مرضیه ترابی | شهرآرانیوز؛ گفته میشود، مشهدی کسی است که مجاور حرم رضوی باشد؛ این تعریف البته ساده به نظر میرسد، اما تعریف پرمفهوم و دقیقی است؛ به این دلیل که نشان میدهد شهر مشهد، نه برمبنای اقامت قوم و قبیله خاص، بلکه براساس یک ماهیت مذهبی شکل گرفته و بهتدریج توسعه یافته است.
ساکنان مشهد، از همان روزگار نخست، یعنی نیمه اول قرن سوم هجری، از منظر نژادی و تبار، یکدست نبودهاند؛ خب، اینجا محل اقامت ارادتمندان ثامنالحجج (ع) بود و این ارادت، البته هیچ ربطی به نژاد و ملیت نداشت. اما درباره اینکه چهکسانی نخستینبار آمدند و در جایی که امروزه مشهد خوانده میشود، ساکن شدند، اطلاعات ما محدود است؛ یعنی دقیقا نمیدانیم نخستین مشهدیهای تاریخ چه کسانی بودهاند؛ اما دستمان هم خیلی خالی نیست و میتوان با استفاده از برخی متون حدیثی شیعه، مانند کتاب ارجمند «عیون اخبارالرضا (ع)»، بعضی اطلاعات را در این زمینه به دست آورد.
برای نمونه احتمالا کسی که باید او را بهعنوان نخستین خادم شناختهشده حرم رضوی معرفی کنیم و بالطبع، وی را درزمره نخستین مشهدیها به حساب آوریم، خانمی است از اهالی نوغان که کار مراقبت از روشنایی و جاروکشی داخل فضای روضهمنوره (جایی که الان ضریح امام رضا (ع) قرار دارد) را برعهده داشت و البته، ما از نام وی بیاطلاع هستیم. البته خادمان حرم محدود به این بانو نبودهاند؛ آنطورکه شیخصدوق از محمدبن عبدا... حُکمی، حاکم نوغان در اوایل قرن چهارم، روایت میکند، حرم امامرضا (ع) خادمانی داشت که ظاهرا در خانههای اطراف روضهمنوره سکونت داشتند و این افراد را هم باید درزمره نخستین مشهدیها به حساب آورد.
یکی از آن کسانی که خوشبختانه هم نام او را میدانیم و هم دلیل مشهدیشدنش را، ابونصر مؤذن نیشابوری است. ماجرای آمدن این آقا به مشهد، به شفای وی از یک بیماری سخت بازمیگردد. در کتاب «عیون اخبارالرضا (ع)» (ج ۲، ص ۶۸۱، ترجمه: آقانجفی اصفهانی)، به نقل از ابونصر مؤذن میخوانیم: «مرا مرضی سخت عارض شد که از آن مرض زبان من سنگین شد و بعد از آن قدرت بر تکلم نداشتم. پس به خاطر من چنین خطور کرد که حضرترضا (ع) را زیارت کنم و خدا را در نزد او بخوانم و او را شفیع خود قرار دهم تا اینکه خدا مرا از این علت (بیماری) عافیت دهد و زبان مرا بگشاید.
پس بر چهارپایی سوار شدم و قصد مشهد کردم و زیارت حضرت رضا (ع) کرده و در نزد سر مبارک آن حضرت ایستادم و دو رکعت نماز گزاردم و در هنگام دعا و زاری کردن، صاحب این قبر را در نزد خدا شفیع کردم که مرا از این مرض عافیت دهد... پس در سجده خود به خواب رفتم. در خواب دیدم گویا قبر شکافتهشد و مردِ مُسنّ گندمگونی که سخت رنگ [صورت]او مایل به سفیدی بود، از قبر بیرون آمد و نزدیک من شد و گفت:ای ابانصر بگو لاالهالاا...، من به سر اشاره کردم که چگونه بگویم این کلمه را و حال آنکه زبانم بستهاست؟ صیحه بر من کشید و فرمود: منکر شدی قدرت خدای را؟ بگو لاالهالاا...، [ناگهان]زبان من گشادهشد و گفتم لاالهالاا...، پس [بیدار شدم و]به منزل خود پیاده برگشتم و پیوسته میگفتم: لاالهالاا... و زبان من گشوده بود و بعد از آن بسته نشد.» ابونصر نیشابوری، نهفقط از نخستین مشهدیهای تاریخ است، بلکه باید او را از نخستین مؤذنان حرم رضوی و شهر مشهد هم بدانیم.
