صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

افراد زیر پوشش سازمان بهزیستی از کمبودهایشان می‌گویند

  • کد خبر: ۱۱۷۱۷۱
  • ۲۵ تير ۱۴۰۱ - ۱۲:۲۷
  • ۲
چاره‌ای ندارند. نه از پس هزینه‌های درمان برمی آیند، نه از پس حداقل‌های زندگی. راهی بهزیستی می‌شوند و امیدوارند به قرارگرفتن در فهرست مستمری بگیرهایش. همین که اداره پولی به حسابِ همیشه خالی شان بریزد، دل خوش اند، هرچند که نتوانند درد‌ها و مشکلات بزرگ را حل کنند و باز در همان چرخه بمانند.

تکتم جاوید | شهرآرانیوز؛ گاهی یک وسیله توان بخشی یا وام یا کمک هزینه هم عالی است، اما رسیدنش به دست همه عملی نیست. وضعیت مستمری بگیران شاید برای عده‌ای نیازمندتر از خودشان، ایده آل باشد، اما کنارشان که بنشینید و از جزئیات زندگی شان بپرسید خون دل خوردن و راه به جایی نبردنشان تمامی ندارد. امروز ۲۵ تیرماه و روز بهزیستی است با شعارِ «شروعی دوباره برای بهتر زیستن»، اما گزارش پیش روی شما اجازه نمی‌دهد حتی لحظه‌ای به آسودگی این مددجویان فکر کنید.

تناقض درجه بندی بهزیستی و یارانه کشوری

نام بهزیستی که آورده می‌شود ناخودآگاه اولین گروهی که به ذهن می‌رسند، معلولان هستند. شاید به این دلیل که از سلامت جسم محروم اند و در جامعه هم به چشم نمی‌آیند. علیرضا مین باشی به نمایندگی از دیگر اعضای جامعه خودش با ما سخن می‌گوید. با معلولیت شدید جسمی حرکتی نماینده فعالی است، مسئول اولین هیئت مذهبی معلولان که به حضرت رقیه (س) توسل جسته اند. از سال ۸۳ مدیریت هیئت را برعهده گرفته است. اول مکانی اجاره کردند برای عزاداری معلولان، اما بعد ترجیح دادند تبدیلش کنند به محلی برای کمک به مددجویان معلول بهزیستی. به طوری که امسال با کمک خیران ۲۶ دستگاه ویلچر تهیه و عده‌ای را مشغول به کار کردند.

از دردهایشان خوب خبر دارد. این قدر که‌ نمی‌داند از کجا شروع کند، اما ابتدا می‌رود سراغ رتبه بندی معلولان و تناقض یارانه کشوری و مستمری بهزیستی: خیلی از مستمری بگیران بهزیستی یارانه نمی‌گیرند. یک معلول می‌شناسم که با داشتن چندفرزند و خانه اجاره‌ای بازهم یارانه نمی‌گیرد. یعنی نیازمند واقعی از حق معیشتی و یارانه محروم است. هرچه پیگیری می‌کنیم هم بی فایده است.

وی در توضیح بیشتر می‌گوید: صدا وسیما اعلام کرده بود کسانی که عضو سازمان بهزیستی، کمیته امداد و بنیاد جانبازان و مستضعفان هستند در دهک یک تا سه قرار دارند و یارانه به آنان تعلق می‌گیرد، درحالی که من در میان ششصد تا هفتصد پرونده معلولان عضو هئیت به جرئت می‌گویم بیشترشان یارانه نمی‌گیرند. تناقض میان تقسیم بندی بهزیستی و یارانه کشوری برای معلولان با آن همه هزینه زندگی، مراقبت و وسایل توان بخشی مشکل بزرگی است.

