به گزارش شهرآرانیوز؛ «خون دلی که لعل شد» نام کتابی از رهبر معظم انقلاب اسلامی از دورانی است که ایشان در بازداشت حکومت پهلوی بودهاند و خاطراتی جالب و تلخ را از زندگی ایشان در زندان و تبعید بازگو میکند. این کتاب را دکتر محمدعلی آذرنشیب گردآوری کرده و بهکوشش دفتر حفظ و نشر آثار آیتا... العظمی خامنهای چاپ شده است.
فصل «شراره نخستین» این کتاب به حالوهوایی پرشور و انقلابی تبدیل میشود و همه این تغییرات ناگهانی که در مدت کوتاهی اتفاق میافتد و زندگی همه را دگرگون میکند؛ از یک اتفاق نشئت میگیرد و آن اتفاق، شهادت نواب صفوی است. بعد از اعدام نواب در سال۱۳۳۴ رهبر معظم انقلاب مانند دیگر مردم ایران به بحران روحی و معنوی تازهای وارد میشوند؛ بحرانی که همزمان آتش خشم و انتقام را نیز در دل مردم برانگیخته است و باید بهنحوی مدیریت شود.
در اینجا به نخستین اقدام سیاسی رهبر معظم انقلاب میرسیم و این اقدام چیزی نبود بهجز پخش اعلامیههایی در محرم همان سال برای بیداری مردم و تشویق برای امربهمعروف و نهیازمنکر. در فرازی از این فصل آمده است: «گروه ما در انتظار فرصتی بود تا عملا شوروشوق سرشارش را نشان دهد. در محرم سال۱۳۳۴ این فرصت بهدست آمد. استاندار خراسان دستور داده بود سینماهای مشهد فقط از اول تا دوازدهم محرم تعطیل شود؛ درحالیکه پیش از آن معمولا بهاحترام عاشورا و اربعین در هر دو ماه محرم و صفر تعطیل میشد. همین کافی بود تا انگیزه ما برای اقدامی مخالفتآمیز شود. ما با دوستان جمع شدیم، بیانیهای نوشتیم و این تصمیم را محکوم کردیم.»
در بخشهای میانی این کتاب میرسیم به قیام امامخمینی (ره) در قم که با فعالیتها و تحرکات متوالی به خروش آمد، اما نکته اینجاست که هنوز این فعالیتها سازماندهیشده نبود. در این روزهای پرهیاهو، خاطرات رهبر معظم انقلاب از امامخمینی (ره) مملو از شور و فعالیت و حرکت است.
حتی منزل امام (ره) پر شده بود از طلاب جوان و مشتاقی که میخواستند زیر سایه رهبری جهاندیده، به ظلم و بیداد حکومت پهلوی پایان بدهند و اندیشه دینی و اسلامی نوینی را پایهریزی کنند. بهموازات فعالیتهای امام (ره) در راستای متحدکردن مردم علیه شاه، طلاب بیشتر و بیشتری بهسمت این اجتماع گرایش پیدا کردند و رهبر معظم انقلاب نیز یکی از آنها بودند؛ البته ایشان با قبول مسئولیتهای تشکیلاتی و برنامهریزیهای سازمانی به پیشبرد اهداف کمک کردند و به دست راست و معتمد امام (ره) تبدیل شدند.
در این بخش نیز آمده است: «وقتی در عنفوان جوانی، ندای امامخمینی (ره) را از همان آغاز نهضت ایشان لبیک گفتم و راه مقاومت در برابر قدرت ستمگر حاکم را در پیش گرفتم، میدانستم این راه، راهی پر از اشک و خون است؛ لذا از نظر روحی برای همهگونه زجر و شکنجه آمادگی داشتم. وقتی با نخستین تجربه بازداشت در شهر بیرجند روبهرو شدم، این آمادگی در من آشکارا ظهور یافت. در نتیجه همین آمادگی، علیرغم زندانها و بازداشتها و تهدیدها و انواع جنگ روانی و شکنجه بدنی، توانستم بهلطف و فضل و توفیق خداوند راه را ادامه دهم.»