صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

راه و رسم پهلوانی عوض شده است

  • کد خبر: ۱۴۰۳۳
  • ۱۹ دی ۱۳۹۸ - ۰۸:۱۸
حسین ارقیه، مربی پیش‌کسوت محله فلاحی از ایامی می‌گوید که گوش‌شکسته‌ها امید مردم بودند
الهام ظریفیان
خبرنگار شهرآرا محله
حسین اِرقیه که کشتی گیر‌های مشهدی همه او را می‌شناسند بیش از ۳۰ سال است که مربی است و سال‌هایی هم که خودش روی تشک می‌رفته، چند عنوان قهرمانی کشوری و بین‌المللی به دست آورده است. این‌ها را می‌دانم. پشت تلفن هم که قرارِ مصاحبه می‌گذارم، خودش توضیح می‌دهد. صدایش شبیه کارشناس‌های پیش‌کسوتی است که در برنامه‌های کشتی تلویزیون می‌آورند و می‌گویند: کشتی ورزش اول کشور است. نزدیک به ۳۰ سال است که در محله فلاحی ساکن است. به هر کسی بگویی «حسین آقا کشتی‌گیر» می‌گوید: آها... و خانه‌اش را نشانت می‌دهد. من هم همین‌طوری پیدایش کردم. گفته بود: پلاک ۱۰، ولی خانه‌اش پلاک نداشت. قدش زیاد بلند نیست، ولی هیکلش از دور داد می‌زند که کشتی‌گیر است. عضلات بدنش متورم و انگار نه انگار که ۶۰ سال را رد کرده است. یکی از گوش‌هایش مثل همه کشتی‌گیر‌ها شکسته است. می‌گوید: «کشتی مال یقه‌چرکی‌هاست...» منظورش البته کارگر‌ها و قشر ضعیفی است که پشت ندارند. خودش هم از همان‌هاست. خنده از صورت درشتش محو نمی‌شود. چای پررنگ را که می‌گذارد جلویم، می‌خندد و می‌گوید: «پیرمرد دم است، بفرمایید!» از حسین آقا می‌خواهم ماجرای زندگی‌اش را بگوید و اینکه چه شد به قول خودش «آلوده کشتی» شد. دستش را به سبیل پرپشتش می‌کشد و از خانواده پرجمعیتش در فریمان شروع می‌کند.

