صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

خیال انگیزی با خرافات یکسان نیست

  • کد خبر: ۱۳۱۱۷۲
  • ۰۳ آبان ۱۴۰۱ - ۱۲:۰۵
وقتی فردوسی در دفاع از شاهنامه اش می‌سُراید «تو این را دروغ و فَسانه مدان» معنایش این است که هزار سال پیش هم کسانی بوده اند که گفتن از دیو و اژد‌ها و جادو و عمر چندصدساله آدمی و از این دست امور خارق العاده را برنمی تابیده اند.

وقتی فردوسی در دفاع از شاهنامه اش می‌سُراید «تو این را دروغ و فَسانه مدان» معنایش این است که هزار سال پیش هم کسانی بوده اند که گفتن از دیو و اژد‌ها و جادو و عمر چندصدساله آدمی و از این دست امور خارق العاده را برنمی تابیده اند. جماعت استدلالی و خودخردمندپندار هر چیزی را که با خِرد مادی ناسازگار می‌نموده، رد می‌کرده اند و لابد همه را به چوب خرافات می‌تارانده اند! در غرب نیز از سده پانزدهم میلادی با شکل گیری نگاهی زمینی به امور، رفته رفته ماورای طبیعت مورد تردید واقع شد.

این عقلانی نگریستن می‌تواند مثبت و به سود انسان و مایه پیشرفت بشریت باشد، اما همانند هر چیز دیگری که دچار افراط شد، در این زمینه نیز شور قضیه درآمد! از سویی تفکیک میان معنویت و خرافات دشوار شد و از سوی دیگر، عده‌ای به اصطلاح عقل گرا اموری، چون هنر‌های متمایل به ماورا را نفی و رد می‌کردند. ماجرا کشدار شد و حتی هنوز هم برخی افراد هستند که گفتن از آنچه را که فرای طبیعت و ماورای توان و درک انسان است، لایق سرگرمی یا حتی سبب گمراهی یا دست کم باعث هدر دادن وقت می‌دانند!

در اینجا دو نکته وجود دارد که سطحی نگری مانع از فهم آن است؛ نخست اینکه نمی‌توان هر چیزی را که فراتر از فهم امروزی ماست، مردود دانست. دویست سیصد سال پیش چه کسی باور می‌کرد دو نفر که صد‌ها کیلومتر از هم دورند، بتوانند به آسانی با هم گفتگو کنند آن هم به صورت تصویری؟ (امری که با اختراع گوشی‌های تلفن همراه و فراگیری اینترنت، اکنون بدیهی می‌نماید)

دوم، جنبه تفسیری و معنایی یا هنری و زیبایی شناسانه قضیه است؛ اینکه اگر در شاهنامه و کلیله و دمنه و مثنوی و... داستان و حکایتی نقل می‌شود که با نگاه واقع گرایانه پذیرفتنی نیست (مانند شیر و خرگوشی که سخن می‌گویند)، هدف نویسنده - اعم از نثرنویس و نظم نویس - انتقال معنا و پیامی است که به نظرش این گونه بهتر رسانده می‌شود یا در بدبینانه‌ترین حالت، دست کم غرض او آفرینش
زیبایی است.

این‌ها گفته شد تا برسیم به ادبیات داستانی غیرواقع گرای امروز. اگر گابریل گارسیا مارکز در رمانش دختری را می‌آورد که پرواز می‌کند یا کورت ونه گات قهرمانش را با موجودات فضایی دمخور می‌سازد، اگر در داستانی روح مهربان یا شریری به سراغ شهروندان می‌آید، اگر موجودی انسان نما حضور پیدا می‌کند که تصویرش در آیینه منعکس نمی‌شود، هدف خالق این چیز‌ها یا رساندن پیامی (اخلاقی، فلسفی و...) است یا آفرینش اثری زیبا - مگر وقتی صدای چهچهه گوش نواز پرنده را می‌شنویم انتظار حرف گنده‌ای داریم؟ مگر نه این است که همان زیبایی آواز چلچله کافی است؟ - و هر یک که باشد، احتمالا نافی باور هنرمند به واقعیت و عقلانیت نیست (هنرمندانی هم هستند که باور‌های عجیب و غریب یا خرافی دارند که بحثشان جداست).

سده بیستم میلادی، شاهد پدید آمدن واقع گرایی جادویی در ادبیات داستانی بود که طی آن، اتفاقات و امور فراطبیعی در بستری از واقعیت رخ می‌نمود (مثلا در یک داستان کوتاه، جسد مردی در ساحل یک روستا پیدا می‌شد با قامتی به اندازه مجموع قد چند آدم بزرگ سال).

همچنین می‌توان به داستان‌های فانتزی اشاره کرد که عنصر جادو در آن‌ها پررنگ است (برای نمونه مردی را تصور کنید که با قدرت شگفت انگیزش نه تنها هر شیء خرابی را تعمیر می‌کند بلکه حتی مرده را هم می‌تواند زنده کند) یا رمان‌های دانش بنیاد که از جهان آدم فضایی‌ها و ربات‌های حاکم بر سرنوشت انسان روایت می‌کند.

نویسنده کم تجربه‌ای که قلم خود را در نوشتن چنین سوژه‌هایی توانمند می‌داند، نباید نگران افتادن به دام خرافات باشد؛ چون خواننده‌ای که حرفه‌ای و ژرف نگر است، چراییِ پرداختن نویسنده به این سوژه‌ها را درک می‌کند یا لااقل به سادگی پیش داوری نخواهد کرد.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.