عصر روز چهارشنبه، کانون شعر و ادب دانشگاه فردوسی مشهد و کانون کتاب و اندیشه این دانشگاه میزبان مرادی کرمانی بودند، نویسندهای که نامش در ادبیات نوجوان و بزرگسال نهتنها در ایران که در سطح جهان میدرخشد
غزاله حسینپور| «سلطان در میان هیاهو و شوق و رقص و پایکوبی روستاییان رو کرد به آذین که: «دیدی؟ حالا ما با تو چه کنیم؟ سر قولت هستی؟» آذین که با تعجب و خوشحالی همهکس و همه چیز را نگاه میکرد گفت: «من آمادهام. دیگر آرزویی ندارم.» سلطان گفت: «بگو آن روستای بدبخت را در خواب دیده بودی.» آذین گفت: «اکنون خواب میبینم. زمانی که آن نقاشیها را بر پرده میکشیدم بیدار بودم.» سلطان اشاره کرد که دستهای او را ببندند. از هیچکس صدایی برنیامد. نقاش را میبردند که گردن بزنند. مادرش او را در آغوش گرفت و گفت: «آذین، آمدند و همهچیز را درست کردند. روستای ما با هنر تو دیده شد. مهرت بر دلها و نامت بر زبان این مردمان مهربان و سالدیده خواهد ماند. بر ظاهرشان ننگر. تو از مایی. نمیمیری. ماندگار خواهی شد. خدا تو را دوست دارد، و من مادر خوشبختی هستم.»
«قصههای مجید» برای خیلیهایمان یادآور دوران شیرین کودکی است، همینطور «مهمان مامان» با وجود اقتباس سینمایی معروفی که از آن شده، به گوش کمتر کسی ناآشناست. اینجاست که باخبر شدن از حضور نویسنده این داستانها در یک محفل فرهنگی و وعده تلویحی گفتوگوی صمیمانه او با مخاطبانش، دلیل محکمی میشود بر حضور ما خوانندههای داستانهای هوشنگ مرادی کرمانی. عصر روز چهارشنبه، کانون شعر و ادب دانشگاه فردوسی مشهد و کانون کتاب و اندیشه این دانشگاه میزبان مرادی کرمانی بودند، نویسندهای که نامش در ادبیات نوجوان و بزرگسال نهتنها در ایران که در سطح جهان میدرخشد، نویسندهای که اگر هم چیزی از او نخوانده و نامش را نشنیده باشید، میتوانستید در این برنامه بخشی از داستان کوتاه «هنرمند» او را با اجرای خودش بشنوید، داستانی که برشی از آن ابتدای این مطلب آمد.
مرادی کرمانی را خارج از ایران به چهره میشناسند
این برنامه یک میهمان دیگر هم داشت: افشین شحنهتبار، ناشر ادبیات ایران در خارج از کشور، که در آغاز سخنان و خاطراتی را ایراد کرد. او مدیر انتشارات شمع و مه است و کارش را از سال ۱۳۷۵ در داخل کشور آغاز و از سال ۲۰۰۳ در انگلستان، با این نیت که ادبیاتمان را در خارج از مرزها بشناساند، آن را دنبال کرده است: جای ادبیات ایران در خارج از کشور بسیار خالی است. با اینکه کشوری هستیم که در داستاننویسی پیشینهای کهن مانند شاهنامه فردوسی را داریم و در فلسفه و شعر و تمام گونههای مختلف ادبی دارای سابقه و قدمتیم، متأسفانه هیچ ردی از ادبیات ایران در بیرون از کشور نمیتوان پیدا کرد؛ مگر آثاری پراکنده از مولانا و رودکی و خیام که مهمترین آنها خیام است. امروز ادبیات ما به ادبیاتی یکسویه و کاملا تأثیرگرفته از غرب تبدیل شده است و ما صرفا واردکننده هستیم.
شحنهتبار در ادامه، از شکلگیری و پیشرفت کارش در عرصه نشر و ترجمه آثار ادبیات ایران در خارج از کشور گفت. از جمله این فعالیتها همکاری او با مرادی کرمانی است که مقرر میشود آثار این نویسنده را به انگلیسی و فرانسوی ترجمه کنند.
