نمیدانم اسم این را چه باید گذاشت؟ اینکه برخیها گرفتار عناوین شده اند. تا دکتر و مهندس و عناوین حوزوی پیشوند اسمشان نباشد، جواب نمیدهند. حتی سراغ داریم ما خبرنگارها که برخی افراد از عناوینشان در رسانه ناخوشنودند و پله بالاتر را طلب میکنند. دل خور میشوند اگر به آن عنوان و شأنی که برای خود قائل اند، خوانده نشوند. فقط در رسانه نیست؛ در جلسات هم برخی حساس اند. به یاد دارم در نشستی که برخی آقایان بودند و جلو هرکدام تابلویی از اسم و عنوانشان نوشته شده بود، یکی به تابلو جلوش نگاه کرد و کارگزار جلسه را صدا زد.
دیدم که تابلو را برداشتند. با خود گفتم این جناب درگیر نام و عنوان نیست احتمالا، اما هنوز در ذهنم پرونده ماجرا را با تحسین نبسته بودم که دیدم تابلو به جای خود برگشت با یک تغییر! مهندس شده بود دکتر و جناب هم با لبخندی رضایتش را از این ماجرا اعلام فرمود. این ماجرا و ماجراهای پیش گفته مرا یاد خاطرهای متضاد انداخت از مردی که متفاوت زندگی میکرد.
با آنکه فقیه بود و بارها شاگردان در درس خارج او نظرات دقیقش را در اصول و فقه دیده بودند، یک بار که یکی از دوستان و شاگردان که کتاب صحافی میکرد و روی مجموعه آثار ایشان عنوان آیت ا... علی صفایی را چاپ کرده بود، متغیر شد و به او گفت: «چرا چنین کردی؟!» و مثال شگفتی زد. گفت: «گاهی دیدهای که لیوان چنان آماده لبریز شدن است که کافی است یک قطره در آن چکانده شود؟ تو چه میدانی وضع روحی یک انسان چگونه است و همین حرکت و اشاره تو با او چه میکند؟ شاید این نوشتن تو حکم همان قطره را برای لبریزی او داشته باشد. پس از این القاب به جا استفاده کنید!»
قدیم ترها هم عناوین حرمت ویژه داشت. به حراج گذاشته نمیشد و چنین راحت پیش اسم این و آن نمینشست. افراد هم خودشان بودند، با شخصیت حقیقی خویش. حاضر نمیشدند ذیل عنوان حقوقی شان تعریف شوند. به واقع شخصیت حقیقی شان چنان کمال یافته و قامت رشید بود که جایگاهها و عناوین کوچکشان میکرد. فکر میکنم افرادی که به دنبال عنوانها میدوند، به علت این است که در خویش احساس بزرگی نمیکنند و الا اگر بزرگ باشیم، چه فرقی میکند پیش از اسم ما چه بگذارند؟ کاش در رسانهها فقط اسم افراد را مینوشتیم. شاید این باعث میشد افراد کمتر دچار کیش شخصیت شوند. این هم برای خودشان بهتر بود و هم برای جامعه.