«سال ۱۳۳۸ در یک خانواده پرجمعیت در فریمان به دنیا آمدم. ۶ خواهر و ۲ برادر بودیم که بعد‌ها ۲ برادر دیگر هم اضافه شدند. زندگی سختی داشتیم. پدرم کارگر کارخانه قند بود. ۶ ماه فصلی کار می‌کرد و بقیه سال را روی زمین‌های مردم کشاورزی می‌کرد آن موقع هر کسی روی زمین‌های دیگران کار می‌کرد فقط دنبال قوت بود، پولی در کار نبود. روی یک زمین کار می‌کرد و برای مزد دو خروار گندم می‌برد خانه. به همین راضی بود. من هم تابستان‌ها می‌رفتم کمک پدرم.
پدرم از کشتی‌گیر‌های چوخه قدیم بود و علاقه عجیبی به کشتی داشت. بچه که بودم با بابام می‌رفتیم سر دروی گندم. هر کسی رد می‌شد، مثلا چوپانی می‌آمد با گله گوسفندانش، یک بچه هم داشت، بهش می‌گفت: «بیا بچه‌ها را با هم کشتی بندازیم!» ما را توی خاک‌ها با هم به کشتی می‌انداخت. همین بود که من به کشتی علاقه پیدا کردم. برای همین وقتی یک شب اتفاقی با بچه‌ها از جلو سالن کشتی رد می‌شدیم، گفتم: «برویم از پشت پنجره نگاه کنیم.» رفتیم دیدیم محمد آقا و چند نفر دیگر دارند کشتی می‌گیرند. هر شب می‌رفتیم نگاه می‌کردیم. سالن تربیت بدنی دولتی بود. هنوز هم آن سالن در فریمان هست که الان داده‌اند به جودو. خدا رحمت کند آقای منصوری را (مسئول سالن بود) همیشه می‌آمد ما را دعوا می‌کرد که: «چه می‌خواهید اینجا، بروید!» یک شب که من با یکی دو نفر از دوستانم ایستاده بودم و تماشا می‌کردم، محمدآقا و سید جعفر موسوی خدا بیامرز (بعد‌ها از دوستان نزدیکم شد. او مربی برادران خادم هم بود) آمدند گفتند: «چکار می‌کنید اینجا؟» گفتیم: «کشتی تماشا می‌کنیم، این آقا نمی‌گذارد بیاییم تو.» سید جعفر گفت: «دوست داری بیای کشتی؟» گفتم: «بله دوست دارم.» گفت: «بیا بریم.» رفتم تو. سه چهار تا از بچه‌های کوچک داشتند تمرین می‌کردند. من را گذاشت با سید محمود (برادر کوچک خودش) به کشتی. من او را بردم. فردایش محمد آقا گفت: «از فردا شب بیا سالن.» فردا که رفتم، محمد آقا یک جفت کفش و یک دست دو بنده برایم گرفته بود. از آنجا دیگر شروع شد. ده، یازده سالم بود. از ۳۸ کیلو شروع کردم و سال ۶۸ هم با ۶۲ کیلو خداحافظی کردم.»
موفقیت‌های حسین آقا روی تشک کشتی از سال ۵۵ که قهرمانی نوجوانان کشور را به دست آورد، شروع شد. سال بعدش در مسابقات مدارس کشور در رشته فرنگی سوم شد. چند سال بعد در لیگ کارگران ایران سوم شد. خلاصه اینکه تا سال‌ها قهرمان ثابت وزن ۶۳ کیلوی خراسان، حسین ارقیه بود. حسین آقا از سال ۶۳ در آموزش و پرورش استخدام شد و ۲۸ سال معلم ناشنوایان در مدارس استثنایی فریمان و مشهد بود. در مشهد تیم کشتی ناشنوایان استان را راه‌انداخت و مسابقات کشتی ناشنوایان را در کشور برگزار کرد. ناشنوایان در مدارس تا قبل از آن تیم نداشتند. ۱۵ سال تیم ناشنوایان مدارس استثنایی استان با حسین ارقیه در کشور اول می‌شد.

حسین آقا ۱۱ سال است که بازنشسته شده است. در این ۳۰ سال شاگرد‌های زیادی را تربیت کرده است. کسانی مثل محمد متقی که نفر دوم امید‌های جهان و اول آسیا در سال ۹۶ شد و سیامک اسکویان که در رده نوجوانان سوم کشور شد. حالا بعد از ۳۰ سال و خرده‌ای که در کشتی بود، بیشتر از هر زمانی می‌گوید: کشتی در کشور ما مظلوم است. «تا زمانی که مربی کار می‌کند و شیره دارد از او کار می‌کشند، ولی بعد از آن یک نفر سراغش را نمی‌گیرد. خدا بیامرز آقا سیدجعفر پنج، شش شاگرد تیم ملی داشت. مثل رسول و امیر خادم، امیر توکلیان، مجید خدایی. دبیر بازنشسته آموزش و پرورش بود. سه، چهار سال بود که بازنشست شده بود، از حرص و جوش‌های کشتی سرطان گرفت؛ کشتی خیلی حرص و جوش دارد. یک شاگرد نونهال که می‌آید باشگاه، تا اینکه بخواهی او را به قهرمان استان و کشور تبدیل کنی پدرت در می‌آید. کشتی مثل بقیه ورزش‌ها نیست. خدای‌نکرده نمی‌خواهم ورزش‌های دیگر را زیر سؤال ببرم، ولی در فوتبال یکی توپ به سرش می‌خورد و می‌رود توی دروازه و می‌شود حمید استیلی. ولی در کشتی از این خبر‌ها نیست. یک بچه ۳۰ کیلویی که می‌آید تا به قهرمان کشور تبدیل می‌شود مربی واقعا تمام توانش را به‌کار می‌گیرد. مربی‌های قدیم اغلب با دلشان کار می‌کردند. الان برای چی کشتی ما این‌طوری شده است؟ چون دلی نیست. همه دنبال مادیات هستند. حق هم دارند. من آن زمان در آموزش و پرورش استخدام بودم، ولی الان مربی بیکار است چه کند؟ مجبور است از کشتی اموراتش را بگذراند؛ بنابراین خصوصی کار می‌کند. همین خصوصی کار کردن باعث تبعیض می‌شود. آنکه وضعش خوب است و می‌تواند برای بچه‌اش مربی بگیرد، بچه‌اش پیشرفت می‌کند؛ آن که ندارد نه. این است که کشتی با اینکه ورزش اول مملکت است، خیلی مظلوم واقع شده است. با اینکه هر وقت مدال می‌خواهیم نگاه همه به کشتی است. المپیک که می‌شود، همه می‌گویند کشتی. هیچ وقت از فوتبال نمی‌خواهند. در فوتبال که ما چهلم جهان هم نیستیم. حالا ادعای فوتبالیست‌ها که خیلی است، ولی از کشتی مدال می‌خواهند.»