باید برود سراغ بخش دیگر ماجرا که برخورد‌های بهزیستی است با نیازمندی هایشان، هرچند که از مجموعه مدیریت فعلی راضی‌تر به نظر می‌رسد. خودش را توصیف می‌کند که با معلولیت شدید جسمی حرکتی با همان درآمد ماهی یک و نیم میلیون تومان همسرش و مستمری زندگی می‌کند..  پانزده یا شانزده سال است که از بهزیستی عصا نگرفته است و‌ می‌افزاید: مهم‌ترین مسئله معلولان تأمین لوازم توان بخشی است. معلولان جسمی حرکتی زیادی را‌ می‌شناسم که از داشتن یک ویلچر معمولی هم محروم اند. برخی از لوازم هم نیاز به جایگزینی مداوم دارند، اما قوانین بهزیستی اجازه نمی‌دهد. اصلا قبول نمی‌کنند که زودتر از تاریخ تعیین شده نیاز به آن وسیله داریم.

ارائه وسایل توان بخشی محدودیت دارد

مین باشی با این جمله که «بهزیستی نسبت به معلولان تعهد دارد و باید وسایل ما را تحت پوشش قرار بدهد» به اهمیت این نقص اصرار دارد: شنیدیم ویلچر دو نفر از معلولان را از خانه شان دزدیده اند. مدرک پلیس را برداشتیم بردیم اداره بهزیستی که برایشان ثابت بشود، اما پاسخ این بود که باید از زمان تحویل ویلچر قبلی پنج سال بگذرد و،  چون شما دو سال پیش تحویل گرفته اید، بهزیستی ویلچر دیگری نمی‌دهد.

«لاستیک عصا برای ما حکم کفش را دارد.» این را‌ می‌گوید و ادامه می‌دهد: هر لاستیک عصا را ۱۰ هزار تومان تهیه می‌کنم، اما اگر در خیابان و زمین ناهموار راه بروم دو روز بیشتر دوام نمی‌آورد. بروید پارک ملت ببینید معلولان با همان لاستیک چقدر می‌توانند راه بروند و نکته غم انگیز این است که اگر پاره بشود بهزیستی لاستیک جدیدی نمی‌دهد. برای تحویل وسایل توان بخشی زمان مشخص و محدودیت دارند. عصای ایرانی برای من سه ماه بیشتر دوام نمی‌آورد، چون وزنم سنگین است، ولی قانون بهزیستی می‌گوید، تحویل عصا، سالی یک بار. قوانین طوری است که انگار یک آدم سالم آ ن‌ها را نوشته است.
ناشنوایان باتری ندارند، نابینا‌ها عصای سفید. به گفته او اگر همه را خودشان تهیه کنند، کمتر معطل نامه نگاری اداری می‌مانند، تازه اگر درانبار باشد و پولی داشته باشند.

مستمری ناچیز

حالا که بیشتر هزینه‌ها از جیب معلول است لازم است از مبلغ حقوق‌ها هم بدانید. مسئول هیئت معلولان مشهد دراین باره این گونه شرح می‌دهد: معلولیت‌ها به چنددسته بسیار شدید، شدید و متوسط تقسیم می‎شوند، اما همگی یک مبلغ مستمری دریافت می‌کنند. برای هر نفر ۴۲۰ هزارتومان در ماه. اگر مرد معلول ازدواج کند ۱۸۰ هزارتومان به حقوقش اضافه می‌شود، یعنی ۶۰۰ هزار تومان. به ازای هر فرزند دیگر هم باز همان حدود اضافه خواهد شد که باتوجه به میزان تورم و هزینه‌های زندگی ناچیز است.

مین باشی مشکل عده‌ای دیگر از معلولان را هم یادآوری می‌کند: تعدادی از معلولان از کفش مخصوصی به نام بریس استفاده می‌کنند که با نامه بهزیستی باید با قیمت حدود ۳ تا ۴ میلیون تومان از هلال احمر تهیه شود و جنس خوبی هم ندارد. آن‌ها که به دنبال خرید جنس بهتر هستند، باید بروند سراغ آزاد. تا سال گذشته این کفش را به قیمت ۳ میلیون تومان خریداری می‌کردند و امسال ۷ میلیون تومان شده است. برای کسانی که چاره‌ای جز پوشیدن این کفش ندارند همین یک غصه بزرگ است.

