مصطفی خادم | شهرآرانیوز؛ بدیع الزمان فروزانفر در بشرویه در خانوادهای اهل علم متولد شد که نَسَب آنان به ملا احمد تونی، از علمای معاصر شاه عباس صفوی، میرسید،سال ۱۲۷۶ خورشیدی به دنیا آمد و تا چندین سال در زادگاهش ماند. پس از آن به مشهد آمد و چهار سال در محضر استاد ادیب نیشابوری و دیگر استادن بنام زمان در مشهد آن روزگار آموخت. ادامه تحصیلات را از بیست سالگی به بعد در تهران گذراند و برای باقی عمر در این شهر ماند.
او از ابتدای تأسیس دانشگاه تهران، استاد تاریخ ادبیات فارسی در دانشکده ادبیات و استاد تصوف اسلامی در دانشکده معقول و منقول بود. از سال ۱۳۲۳ رئیس دانشکده معقول و منقول و از ابتدای تأسیس فرهنگستان ایران، عضو آن شد، همچنین عضو شورای عالی معارف (فرهنگ) از سال ۱۳۱۳، عضو فرهنگستان ایران از ابتدای تأسیس، عضو مجلس مؤسسان دوم، عضو مجلس سنا از ۱۳۲۸ تا ۱۳۳۱ بود.
از استاد فروزانفر آثار بسیاری برجا مانده که هم از نظر شمار و هم کیفیت درخور تأمل است. ۳۷ عنوان کتاب (اعم از تألیف، تصحیح و ترجمه)، ۱۰۶ عنوان مقاله و اشارات، ۱۰۷ عنوان شعر که در دیوان فروزانفر چاپ ۱۳۸۲ گردآوری و چاپ شده است و ۴۱ عنوان رساله فوق لیسانس و دکتری که با راهنمایی او به انجام رسیده در کارنامه اش ثبت است.
بهترین توصیف و ترسیم شخصیت و ویژگیهای استادی، چون فروزانفر را میشود در آثار، نوشتهها و کلام شاگردان بنامی که پرورش داده است یافت. در این مطلب از زاویه دید شاگردانش به او نگاه کرده ایم.
دکتر عبدالحسین زرین کوب، از شاگردان بدیع الزمان فروزانفر، جایگاه او را چنین توصیف کرده است: نه فقط در زمینه مثنوی و مولانا، بلکه در تمام قلمرو فرهنگ اسلامی ایران محققی بی بدیل بود. هنوز با وجود مرور یک ربع قرن [این مطلب سال ۱۳۷۵ نوشته شده است.]از غیبت او هر چه امروز نزد ما در زمینه عرفان و ادب جدی و در خور ارج است؛ میراث اوست و آنچه از حوزه تأثیر تعلیم بلاواسطه یا مع الواسطه او خارج است، غالبا از عمق و لطف و تأمل خالی به نظر میرسد، حوزه کنجکاوی اش وسیع و عرصه استعدادش تقریبا نامحدود بود.
دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی نیز درباره فقدان او بر ادب و فرهنگ نوشته است: بی هیچ تردیدی میتوان گفت با مرگ او بزرگترین ضربه ممکن بر پیکر ادب و فرهنگ ایرانی در نیم قرن اخیر فرود آمد و به قرنها دیگر کسی، چون او از مادر نخواهد زاد.
دریغا و بسیار بار دریغا که او در بارورترین دوره حیات خویش درگذشت، به هنگامی که سرگرم تهیه شاهکار تحقیقات خود (شرح مثنوی مولانا) بود. فروزانفر در معنی دقیق کلمه یکی از نوابغ روزگار بود.
سیمین دانشور، نویسنده رمان «سووشون» که سالها در دانشگاه تهران سر کلاس فروزانفر نشسته بود و خود را وامدار فصاحت و بلاغت استادش میدانست، گفته است: از نظر معلومات و تدریس، استاد فروزانفر بی بدیل بود. چیزی در ادبیات فارسی بعد از اسلام نبود که نداند. صدای بَم، زبان دَریِ خراسانی و معلومات وسیع او مسحورکننده بود. در هر مقولهای یا در باب هر گروه یا فرقهای که درس میداد، خیال میکردم خودش جزو آن گروه است که آن قدر درباره شان میداند. از اخوان الصفا که میگفت خیال میکردم خودش از اخوان الصفاست. از اسماعیلیه که میگفت خیال میکردم اسماعیلی است. مولوی که تدریس میکرد خیال میکردم تازه از قونیه آمده است. حتی از او پرسیدم: «استاد! شما عارفید؟!»