چرا به کشتی نمی‌رسند؟
چطور بگویم؟ کشتی‌گیر‌ها برعکس ظاهرشان که گوش‌هایشان شکسته و صورت‌هایشان از بس سرشان را روی تشک گذاشته‌اند، ظاهر خشنی پیدا کرده است، آدم‌های ظریفی هستند. خیلی زود به هم می‌ریزند. آدم‌هایی نیستند که دنبال حقشان باشند. فوتبالیست به هر طریقی شده، حقش را می‌گیرد، ولی کشتی‌گیر نه. کشتی‌گیر رویش نمی‌شود، چون این‌طور مظلوم و سر به زیر بار آمده است. ما همیشه به بچه‌ها می‌گوییم اول ادب، معرفت، اخلاق بعد بقیه چیزها. می‌گوییم حرمت نگه دارید. از بس که از بچگی این‌ها را به گوش کشتی‌گیر می‌خوانند، با همین خصلت بار می‌آید. کشتی‌گیر‌ها آدم‌هایی نیستند که جایی که به حقشان نمی‌رسند، مغلطه کنند و موضوع را رسانه‌ای کنند. حسن یزدانی، قهرمان جهان و قهرمان المپیک، است، ولی هنوز جایزه المپیک قبلش را نگرفته است. خب هر فوتبالیستی بود ده بار تا حال رفته بود و حقش را گرفته بود. ولی این بچه همین‌طوری دارد کشتی می‌گیرد. فقط عشقش مردم هستند. همین که می‌بیند مردم خوش‌حال هستند، برایش کافی است.

این مَنشی که می‌گویید کشتی‌گیر‌ها دارند، ریشه در فرهنگ پهلوانی ما دارد؟
آره، کلا کشتی‌گیر‌ها آدم‌های سر به‌زیری هستند. الان باز جامعه یک مقدار فرق کرده، همه چیز پولی شده است. وقتی پای پول وسط می‌آید، حرمت‌ها از بین می‌رود. قبلا این‌طوری نبود که لیگی باشد. تازگی‌ها که مسابقات لیگ برگزار می‌شود، به کشتی‌گیر‌ها یک مقدار پول می‌دهند، ولی همان هم پولی نیست. به یک کشتی‌گیر درجه یک مملکت ۵۰ میلیون برای یک فصل بدهند، پولی نیست. هزینه درمانش، اگر خدای نکرده آسیبی ببیند، نمی‌شود. الان حسن یزدانی پایش را عمل کرده است. حتما بالای ۱۰۰ میلیون تومان هزینه عملش است.

رابطه این فرهنگ پهلوانی با کشتی چیست؟ پهلوان‌های قدیم لزوما کشتی‌گیر بودند؟
ادب و رفتار پهلوانی، تنها مختص به کشتی نیست. خیلی‌ها کشتی‌گیر نیستند، ولی پهلوان هستند؛ کسانی که دستِ خیر و دستِ بگیر دارند، کمک می‌کنند. حتما نباید آدم کشتی‌گیر باشد. ولی چون کشتی‌گیر‌ها بیشتر این‌طوری بوده‌اند، مثل مرحوم پوریای، ولی و مرحوم تختی، می‌گویند فرهنگ پهلوانی با کشتی عجین است، وگرنه فرهنگ پهلوانی مخصوص کشتی‌گیر نیست. مثلا آقای ساعی تکواندوکار است، ولی یک پهلوان است، چون دستگیری می‌کند. آقای دایی پهلوان است؛ چون دستگیری می‌کند. شنیده‌ام چند کارخانه ایجاد و برای تعداد زیادی اشتغال‌زایی کرده است. این کم کاری نیست.