اگر فرد معلولی بخواهد خودش هزینه هایش را تأمین کند باید کاری داشته باشد، درحالی که کارپیدا کردن برای این افراد با انواع محدودیت‌های جسمی کار دشواری است. معلولان جسمی حرکتی و ناشنوایان بیشتر از دیگران مشغول به کار می‌شوند؛ مشاغلی مانند منشی بودن. معلولان دیگر -همچون نابینایان-، اما بیشتر بیکار می‌مانند.

هیچ کس توجیه نیست

«مشکل دیگر و مهم ما آگاه نبودن افراد عادی جامعه از مشکلات معلولان است. هیچ کس توجیه نیست.» او با تأکید بر این کلمات ادامه می‌دهد: هیچ کس در هیچ اداره‌ای توجیه نیست و از شرایط معلولان چیزی نمی‌داند. ما این نقص را از سوی بهزیستی می‌بینیم، سازمانی که ما زیرمجموعه آن هستیم باید شهرداری‌ها و دیگر ارگان‌ها را آگاه کند. باید معرفی نامه‌ای بزند برای معلولان تا در سازمان‌ها به عنوان کارشناس حضور داشته باشند، حتی بدون حقوق. شاید بخشی از رنج ما کاهش پیدا کند.

مددجوی بهزیستی هست و نیست

باید از میان انبوهی از مددجویان بهزیستی، نمونه دیگری را برای نمایش شرح دغدغه‌ها یافت. صفرنیا، بانوی سرپرست خانواده که با داشتن یک فرزند بیمار از بهمن ماه گذشته همان ۵۰۰ هزارتومان مستمری خود و پسرش هم قطع شده، شاهد خوبی است. با یک سؤال نیمه تمام عقده هایش را‌ می‌شکافد و‌ می‌گوید: هم به پسرم و هم به خواهرهایم گفتم دیگر هیچ وقت به سراغ مسئولان بهزیستی نمی‌روم. این قدر که رفته ام، پشت در اتاق مسئولان نشسته ام و مسئولی ندیده ام. تا تهران رفتم و به پای این و آن افتادم و اشک‌ها ریختم، اما بی فایده بود. به گفته خودش پسرش حالا سرباز شده و همان دستمزد اندک کار متفرقه او هم نیست. خودش مانده و هزینه‌های زندگی و خرج یک جوان سرباز. جوری که «تا سرکوچه هم نمی‌توانم برم و قدرت خرید یک نان هم ندارم.»

شغل‌های زیادی داشته است. از کار سخت در کارخانه و تولیدی پوشاک تا سبزی پاک کردن، ترشی انداختن و لیف بافتن. با هر مشکلی بود یازده سال بیمه خودش را پرداخت کرد، به امید بازنشستگی، اما خیلی زود ناامید شد. وی می‌گوید: دو سال پیش از طرف بهزیستی در شرکتی مشغول به کار شدم و مسئولان بهزیستی قول دادند که مستمری من قطع نشود، اما خلاف آن اتفاق افتاد. اضافه یارانه و معیشتی هم قطع شد. بعد از کلی دوندگی از ماه پیش واریز شد. من ۵۰۰ هزارتومان گرفتم، درحالی که واریزی دیگران ۶۵۰ هزارتومان بود.

از شرکت استعفا داد، چون پسرش بیماری قلبی داشت و باید دو روز در ماه را برای کار‌های درمانی اش مرخصی می‌گرفت و برای کارفرمایش مقدور نبود. صفرنیا چندبار به جان پسرش قسم می‌خورد که تا به حال هیچ کمکی از بهزیستی نگرفته است و‌ می‌افزاید: زمانی که یارانه هفتصدتاهشتصدهزار تومانی زنان سرپرست خانواده واریز می‌شد، می‌توانستم هزینه زندگی را بدهم، ولی حالا واقعا اوضاعم خراب است. تا دلتان بخواهد بیماری جسمی دارم از قند گرفته تا دیسک کمر، اما بهزیستی حتی برای معرفی دکتر و آزمایشگاه که هیچ، حتی خیری هم معرفی نمی‌کند که از او کمک بگیرم.