- نه دوشیزه مِشکین شیرازی!
مرا به علت پوست سبزه ام مشکین خطابم میکرد.
دکتر بدیع الزمان فروزانفر که چهار سال پای درس ادیب نیشابوری، شاعر برجسته، زانو زده بود، طبع شعری هم داشت، اما دل مشغولی نخستش شاعری کردن نبود.
دکتر زرین کوب علت آن را چنین دانسته است: در جوانی، مخصوصا در اوایل ورود به تهران در زمینه شعر و شاعری هم طبع آزمایی کرده بود. پارهای از اشعارش هم در همان ایام شهرت یافته بود، اما او شاعری را پیشه نکرد. زندگی طفیلی گونه ادیب پیشاوری و زندگی پرتزلزل و مخاطره آمیز بهار، ظاهراً عامل عمدهای در انصراف او از این کار بود. تدریجاً مثل اغلب کسانی که به عنوان عالمِ نام بردار میشوند اشتغال به شاعری را دون شأن خویش مییافت. از این رو جز به ندرت و جز به الزام ضرورت، شعر نگفت و از اینکه به شاعری منسوب شود تا حدی ابا داشت.
دکتر شفیعی کدکنی نیز استعداد استادش را در محقق شدن بیش از شاعری میداند: شعر را به اسلوب شاعران خراسان در قرن چهارم و پنجم میگفت، اما شعر را چندان به جد نمیگرفت. خود نیک دریافته بود که استعداد او برای محقق شدن بیش از استعداد او برای شاعر شدن است؛ میگفت ما میتوانستیم شاعری باشیم، اما به کار تحقیق روی آوردیم.» از این روی شعر، حاشیه و تفننی بود در زندگی او؛ اما نثرش، در حوزه خاص خود، نثری شیرین و جذاب است.
بدیع الزمان فروزانفر در مدت دو دهه تدریس خود موفق شد شاگردانی همچون محمد معین و ذبیح ا... صفا و پرویز خانلری را تربیت کند. این دو نسل که در تربیت دانشجو در یک زمان قرار گرفته بودند، نسل سومی را تقدیم جامعه ادبی کشور کردند که از میان آنان میتوان منوچهر مرتضوی و غلامحسین یوسفی و عبدالحسین زرین کوب و سیدجعفر شهیدی و محمدجعفر محجوب و احمد مهدوی دامغانی را نام برد.
آن استادِ تمام در کلاس، اسلوب و روش خودش را داشت. شفیعی کدکنی که پنج سال کلاس او را تجربه کرده است از آن کلاسها چنین یاد میکند: فروزانفر نه تنها محقق بی مانندی بود که در کار تدریس نیز بی همتا بود. بسیاری از استادان دانشمند را میشناسم که حلقه درسشان برخلاف نوشتهها و کتاب هاشان هیچ سودمند نیست، گرمی و گیرایی ندارد، اما حلقه درس او، حتی بیش از نوشته هایش، شور و گرمی و تازگی داشت؛ به ویژه هنگامی که مثنوی مولانا را در دوره دکترای ادبیات تدریس میکرد. من پنج سال درس مثنوی او را حاضر شدم و یک نکته مکرر نشنیدم؛ در صورتی که در همان دوره یکی دیگر از استادان درسی به ما میداد -خدایش رحمت کند- در چهار ترم درس دانشگاهی، چیزی که به ما آموخت تکرار یک مثل یا قصه فکاهی بود از زبان کودکی شیرازی.