با کتاب خداحافظی نخواهیم کرد
در بخشی از این برنامه، ۲ تن از دانشجویان بخشی از کتاب «شما که غریبه نیستید» را برای حاضران خواندند و در ادامه نیز دکتر محمدجعفر یاحقی در تحسین مرادی کرمانی به این علت که فرهنگ ما را با چهرهای مسالمتآمیز به جهانیان معرفی کرده است، سخنانی را بیان کرد. سرانجام نوبت به صحبتهای این نویسنده برجسته با مخاطبان رسید. مرادی با تهلهجه شیرین کرمانی و بیان طنزگونهاش خاطراتی از خود را برای حاضران تعریف کرد. او در خلال صحبتهایش، از زنان جامعه امروز تقدیر کرد و گفت: این کشور از زمانی که نام ایران داشته، هیچوقت این تعداد زن روشنفکر، شجاع، باهوش و تحصیلکرده نداشته است. به همین علت، فکر میکنم ایران ما در دست این دختران و زنان خواهد بود و امیدوارم بتوانیم از این شجاعت و محبت و مهر زنان برای آرامشی که به آن نیاز داریم استفاده کنیم. او همچنین از وظیفه هنرمند گفت و آن را موضوعی دانست که بارها به آن پرداخته شده است، اما باز هم جای کار دارد، زیرا همچنان پاسخ درستی برای آن وجود ندارد. چهره ماندگار، موضوع دیگری بود که او به آن پرداخت. به گفته این داستاننویس، خیلی از نویسندگان و شاعران بعد از فوت شناخته شدند؛ مانند هدایت که آثارش مورد توجه نبود و عده بسیار کمی آن را میخواندند، یا فروغ فرخزاد که در زمان حیات جز توهین چیزی نشنید و کتابش طرفداری نداشت، یا سهراب سپهری. مرادی کرمانی در قسمتی از گفتههای خود به بحث رایج این روزگارِ پیشرفت فناوری که آیا عمر کتاب کاغذی به پایان رسیده است پرداخت: انسان برای سرگرمی و آگاهی خود ابزارهای گوناگونی دارد. ما در زمانهای هستیم که میپنداریم با چیزی خداحافظی میکنیم، در حالی که با هیچچیز خداحافظی نمیکنیم. در زمانه کنونی مسئله کتاب این است که هیچوقت از بین نمیرود. رادیو که آمد همه فکر میکردند دیگر لزومی ندارد کسی چیزی بخواند، اما دیدیم که اینگونه نشد. کتاب به ماهی میماند؛ با ماهی میتوان چندین نوع غذا درست کرد و با کتاب میتوان به انواع مختلف فکر کرد. فضای خالی بین سطور کتاب به تصویرسازی کمک میکند و باید دانست که اگر بخواهیم تخیل و احساس را از هنر بگیریم هیچ نمیماند. ما اثر را با همهچیزش میبینیم.
یاد دادن نه، یاد گرفتن آری!
خالق «قصههای مجید» بعد از انتشار «قاشق چایخوری» این کتاب را آخرین اثر خود معرفی کرد. او در برنامه یادشده در مشهد نیز درباره علت ادامه ندادن به مسیر نوشتن گفت: اگر خدا بخواهد دیگر نمینویسم، چون نمیخواهم یکبارمصرف باشم. جایی شنیدم که خوشبختترین و باهوشترین قمارباز کسی است که بهموقع از سر میز قمار بلند شود. اگر ادامه بدهم، به تکرار میافتم. همه چیز دارد یکبارمصرف میشود. از خودروهای صفرکیلومتر که مدام خراب میشوند تا هنرمندانی که نمیخوانند تا به کار خود اضافه کنند. به یک هنرمند نقاش بسیار علاقه داشتم و بسیار موفق و خلاق بود. روزی به من گفت من کار زیاد کردهام. حالا اگر چرت و پرت هم بکشم و به دیوار بزنم، اسمم روی آن اثر است و مردم برایش پول میدهند. از آن زمان تصورم درباره او کلا عوض شد. من نمیخواهم به این روز بیفتم. ماندگار بودن دلیلی بر این نیست که زیاد بنویسیم.
این نویسنده در پایان و در پاسخ به پرسش یکی از حاضران که راه ارتباطیای برای ارسال نوشتهها و نظرخواهی از او جویا شده بود اذعان کرد: من به یاد دادن هیچ اعتقادی ندارم، اما به یاد گرفتن چرا. بهترین استادان هم در کتابخانهها نشستهاند و منتظر شما هستند: بروید کتاب بخوانید.