وام بهزیستی با ۴ ضامن کارمند

تنها خواسته اش این است که یا مستمری اش دوباره برقرار شود یا سرمایه‌ای باشد که بتواند کاری راه بیندازد: گفتند، چون تا حالا از بهزیستی هیچ کمکی نگرفته‌ای وام پنجاه تاصدمیلیونی به تو تعلق می‌گیرد، اما چهار نفر ضامن کارمند می‌خواست. من از کجا چنین ضامن‌هایی پیدا کنم؟

وام می‌خواست تا چرخ خیاطی بگیرد و کار خانگی برپا کند که کارکردنش در خانه‌های مردم و پله و فرش شستن تمام شود. او ادامه می‌دهد: هرکاری مثل لیف دوختن و روسری دوختن را یاد گرفته ام. آن زمان کاموا را‌ می‌خریدم کیلویی ۷۰ هزارتومان، حالا باید بخرم کیلویی ۲۷۰ هزارتومان و با چه مبلغی بفروشم که سود هم داشته باشد؟ بهزیستی کاملا پشت مرا خالی کرده است.‌ای کاش همان مستمری مرا واریز می‌کرد که بتوانم هزینه بیمه ام را بپردازم.

با ۵۰۰ هزارتومان یارانه که برایش واریز شده یک حلب روغن نباتی خریده است و کمی نبات برای پسر سربازش. آه کشیدن میان صحبت هایش هم تمام شده انگار جانی برایش نمانده است. آخر کلامش می‌گوید:‌ای خانم! بخواهم همه را بگویم شب می‌شود.

حساب او از مددجویانی که تااینجای گزارش پای درد دل هایشان نشسته ایم جداست. آن‌ها اگر گله‌ای دارند، به دلیل خدمتی است که انتظار داشته اند از بهزیستی دریافت کنند تا حال و روز زندگی شخصی شان قدری بهتر شود، اما جنس اندوه کسی که اکنون با او هم کلام شده ایم، نه برای خود، بلکه برای خیریه‌ای است که سال‌ها پیش با اخذ مجوز از بهزیستی و به امید کمک‌هایی متفاوت به نیازمندان راه اندازی کرده است؛ «شنیده اید که‌ می‌گویند خنده تلخ من از گریه غم انگیزتر است؟ یعنی که خنده آدم‌ها همیشه نشانه دل خوشی شان نیست، سکوت هم همین طور است. اگر می‌بینید ساکتیم معنی اش این نیست که حالمان خوب و اوضاع رو به راه است. بگوییم که چه بشود؟ مگر اعتراض کردن فایده‌ای دارد؟»

صحبت‌های ما با مدیر مرکزی که حامی افراد کم توان جسمی و خانواده هایشان است، این طور شروع می‌شود. قول چندباره می‌گیرد برای اینکه نامی از او و مرکز نبریم به دلایلی که مبسوط و محترم است. نخستین گله او از این است که امسال برای این خیریه و برخی دیگر مالیات بریده شده است؛ در حالی که تأکید دارد این مجموعه از ابتدای تأسیس تاکنون به دنبال نفع شخصی و درآمدزایی نبوده است. «اداره مالیات می‌گوید باید ناظری مورد تأیید ما انتخاب می‌کردید. هر چه می‌گوییم ما از این باید اطلاعی نداشته ایم و هیچ ابلاغی دریافت نکرده ایم، فایده‌ای ندارد. اداره مالیات این جور جواب می‌دهد که به بهزیستی خبر داده بودیم.

مسئله این است که بهزیستی نه اطلاع داده و نه پاسخگو است؛ حاضر هم نیست نزد اداره مالیات از ما حمایت کند و با سال‌ها شناختی که از عملکرد شفاف ما دارد، بیاید بگوید که ما درآمدزایی نداریم.» آن طور که این فعال حوزه معلولان می‌گوید، نبود حمایت‌های مورد انتظار از بهزیستی برای خیریه‌هایی که مجوز فعالیت را از این دستگاه اجرایی دریافت کرده اند به مباحث مالیاتی محدود نمی‌شود. اداره دیگری را مثال می‌زند که برای بهبود خدماتشان به مددجویان، نیازمند اخذ مجوز از آن هستند. اداره مذکور همکاری نمی‌کند و موضع بهزیستی در برابر این سنگ اندازی‌های اداری سکوت است.