فروزانفر دانشجویان را به کار وا میداشت و تا اطمینان نمیکرد که دانشجویی استعداد و تمکن امتحان دارد از او امتحان نمیکرد. دانشجویان خود نیز میدانستند که در مورد امتحان درس او باید شکیبا بود، فقط درس خواند و مطالعه کرد. هیچ جای اغراق نیست اگر بگویم دکترای ادبیات فارسی یعنی درس فروزانفر، او همه بی قیدیها و سهل انگاریها و نخوانده اظهارنظر کردنهای اغلب استادان عزیز دانشکده ادبیات را جبران میکرد. نمیدانم پس از او، دکترای ادبیات چه حالی خواهد داشت.
دکتر محمدامین ریاحی نیز درباره کلاسهای استادش گفته است: شیوه تدریس استاد هم غیر از شیوه معمول آن روز بود. با جزوه گفتن و امتحان کردن طبق برنامه کاری نداشت. کاری که استاد باید انجام دهد؛ ایجاد و تقویت روح علمی و برانگیختن ذوق تحقیق در دانشجویان و تعلیم روشهای صحیح علمی و تشخیص منابع معتبر از نامعتبر است و این همه از درس فروزانفر حاصل میشد.
شفیعی کدکنی سرعت انتقال و هوش عجیب فروزانفر را که با حافظهای شدید توأم شده بود از عواملی دانست که سبب میشود تکرار شخصیتی مانند فروزانفر اتفاقی نادر باشد. او مینویسد: اغلب مردمان خوش حافظهای که ما دیده ایم، از حدود ضبط صوتی تجاوز نمیکنند و بیشتر هوشیاران و ذوقمندان ما از کمبود حافظه مینالند و او این همه استعداد دیریاب را در کنار هم به وفور داشت.
کسانی که نخستین بار با او دیدار میکردند و از گفتارهای او بهره ور میشدند، چنین تصور میکردند که او به طور اتفاقی این مطالب را از پیش آماده کرده است و در این لحظه عرضه میکند؛ ولی برای آنها که بیشتر و از نزدیک با او دیدار داشتند آشکار بود که این حضور ذهن و قدرت پیوند بخشیدن مسائل گوناگون و استنتاج دقیق و منطقی، حاصل نبوغ شگفت آور اوست.
دکتر منوچهر ستوده، از دیگر شاگردان فروزانفر نیز متحیر حافظه استادش بود: من در تمام عمر خودم حافظهای به قدرت حافظه فروزانفر ندیدم و شاید بعدا هم نبینم. واقعا فوق العاده بود، به ویژه در حفظ اشعار و قصاید بلند نابغه بود. مثلاً قصاید هفتاد هشتاد بیتی را بدون اشتباه از حفظ میخواند.
در یکی از روزهای سال دوم دانشسرا؛ استاد فروزانفر بدون مقدمه رو به ما دانشجویان کرد و گفت: «استاد من ادیب پیشاوری در زمان خودش در حدود صد و پنجاه تا صد و شصت هزار بیت شعر حفظ بود، من که به عنوان استاد شما اینجا هستم اگر به ذهن خودم فشار آورم در حدود پنجاه تا شصت هزار بیت در خاطر دارم. شما دانشجویان تا جایی که دقت کرده ام شاید پنج تا شش هزار بیت در حافظه داشته باشید. وای به حال افرادی که زیر دست شما تعلیم یابند.» امروز این اضمحلال فکری را بنده در نسل پس از خود میبینم! منظور فروزانفر این بود که هر چه زمان به جلو میرود، سیر شعر و ادب فارسی محدودتر میشود. امروز که به آن حرفها میاندیشم دقیقا به این باور رسیده ام که فروزانفر آن روزها متوجه این افت شده بود.
دکتر بدیع الزمان فروزانفر سال ۱۳۴۶ بازنشسته شد، در حالی که توانایی کامل برای تدریس داشت. این بازنشستگی نابهنگام او را بسیار متأثر ساخت. او سال ۱۳۴۹ با عارضه سکته قلبی از دنیا رفت. خانه پدری فروزانفر با قدمتی ۲۰۰ ساله در خیابان صاحب الزمان شهر بشرویه در خراسان جنوبی حفظ و در فهرست آثار ملی ایران ثبت شده است.
برای نوشتن این مطلب از شماره ۸۴ مجله بخارا که ویژه نامه استاد بدیع الزمان فروزانفر است، استفاده شده است.