صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

توانشهر

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

مهری زارع از شهیدان ۹ دی‌ماه سال ۱۳۵۷ است که در جریان هجوم تانک‌های ارتش به راهپیمایان مشهدی، به‌شدت مجروح می‌شود و بعد از حدود ۳ ماه به شهادت می‌رسد.

الهه نظری | شهرآرانیوز - «دخترم به حجابش خیلی اهمیت می‌داد. با سختی زیاد تا مدرسه با حجاب و چادر می‌رفت و در مدرسه، برای پوشیدن روسری تنبیه بدنی می‌شد. حتی مدیر مدرسه به خاطر یک روسری، سرش را به دیوار می‌کوبید.» این‌ها حرف‌های مادر شهید مهری زارع است، دختری که پای اعتقاداتش ماند و در چهارده‌سالگی به شهادت رسید.

او از شهیدان ۹ دی‌ماه سال ۱۳۵۷ است که در جریان هجوم تانک‌های ارتش به راهپیمایان مشهدی، به‌شدت مجروح می‌شود و بعد از حدود ۳ ماه به شهادت می‌رسد. «مهری زمان شهادت ۱۴ سال بیشتر نداشت. هرچه از او بگویم کم گفته‌ام. دختری بسیار مهربان، قانع، مردم‌دار، مرتب و مسئولیت‌پذیر بود. دخترم به حجابش خیلی اهمیت می‌داد. اگرچه آن زمان دختران با‌حجاب حق ورود به مدرسه را نداشتند، با سختی زیاد تا مدرسه با حجاب و چادر می‌رفت و در مدرسه برای پوشیدن روسری تنبیه بدنی می‌شد. حتی مدیر مدرسه سرش را به خاطر یک روسری به دیوار می‌کوبید. از لحاظ فکری، از سن خودش جلوتر بود. بیشتر می‌فهمید.»

مادر از دوری دختر هنوز هم رنج می‌برد. هنوز هم داغ آن روز برایش تازه است و چشم‌هایش را پراشک می‌کند. «مهری در تظاهرات ۹ دی ۵۷ به‌شدت مجروح شد و بعد از گذشت ۳ ماه و چند روز که به حالت اغما در بیمارستان بستری بود، ۱۵ فروردین ۵۸ به شهادت رسید. همه با هم به تظاهرات رفتیم. چون فرزند شیرخواره‌ام را در بغل داشتم، سرعتم کند بود و از دختر‌ها عقب افتادم.

نگرانشان بودم که دیدم جمعیت در حال برگشت است و می‌گویند: شلوغ شده، شلوغ شده! جلو رفتن ما را گرفتند. دیدم تانک‌ها را آتش زده‌اند و تیراندازی می‌کنند. هرچه تلاش کردم نتوانستم جلو بروم. از سر ناچاری برگشتم عقب شاید بتوانم دخترانم را پیدا کنم. شوهر و پسر بزرگم هم برای پیدا کردن دختر‌ها تلاش زیادی کردند، اما بی‌نتیجه برگشتند.»

آن‌ها سرگردان به خانه‌های مختلف و به بیمارستان‌ها سرمی‌زنند، اما نشانی از دختر‌ها پیدا نمی‌کنند. وقتی به خانه برمی‌گردند، خواهر شهید را یک راننده تاکسی به منزل می‌آورد. اقدس در حالی که گریه می‌کرد به مادر می‌گوید که تانک از روی فاطمه و دوستش رد شده است. «همان شب از طریق عموی بچه‌ها مطلع شدیم مهری در بیمارستان امام‌رضا بستری شده است. با همسر و پسرم به سمت بیمارستان راه افتادیم. بیمارستان محاصره بود و تیراندازی می‌کردند. به‌سختی از بین آن همه تیراندازی و شلوغی خودمان را به بیمارستان رساندیم. اجازه وارد شدن به بیمارستان را نمی‌دادند.»

مادر دست‌هایش از شدت هیجان می‌لرزد. آن‌ها صبح روز بعد که به بیمارستان می‌روند ۳ مجروح را نشانشان می‌دهند تا مهری را شناسایی کنند، اما به دلیل شدت جراحات، مادر نمی‌تواند فرزندش را که با مو‌های تراشیده و سر و صورت باندپیچی در‌حالی‌که یک چشم و گوشه‌ای از سرش زیر تانک له شده است شناسایی کند تا اینکه پرستار لباس‌هایش را می‌آورد و مادر از روی لباس‌ها دخترش را می‌شناسد. «یکی از آن ۳ نفر همسایه‌مان شهید فاطمه امیری بود و یک نفر دیگر همان دختری است که مهری برای نجاتش فداکاری می‌کند، یعنی شهید الهه زینال‌پور که بعد از دو سه روز شهید شد.

مهری همیشه به پدرش می‌گفت امام (ره) را تنها نگذارید، این انقلاب اسلامی پیروز می‌شود و ما باید کاری کنیم تا همه زیر پرچم اسلام و انقلاب بیایند. شرایط زندگی قبل از انقلاب اسلامی خیلی سخت بود، اما اکنون با اینکه به برکت جمهوری اسلامی اوضاع از همه نظر بهتر شده، برخی‌ها که آن روز‌ها را ندیده‌اند، شکایت دارند و شرایط را با قبل از انقلاب مقایسه می‌کنند. این اشتباه است، چون ما آن سختی‌ها را دیده‌ایم.»

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
فرشته
۱۵:۳۴ - ۱۴۰۱/۱۱/۲۰