مرضیه ترابی | شهرآرانیوز؛ وقتی به کلمه «اُزبک» در تاریخ مشهد برمیخوریم، یعنی میخواهیم از یک مصیبت بزرگ حرف بزنیم.
لابد میگویید: بابا اینقدرها هم بد نیست! اگر کلمه ازبک در تاریخ مشهد مصداق بلا و مصیبت است، پس «سرای ازبکها» که برخی آن را بزرگترین کاروانسرای مشهد قدیم میدانند، در پایینخیابان چه کار میکند؟
درست میگویید، اما «سرای ازبکها» ماجرایش با خود ازبکها و مصیبتهایشان توفیر دارد؛ این کاروانسرای قدیمی که به قول مرحوم عبدالحمید مولوی، مشهدپژوه فقید، دستکم از سال ۱۱۵۸ هجری قمری برقرار بوده است و طبق گزارش «طومار عضدالملک» و «مطلعالشمس»، آن را با نام کاروانسرای «خان میرمعین» یا به قول خانیکوف، «میرمعین» میخواندند و از سال ۱۲۷۳ هجریقمری، توسط فردی به نام «یالداشبیگ»، تماما وقف آستانقدس رضوی شدهاست، ماجرایش برمیگردد به دوران سلطه روسها بر ازبکها و فروکشکردن ترکمنتازیهای اوایل عهد قاجار.
یعنی زمانیکه بساط تجارت برای بازرگانان مشهدی پهن بود و آنها مشتری پشم گوسفندان «قرهگل» بودند؛ محصولی که در ترکمنستان و ازبکستان امروزی، خیلی خوب تولید میشد و بعد آن را با شتر، میرساندند به دروازههای مشهد و اتفاقا، از دروازه پایینخیابان واردشهر میکردند و احتمالا یکراست میبردند به سرای ازبکها؛ بنابراین با این تبصرهها و استثنائات تاریخی، نمیشود مصیبت ازبکها را که دستکم از اوایل عهد صفوی تا اواخر آن، بلای جان مردم مشهد بود، منکر شد و آن بلای ناگهانی را از یاد برد؛ بلایی که باعث شد مشهدیها، درِ دروازه «میرعلی آمو» را در شمالشرقی مشهد ببندند و این شایعه در میان آنها قوت بگیرد که اگر کسی این دروازه را باز کند، بلا و مصیبت همه شهر مشهد را فراخواهد گرفت؛ دروازه میرعلی آمو که قدیمها جایی در نزدیکی مکان فعلی «بوستان میر» در حاشیه بولوار وحدت قرار داشت و البته در مسیر مستقیم هجوم ازبکها واقع شدهبود.
خراسان، البته با هجوم اقوام مهاجم شمالشرقی بیگانه نیست؛ کوروش، پادشاه هخامنشی، اصلا در نبرد با همین اقوام کشته شد؛ آن موقع به آنها «ماساژت» میگفتند.
بعدها، تا پیش از آغاز دوره اسلامی، هپتالها که از قوم و خویشهای آتیلا و قبایل «هون» بودند، بارها به مرزهای شمالشرقی ایران که همین خراسان بزرگ خودمان باشد، ریختند و غارت کردند و کشتند و بردند! بعد از اسلام هم، هجوم پیاپی ترکان، نه فقط سامانیان ایرانیتبار را روانه بایگانی تاریخ کرد، بلکه باعث استیلای چندصدساله مهاجمان بر ایران شد؛ بعد از آن بود که غزنویان، سلجوقیان و خوارزمشاهیان ترکنژاد بر ایران غلبه کردند تا نوبت رسید به مغولان و بعد از آنها، تیمورلنگ با سه هجوم پنجساله، سهساله و هفت سالهاش.
ازبکها هم از تیر و طایفهای نزدیک به مغولان بودند که هر وقت بین آنها خان یا امیر مقتدری پیدا میشد، خوی چپاولگریشان عود میکرد و میتاختند به هرات و مرو و مشهد؛ خانِ ازبک اصلا خودش را از نوادگان چنگیزخان میدانست (دروغ که استخوان نیست تا در گلوی آدم گیر کند!).