الان هم فکر می‌کنید این انگاره درباره کشتی‌گیر‌ها وجود دارد؟‌
نمی‌شود گفت کم‌رنگ شده، مسئله این است که دست مردم خالی شده است. آن زمان می‌گفتند پهلوان کسی است که سفره می‌اندازد. الان دیگر بحث سفره نیست. مشکل مردم از سفره گذشته است. این جوری نیست که بگوییم یک سفره می‌اندازیم، ۵۰ نفر را غذا می‌دهیم. خب شکمش را سیر کردی، بقیه اموراتش چه؟ الان اگر کسی هم بخواهد کاری بکند، واقعا نمی‌تواند. توانش نیست.

شنیده‌ام کسانی که می‌روند کشتی همان اول گوششان را می‌شکنند. جریان این گوش شکستن چیست؟
این‌هایی که این‌طور گوششان را می‌شکنند، دنبال دیده شدن هستند، و گرنه گوش کشتی‌گیر به این راحتی نمی‌شکند. کشتی‌گیری که زیرگیر باشد، چند سال کشتی بگیرد و ضربه بخورد، گوشش می‌شکند. قدیم وقتی گوش کشتی‌گیری می‌شکست، باید شیرینی می‌داد. می‌گفتند پهلوان شده است. حتما کمِ‌کم قهرمان استان شده بود که گوشش شکسته بود، ولی الان که در فضای مجازی پر شده، گوش می‌شکنند و پول هم می‌گیرند که چطور گوش بشکنند. کشتی‌گیر مظلوم است، ولی از حقش دفاع می‌کند. جایی که ببیند به کسی ظلم می‌شود، کشتی‌گیر جلویش می‌ایستد. کشــتی‌گـیر به زور، بله نمی‌گوید. گردنش را پیش هر کسی کج نمی‌کند. من اگر بمیرم آدمی نیستم بگویم برای من این کار را بکنید. آدمی هستم که می‌روم یک جایی، می‌بینم صف است، نمی‌مانم و می‌روم. حتی برای یارانه ثبت نام نکردم. در تلویزیون مدام زیرنویس می‌کردند که ثبت نام نکنید. در صورتی که من یک معلم بازنشسته‌ام که ۲ میلیون و ۷۰۰ هزار تومان حقوق می‌گیرم، کی از من واجب‌تر است؟ ولی ثبت نام نکردم و الان هم یارانه نمی‌گیرم. همیشه خانمم می‌گوید: «تو خیلی وضعت خوب بود که ثبت نام نکردی؟» می‌گویم: «حقوق من هست، شاید این برای کسانی است که حقوق ندارند.»

این تصویر لاتی و گردن کلفتی که می‌گویید از کجا آمده است؟
این‌ها همان کسانی هستند که گوش‌هایشان را لای در می‌شکنند. این‌ها کشتی‌گیر نیستند. آن زمان‌ها فرق می‌کرد. توی یک محل هر کسی می‌خواست مسافرت برود، خانواده‌اش را به گوش شکسته‌ها می‌سپرد. در شهرستان‌ها رسم بود. هر کسی هرجا گیر می‌کرد، گوش شکسته‌ها بانی حل مشکلش می‌شدند. دعوایی اگر بود، گوش شکسته بود که می‌آمد صلح بینشان برقرار می‌کرد. زن و شوهری را می‌خواستند آشتی بدهند قهرمان کشتی را می‌آوردند میانجی‌گری می‌کردند، ولی الان کشتی‌گیرنما‌هایی هستند که فقط به فکر دیده شدن هستند. بدن ساختن در سالن‌های بدنسازی الان که کاری ندارد. می‌رود ۲ میلیون تومان برای یک دوره می‌دهد، ۴۰ کیلو را می‌کند ۹۰ کیلو. هیکل را با وزنه و آمپول و قرص پر می‌کنند. بازو کلفت کردن لااقل ۶ ماه تمرین می‌خواهد، به این راحتی که نیست. من که ۶۰ سالم است و خدا را شکر سالم و سرحال مانده‌ام، به دلیل ورزش‌هایی است که کرده‌ام. من ۶ دفعه بروم آمپول بزنم، بعد ببینید می‌توانم ۶ روز زندگی کنم؟ متأسفانه جوان‌های حالا به علت سن کم و بی‌تجربگی به دام می‌افتند. من خودم شاگردی داشتم که قهرمان کشور بود، ولی الان زیر خاک است؛ کسی که اسماعیل نجاتیان را که الان کشتی‌گیرِ یک خراسان است در گناباد برد. این بچه رفت توی همین سالن‌های بدنسازی، قرصی آمپولی چیزی بهش دادند، بعدش شنیدیم معتاد شده و بعد هم مرد. سالن‌های بدنسازی معلوم نیست چی به بچه‌های مردم می‌زنند. همه‌شان را نمی‌گویم. خوب هم توی آن‌ها هست. ولی اغلب کسانی هستند که علم این کار را ندارند. شاگردهایم به من می‌گویند برنامه تغذیه به ما بدهید. می‌گویم من می‌توانم به شما فن کشتی یاد بدهم، علم تغدیه ندارم. باید بروی پیش متخصص تغذیه که حجم عضله و میزان چربی و قند و کلسترول را اندازه بگیرد و براساس تجربیات و علمی که دارد بگوید این غذا را بخور، این را نخور، ولی در سالن‌های بدنسازی، اغلب علمش را ندارند. تجربی یک چیز‌هایی می‌دانند. این‌جوری است که بچه‌ها را می‌کشانند به دامن اعتیاد.