او ادامه می‌دهد: پرسیدید بهزیستی چه حمایت‌هایی از شما می‌کند، می‌گویم در حد هیچ. پس لطفا جمله تان را اصلاح کنید. بهزیستی از ما حمایتی نمی‌کند. این ما هستیم که از بهزیستی حمایت می‌کنیم. چطور؟ با ارائه خدمت بی مزد و بی چشمداشت به جامعه هدفی که بهزیستی وظیفه خدمت به آن را دارد.

او به سوابق تحصیلی و کارشناسی اش در زمینه آموزش و مهارت افزایی معلولان، اشاره و اضافه می‌کند: امثال من که با همکاری مان بدون ذره‌ای کسب درآمد، به بهزیستی کمک می‌کنیم، انتظار نداریم در مراجعاتمان برای پیگیری چندباره یک موضوع ساده، با رفتار‌هایی مواجه شویم که دریافت آن درخور نیست. ناآگاهی از قوانین، ناهماهنگی‌ها و نیاز به مراجعات پی در پی برای توجیه کارشناس مربوط، حکایت مفصل دیگری است.

هر چند جمله یک بار، تردید به سراغش می‌آید از اینکه آیا گفتن این صحبت‌های صریح به نفع مرکز و مددجویانش هست یا نه. خاطرش را که آسوده می‌کنیم، ادامه می‌دهد: تصمیمم به انحلال این مرکز را به بهزیستی اعلام کرده ام؛ با همه آرزو‌هایی که برای گسترش آن داشتم، با وجود حدود دویست خانواده‌ای که به ما امید بسته اند و از این مرکز بین یک تا چند خدمت دریافت می‌کنند.

راستش روز اولی که تصمیم به شروع کار گرفتم، فکر می‌کردم با چند دهه سابقه کار در این زمینه می‌توانم مفید باشم و باری از دوش کسی بردارم، اما روند اداری فرسایشی کنونی و حمایت‌های حداقلی مورد انتظار از بهزیستی که خبری از آن نیست، آدم را از نظر جسمی و روحی فرسوده می‌کند و به سمتی می‌برد که انتهای آن دست کشیدن از همه چیز و بخشیدن عطای آن به لقایش است.
بابت رنجی که از مرور و یادآوری این دشواری‌ها به او تحمیل کرده ایم، عذرخواهی می‌کنیم و پاسخ می‌شنویم: تقصیر شما نیست. روی این زخم‌ها همیشه باز است.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۲
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۱
وهاب
۲۰:۱۰ - ۱۴۰۲/۰۶/۳۱
من هیچ کاری ندارم بدلیل مشکل چشمی هر کجا میرم کار میگن کارگر لازم نیست یه روز از یکی پرسیدم چرا منو قبول نکرد
گفت اونا بدلیل مشکل چشمی تو را قبول نمیکنن
من خودم هم درس میخوانم پول کافی برای ثبت نام کتاب درسی و ثبت نام مدرسه ندارم
به این دلیل نتوانستم هزینه رو بدم
دلم را به بهزیستی خو کرده بودم ولی بهزیستی اون پولی که قبلاً می داد رو این ماه ندادو من هم نتونستم وسایل مدرسه بخرم وبه مدرسه بروم
الان فردا تمامی دانش آموزان به مدرسه میرند ولی من نمیرم
الان فکر میکنید که پدر ندارم نه دارم ولی وضعیت مالیمون آنقدر خرابه که حتا پولی که بهزیستی میدهد رو هم برای خانه خرج میکنیم واقعاًخیلی وضعیتمون خرابه
امیر قهرمانی
۲۰:۳۷ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۹
واقعان بهزیستی هیچ کمکی نمی‌کند من۴۲۰تومان پول کفش که ماهم نمیشد ازبین مرود نمیرسدبماند بقیه هزینه فقط ابروریزیه