دیروز برای تهیه گزارش از افغانستانیهایی که با هدف رفتن به کربلا و شرکت در پیاده روی اربعین از مزارشریف به مشهد آمده اند، رفتم مسجد حضرت رسول (ص) در پنجتن ۹۷. آنها که نزدیک به ۲۰ نفر بودند طبق برنامه حالا باید عراق میبودند، اما، چون روادید عراق برایشان صادر نشده بود، اربعین به کربلا نرسیدند و حالا نزدیک ۱۰ روز است صبح به صبح حرم امام رضا (ع) میروند و اندازه تمام روزهایی که در حسرت زیارت بوده اند «امین ا...» میخوانند.
عزیز، ۳۲ ساله یکی از آن هاست. در بازار مزارشریف مغازه دارد و حالا برای اولین بار است که مشهد آمده است، وقتی از او پرسیدم چشمت که به گنبد طلا افتاد از امام رضا (ع) چه خواستی، بغضش ترکید، گفت: «من از امام رضا (ع) صلح خواستم و آمدن آرامش به کشورم را»
در راه برگشت به روزنامه به عزیز و همسفرانش فکر کردم. به علی آقا که میگفت پدر و مادرش در حسرت زیارت امام رضا (ع) از دنیا رفته اند و او حالا نایب الزیاره آن هاست. به اینکه زائران امام مهربانی چه قدر آرزوهای بزرگی دارند و عجب جای خوبی برای طرح آرزویشان پیدا کرده اند.
به میدان شهدا که رسیدیم زائران آقا بعد از ساعتها پیاده روی داشتند به مراد دلشان میرسیدند. آنها بدون توجه به هیچ چیزی چشمانشان گره خورده بود به حرم و انگار این نیم ساعت آخر هرچند دشوار، اما به نظرشان نمیآمد.
راستش را بخواهید به حال همه زائران مسجد حضرت رسول (ص) و به همه زائران پیادهای که در میدان شهدا دیدم حسرت خوردم. آنها قدر حضور در حرم را میدانند، میدانند از امام رضا (ع) چه بخواهند، میدانند دو رکعت نماز زیارتشان چقدر ارزشمند است. مشهد حالا در معرض توجه همه غریبان جهان است. خیلیها آرزو داشتند تا این روزها در مشهد باشند، در صحن حرم زانو بزنند و با امام رضا (ع) درد دل کنند.