آن زمان که شما کشتی می‌گرفتید از این داستان‌ها بود؟ از همین باید‌ها و نبایدها؟
اصلا این چیز‌ها نبود. می‌توانم به جرئت قسم بخورم که من از سیزده سالگی که کشتی می‌گرفتم تا همین الان، یک قرص نخورده‌ام. تازه آن زمانی که ما کشتی می‌گرفتیم تغذیه‌ای نبود. من در یک خانواده ده یازده نفری زندگی می‌کردم. خدابیامرز مادرم پنج سیر گوشت می‌گرفت برای ۱۱ نفر. یک تکه از گوشت‌ها را یواشکی لای لقمه می‌کرد، می‌گفت: «بیا مادر بخور، تو کشتی می‌گیری.»، ولی چون سالم زندگی می‌کردیم و کار می‌کردیم، عضلاتمان به صورت طبیعی رشد می‌کرد. جوان‌های الان کار نمی‌کنند. پسر خودم فوق دیپلم معماری است، تمرین هم می‌آید، ولی کار‌هایی را که من کردم اصلا نکرده است.

جوانمرد‌های قدیم چطور بودند؟ کشتی‌گیر‌ها هم جزو آن‌ها بودند؟
والا شعبان بی‌مخ را هم می‌گفتند جزو کشتی‌گیر‌ها بوده است. فردین و تختی هم جزو کشتی‌گیر‌ها بوده‌اند. آن زمان آدم‌های بانفوذ می‌خواستند از طریق کشتی‌گیر‌ها به اهداف خود برسند. مثلا می‌گفتند ساواک به مرحوم تختی گفته بود بیا برای ما کار کن، ولی او قبول نکرد و برای همین هم او را کشتند. ولی اصلا معلوم نشد و گفتند خودکشی کرده است. یک عده مثل شعبان بی‌مخ هم زیربار می‌رفتند. پهلوان‌ها کسانی بودند که زندگی‌شان وقف مردم بود. الان کسی را داریم که چند مدال قهرمانی دارد، ولی دست کسی را نگرفته است، حتی نرفته از مربی‌اش خبر بگیرد؛ از کسی که برایش زحمت کشیده است. من امکان ندارد بروم فریمان و سر خاک آقای توحیدی نروم.

یعنی راه و رسم پهلوانی الان عوض شده است؟
چطوری بگویم، پهلوانی دیگر الان دلی نیست. اگر کسی هم می‌آید، فقط می‌آید که قهرمان شود و مدال بگیرد. قدیم هم مدال بود، ولی قهرمانی هدف نبود. الان بیشتر دنبال قهرمانی هستند. دنبال مدال‌هستند حالا به هر طریقی که شد.

شما قدیمی این محل هستید. اهالی محل شما را به عنوان پهلوان می‌شناسند؟
(می‌خندد) ... ما زمین خورده همه هستیم. من با همه خوش و بش می‌کنم. همه به من می‌گویند: حسین آقا. بعضی‌ها شاید فامیلم را ندادند، ولی تا می‌گویند حسین آقا کشتی‌گیر، می‌شناسند.

