند فضای بازی، کافی شاپ، کارگاه آشپزی و ... فراهم باشد، کودکان عاشق کتاب و کتابخوانی میشوند و با اشتیاق، حضور در این مکان را انتخاب میکنند.
سنایی درباره نقاط ضعف کتابهای فعلی کودک اظهار میکند: متأسفانه نظارت کافی بر محتوای کتابها نیست و بعضی کتابها حتی دیالوگ یا تصاویر نامناسب دارند. همچنین بعضی انتشاراتیها کتابها را به زبان محاوره نوشتهاند درحالیکه به نظر من این کار درست نیست و باید کتاب نوشتار ادبی داشته باشد تا کودک فرق بین زبان ادبی با زبان محاوره و گویش و لهجه را درک کند.
به عقیده او در اداره ارشاد یا هر انتشاراتی باید یک روانشناس تخصصی کودک حضور داشته باشد و محتوا و تصاویر کتابهای کودک را با دقت از لحاظ روانشناسی بررسی کند. این در حالی است که اکنون برای دریافت مجوز چاپ کتاب، مراحل اداری زیادی باید طی شود، اما نظارت کافی بر محتوای کتابها نمیشود.