یکی از گروههای جمعیتی که باید آنها را هم درزمره نخستین مشهدیها منظور داشت، سادات هستند. رد و نشان حضور دیرینه آنها در مشهد را میتوان در بسیاری از متون تاریخی یافت. پیش از آنکه مشهد، شکل شهر به خودش بگیرد، سادات بهعنوان «نقیب»، اداره امور حرم مطهر و همچنین مناطق مسکونی آن را برعهده داشتند و بعدها هم، این عنوان را کموبیش، در دورههای مختلف حفظ کردند. بعد از حضور گسترده سادات رضوی در مشهد، میرزاابراهیم رضوی در میانه دوره صفویه، برای انسجام ساختاری و تشکیلاتی این گروه، موقوفههای ارزشمندی را وقف آنها کرد.
مزار میرزاابراهیم، امروزه در پشت کوهسنگی مشهد، محل بازدید علاقهمندان به آثار تاریخی و البته مرکز رسیدگی به امور سادات رضوی مشهد است. پیشنهاد میکنم حتما سری به آنجا بزنید؛ هرچند در ساختمان آن تغییر اساسی دادهاند، اما هنوز هم کتیبه محراب که مربوطبه دوره شاهصفی صفوی است، وجود دارد و میتوان از بازدید آن لذت برد. جا دارد یادآوری کنم که نخستین سادات ساکن مشهد، سادات رضوی نبودند. گروهی از سادات حسینی، وابسته به خاندان «زباری»، احتمالا در اواسط قرن چهارم هجری به مشهد آمدند و مدتی در این منطقه ساکن شدند.
آنها چند وقتی متولی امور حرم رضوی و رسیدگی به احتیاجات زائران و مجاوران بودند، اما به دلایلی که خیلی معلوم نیست، بیشتر این خاندان سادات، از مشهد رفتند و در نواحی اطراف سبزوار کنونی و بیهق قدیم ساکن شدند. تاجاییکه میدانیم، نخستینبار در زمان سلطان مسعود غزنوی، ابوجعفر، محمد بن علی زباری، یکی از افراد این خاندان، بهعنوان نقیب یا رئیس سادات مشهد منصوب شد و این نشان میدهد که جمعیت سادات مشهد در این زمان، قابل ملاحظه بودهاست. بااینحال، بعد از ابوجعفر، مقام نقابت و ریاست سادات به سادات موسوی رسید؛ گروهی که نوادگان قاسم بنحمزه بنموسیالکاظم (ع) بودند. بعدها نیز، این مقام به سادات رضوی منتقل شد.
ممکن است این مسئله به ذهن برسد که به احتمال زیاد، بیشتر ساکنان نخستین مشهد، بهجز خاندان سادات، عموما از ساکنان و اهالی خطه خراسان و نواحی اطراف مشهد بودهاند. این دیدگاه تاحدودی درست است، البته فقط تاحدودی! چون گزارشهای محدود موجود درباره نخستین مجاوران حرم رضوی و درواقع اولین ساکنان شهر مشهد، خبر از ورود افرادی از سراسر جهان اسلام میدهد. تعجب نکنید! نمونهاش گزارش صدوق درباره حمزه مصری است؛ زائری از کشور مصر که پای پیاده خودش را به خراسان و مشهد رساند تا امامرضا (ع) را زیارت کند و بعداز دیدن کرامت آن حضرت، در این شهر ماندگار شد یا «فائق خاصه» (درگذشته به سال ۳۸۹ ق) یکی از بانیان اولیه ساختوساز در شهر مشهد و حرم رضوی که اصالتا از اهالی اندلس بود و شاید یک بار، اگر فرصتی دست داد، درباره زندگی عجیب و غریبش برایتان بنویسم؛ بنابراین اینکه بخواهیم نخستین مشهدیهای تاریخ را محدود به اهالی اطراف مشهد و نهایتا خراسان کنیم، شاید خیلی دقیق و درست نباشد.