تا حالا درگیری در محل بود که شما دخالت کرده باشید؟ مثلا دیده باشید به کسی ظلم می‌شود و خواسته باشید کمکش کنید؟
نه من اصلا اهل درگیری نیستم. ولی خب همه محل من را که می‌بینند خودشان حواسشان جمع است. اینجا مدرسه دخترانه بود. بعدازظهر‌ها که تعطیل می‌شدند، جوان‌ها می‌آمدند، آن اطراف پرسه می‌زدند. وقتی من را سر کوچه می‌دیدند حواسشان بود. نه که بترسند، می‌توانم قسم بخورم هنوز به کسی یک توگوشی نزده‌ام. با من رودربایستی دارند. جوان‌های محل من را می‌شناسند. اغلبشان شاگرد‌های خودم هستند. اگر ببینم خدای نکرده جوانی سر و گوشش می‌جنبد، می‌روم صحبت می‌کنم و می‌گویم این دنیا مکافات‌خانه است. اگر از بوم کسی بالا رفتی، از بومت بالا می‌روند. ولی اصلا اهل درگیری نیستم. توی محل هر وقت برای کسی مشکلی پیش می‌آید من را جلو می‌اندازند. به من احترام می‌گذارند. خواستگاری می‌خواهند بروند، می‌آیند از من تحقیق می‌کنند. چون جوان‌ها را می‌شناسم.

می‌گویند در محلات مشهد و به‌ویژه در حاشیه‌ها، استعداد‌های خوبی هستند که دیده نمی‌شوند. شما با نونهالان و نوجوانان کار می‌کنید، این‌طوری است؟
بله. خیلی استعداد وجود دارد. کشتی هم ورزشی است که مال یقه چرکی‌هاست. کسی که وضعش خوب باشد بچه‌اش را نمی‌فرستد کشتی. مگر اینکه مثل من علاقه‌مند باشد، چون ورزش مرفهی نیست. در این ورزش اگر هم پشت نداشته باشی به جایی نمی‌رسی. اگر خادم‌ها، خادم شدند، برای این بود که کسی مثل حاج آقای خادم پشتشان بود. قدم به قدم با بچه‌هایش بود. می‌آمد پشتِ در سالن می‌نشست، تمرین بچه‌هایش که تمام می‌شد آبمیوه و غذایشان را می‌داد و می‌بردشان. این‌طوری هوایشان را داشت که شدند قهرمان دنیا و قهرمان المپیک. در حاشیه شهرها، الان خیلی استعداد است. در همین مسابقات محلات که شهرداری سه، چهار سالی است برگزار می‌کند، می‌بینیم که چه استعداد‌های خوبی در محلات هستند. منتها این طفلک‌ها تا یک مقطعی می‌توانند تمرین کنند. بعدش باید کار کنند تا کمک خرج خانواده باشند. خیلی شاگرد در همین مشهد داشتم که اگر به آن‌ها رسیدگی می‌شد، صد در صد قهرمان دنیا می‌شدند. گفتم که، کشتی مظلوم است و معمولا آدم‌های ضعیف می‌آیند کشتی. الان نگاه کنید شهریه ژیمناستیک ۲۵۰ هزار تومان، شنا فلان قدر، فوتبال فلان قدر، ولی شهریه کشتی در سالن شهید کاظمیان، سه ماهی ۱۲۰ هزار تومان است. مسابقاتی که امسال به همت آقای ریاضی برگزار شد باعث تشویق کشتی‌گیر‌ها شد. بعد از هر بار که مسابقاتی در مشهد برگزار می‌شود، بلافاصله سالن‌های کشتی شلوغ می‌شود. چون خانواده‌ها علاقه‌مند می‌شوند.

خودتان هنوز ورزش می‌کنید؟
هفته‌ای سه شب تمرین می‌کنم. یک تیم مخصوص پیش‌کسوت‌ها داریم. هم محلی‌های خودمان می‌آیند. یکی بنگاه دارد، یکی مهندس است، یکی مغازه‌دار است، یکی وکیل است، یکی دکتر درمانگاه است، یکی در آتش‌نشانی است. قبلا مسابقات پیش‌کسوت‌ها را برگزار می‌کردند. سال ۷۳ یا ۷۴ بود که من در استان اول شدم. بعد گفتند پول بده که ببریمت کشوری. گفتم چه کاری است؟ دیگر نرفتم، ولی تمرین می‌کنم.