وقتی صفویه در ایران به قدرت رسید، بهانه هجوم، از میل به تاراج تبدیل شد به اختلافات مذهبی؛ البته اصل قضیه همان بهانه اولی بود؛ ولی اینجا، ازبکها میتوانستند روی کمک عثمانیها هم حساب باز کنند. به این ترتیب، از حدود سال ۸۸۰ خورشیدی، یعنی نیمه نخست دوران حکومت شاهاسماعیل یکم صفوی، ازبکها هجوم گسترده به خاک ایران و محدوده خراسان را شروع کردند و عملا توانستند بارها به مشهد حمله کنند.
نمونه، سال ۹۶۸ خورشیدی، یعنی اوایل سلطنت شاهعباس یکم که عبدالمؤمنخان ازبک شهر مشهد را محاصره کرد و این محاصره، چهار ماه طول کشید.
دست آخر بهدلیل نرسیدن کمک، شهر به دست ازبکان افتاد و آنها هم از کشته، پُشته ساختند و حتی داخل حرم امامرضا (ع) هم دست از کشتار بر نداشتند؛ آنقدرکه برخی میگویند نام قبرستان قتلگاه، از آن زمان شهرت یافت و اصلا عنوان قتلگاه، اشاره به کشتار گسترده ازبکان از مردم مشهد در این حمله دارد.
این مصیبت عجیبوغریب، قبل از این تاریخ و در دوره شاهاسماعیل یکم هم اتفاق افتاد؛ زمانیکه شیبکخان ازبک، به گواهی و گزارش فضلا... روزبهان خُنجی در «مهماننامه بخارا»، با استفاده از شرایط بحرانی ایران، خود را در خرداد سال ۸۸۸ خورشیدی به نزدیکی مشهد رساند و در «خواجهربیع» اتراق کرد و بعد، بدون درگیری وارد مشهد شد. آنجا که دیگر مقاومتی نبود و ازبکان بدون درگیری وارد شهر شدند؛ اما مدتی بعد، وقتی شاهاسماعیل توانست ازبکها را بتاراند و مشهد را آزاد کند، مؤلف ناشناس «عالمآرای صفوی» در کتاب خود، اینگونه وضعیت حرم رضوی را تشریح کرد: «ازبکان فرش آستان ملایک را تالان نموده و قنادیل طلا و نقره را با قالی و ... برده بودند.»
اگر بخواهیم وضعیت حمله ازبکها را در این دوره دقیق بررسی کنیم، باید بگوییم که هجوم آنها کاملا تابعی از حمله عثمانیها به خاک ایران بود؛ اصلا ازبکها با سلطان عثمانی هماهنگ بودند و تاهنگامیکه او اجازه نمیداد، دست به حمله نمیزدند.
این وضعیت تا پایان دوره صفوی برقرار بود؛ بااینحال، دیگر هجومی مانند هجوم عبدالمؤمنخان، با آن فضیحت و جنایت، اتفاق نیفتاد و پس از آن نیز، ازبکان رو به ضعف نهادند؛ دلیلش چه بود؟ اینکه از یک طرف، قبایل ترکمن بر آنها غلبه کرده و دست و پایشان را از مناطق شمال رودخانه اترک کوتاه کردهبودند و از طرف دیگر، درمیان خود ازبکان هم بازار برادرکشی برای تصاحب حکومت داغ شدهبود و به همین دلیل، دیگر امیر یا خان مقتدری ظهور نکرد که بتواند این قوم سرکش را برای غارت خراسان بزرگ فرماندهی کند.
به این ترتیب، قصه ما و ازبکها، از آن شر و شور رسید به تجارت مؤدبانه و مرسوم! جالب اینجاست که مردم مشهد، آن هجمههای سخت را از یاد نبردند و گاهی در تاریخ قاجار، ترکمانان را هم مترادف ازبکان گرفتند؛ هرچند که از منظر نژادی نیز چندان مقایسه بیراهی نبود.