میخواهم بروم! کارشناسی ارشد را که گرفتم، پذیرش میگیرم از دانشگاههای اروپایی و میروم. رصد کردم، هلند و سوئد و سوئیس و... گزینههای خوبی هستند. هم دانشگاه هست و هم دوسههزار دلاری میدهند بهعنوان کمکهزینه تحصیلی. البته او عنوان خارجیاش را میگفت، اما منظور همان کمکهزینه تحصیلی بود.
میگفت باید رفت. اینجا جای ماندن نیست! جوان بود و در فضایی که دیگر همسالانش سیر میکنند، آرزوهایش را دستهبندی میکرد؛ موضوعی که از زبان دانشجویان بسیاری میشود شنید، اما همین که دانشآموخته شدند، یادشان میرود. او، اما خودش را جدی نشان میداد در این موضوع.
گفتمش مهاجرت تابو نیست که شکستنش عقوبت داشته باشد. یک روش است که میتواند به نتیجه مثبت برسد یا منفی. خودش را هم میشود از دو سو نگاه کرد. در یک نگاه، مهاجرت از جنس رفتن از یک محیط کوچک به محیط بزرگتر مثل گذشته است که از یک مکان به مکان دیگر میرفتند برای کسب دانش.
این میتواند خوب هم باشد. اگر رفتن ناظر به گسترش حوزه اثرگذاری و حتی اثرپذیری سازنده باشد، محترم است، اما اگر مهاجرت از جنس فرار از خانه و پناه به رفیق ناباب باشد، غلط است. نتیجه رفتار غلط هم غلط اندر غلط میشود. کم نبودهاند کسانی که در عطش آب به سراب گرفتار شدهاند؛ پی زمین هموار بودند، اما به باتلاق افتادند. ببین که رفتن تو از کدام جنس است. میخواهی بزرگتر شوی از اندازهای که اینجا برایت فراهم است، برو، اما اگر میخواهی از خانه بگریزی، بدان در سرزمین بیگانه جای امنتری پیدا نمیکنی.
من با مهاجرت مشکلی ندارم و آن را مثبت هم میدانم، اما با کسانی که خانه و وطن را زندان تصور میکنند و بهشت را آنسوی دنیا میجویند، از مبنا مشکل دارم. تجربه هم ثابت کرده است چنین آدمهایی نهتنها به بهشت راه نمیبرند که به جهنم هم میرسند. دلیلش هم این است که اینها نه اهل مهاجرت که بهدنبال فرارند.
مهاجر به فردا فکر و امروز را سنجیده انتخاب میکند و راه بازگشت را هم هموار نگه میدارد، اما فراری از دل دیوار میخواهد راه باز کند. چنان به شتاب کلنگ بر دیوار میزند که دومی بر زانوی خودش فرود میآید.
برایش گفتم که دین هم نهتنها به مهاجرت نگاه منفی نمیکند که در اوج مثبتانگاری با آن روبهرو میشود، بهویژه وقتی برای تحصیل علم باشد. آیه ۱۲۲ سوره توبه نیز بهظرافت و صراحت، در اوج جنگ و جهاد، یک بایستگی تعریف میکند برای ضرورت دانشخوانی؛ چرا از هر گروهی از آنان طایفهای کوچ نمیکند تا در دین آگاهی یابند و بههنگام بازگشت بهسوی قوم خود، آنها را بیم دهند؟!
با این نگاه، هجرت برای علمآموزی یک ضرورت است. اگر برای این هدف مهاجرت اتفاق افتد، میتواند مصداق مهاجرا الیا... باشد، اما اگر فرار باشد، بدون هدف رسیدن به آبادی و خواندن رسم آبادانی، معلوم است که هر عاقلی با آن مخالف است. قبل از تصور رفتن، تصویرها را باید واقعیتخوانی کرد، بعد پی تصدیق تصویرها و تصورها رفت.
این بخردانهتر است.