هم سن و سال‌های شما، ولی زیاد ورزش نمی‌کنند.
خب من هم آلوده ورزش بودم. شاید اگر من هم درگیر نبودم ورزش نمی‌کردم. من هیچ وقت از کشتی جدا نشدم. من به پسرم هم گفتم شاید ما در کشتی چیزی گیرمان نیامده، ولی چیزی را هم از دست نداده‌ایم. خانمم بعضی وقت‌ها گله می‌کند که تو هیچ وقت نیستی، همه زندگی‌ات شده کشتی. ولی وقتی می‌بیند هر جا می‌روم احترام دارم، راضی می‌شود. در کشتی پولی گیرم نیامد، ولی اگر ارزش و اعتباری الان دارم، همه‌اش از کشتی است. هر جا می‌روم، شاگردهایم را می‌بینم و احساس می‌کنم کسی را دارم. خب از این ثروت بالاتر چی است؟ پسرم که آسیب دیده بود من اردو بودم. تمام کار‌های درمان او را شاگردهایم انجام دادند. این‌هاست که من را با ۶۰ سال سن هنوز به سالن کشتی می‌کشاند. همین‌ها می‌شود فرهنگ کشتی.
 
شما هم که گوشتان شکست، شیرینی دادید؟
آره آن زمان رسم بود. من ۱۵ سالم بود که گوشم شکست. همین آقا (به برادر خانمش اشاره می‌کند) گوشم را شکست... (می‌خندد).

آن موقع خوش‌حال شدید، یا خیلی احساس درد داشتید؟
خب درد خیلی شدیدی داشت، ولی خوش‌حال بودم. آن زمان به گوش شکسته‌ها حرمت می‌گذاشتند. کسی که گوشش می‌شکست پهلوان بود. همیشه به بچه‌ها می‌گویم گوشتان که شکست یعنی شما مسئول هستید. اگر یک فوتبالیست سیگار دستش بگیرد، یا خدای نکرده چشم ناپاکی کند، کسی او را در خیابان نمی‌شناسد. ولی یک کشتی‌گیر، اگر سیگار دستش بگیرد، می‌گویند: «این بابا را نگاه کن! پهلوان هم هست، سیگار هم می‌کشد!» اگر کار سبکی ازتو سر بزند، می‌گویند: «پهلوان‌های ما این‌طوری هستند؟» پس وقتی گوشت می‌شکند، دیگر خودت نیستی، اجتماع کشتی هستی. به همین علت می‌گویم بچه‌های کشتی مظلوم هستند. در سالن‌های کشتی این را می‌بینید. یک روز با آقای واقعی که مربی تیم فوتبال پیام مشهد بود سر این قضیه بحث کردیم. من مربی تیم نونهالان و نوجوانان استان بودم. بچه‌های پیام هم در زمین چمن کاظمیان بازی دوستانه داشتند. من و آقای واقعی همیشه در عالم دوستی با هم کل‌کل داشتیم. او می‌گفت: «شما کشتی‌گیر‌ها همیشه همدیگر را با سر می‌زنید.» من می‌گفتم: «شما با لگد همدیگر را می‌زنید...» (می‌خندد). آن روز من گفتم: «حالا نگاه کن. بچه‌های من نونهالان و نوجوانان هستند و بچه‌های تو بزرگسال هستند. ببین چند نفر از بچه‌های من می‌آیند پیش من سلام و احوال‌پرسی می‌کنند و از بچه‌های فوتبالیست تو چند نفر می‌آیند به تو سلام می‌کنند.» خدا شاهد است، تمام بچه‌های پیام آمدند و رفتند، یکی‌شان به ما ده نفر مربی که آنجا بودیم، سلام نکرد. بچه‌های کشتی که نونهال و نوجوان بودند، می‌آمدند سلام می‌کردند و با یکی یکیِ مربی‌ها دست می‌دادند و بعد می‌رفتند سالن. بعد گفتم: «حالا ما ورزش لات‌هاییم یا شما؟!»
آقای واقعی خندید و گفت: «باشه قبوله.» بچه‌های کشتی بچه‌های دوست‌داشتنی هستند. بچه‌هایی هستند که خیلی زود گرم می‌شوند. خیلی زود جذب می‌شوند. کوچک‌ترین محبتی که بهشان می‌کنید می‌بینید که قدردان هستند.
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.