به گزارش شهرآرانیوز؛ زبان مادری زبانی استکه انسان در کودکیاش در معرض آن زبان قرار میگیرد و نخستین زبانی استکه بدون آموزش رسمی و بدون واسطهی یک زبان دیگر یاد میگیرد. درست است زبان مادری، زبانی استکه مادر کودک به آن زبان صحبت میکند و کودک آن زبان را یاد میگیرد.
اما فکر کنیم کودک در جامعهای زندگی میکند که مادرش ناگزیرشده به زبان اول خود نه بلکه به زبان دوم صحبت کند. بنابراین کودک زبان دوم مادرش را یاد میگیرد؛ این زبان دوم برای کودک زبان مادری است نه زبان اول مادرش.
منظور این استکه نخستین زبان، زبان مادری یک فرد است. ممکن این زبان، زبان اول مادرش باشد یا نباشد. زبان مادری نخستین زبان فرد است. فرد بین واژههای زبان و چیزها تفاوت نمیگذارد. نیاز به ترجمه ندارد. موقعیکه فرد به غیر از زبان مادری خود صحبت میکند؛ معمولا توسط زبان مادری خود زبان دوم را ترجمه و معنا میکند؛ یعنی برای معنای آن زبان، زبان واسطه لازم است که آن زبان را معنا و ترجمه کند.
انسانیکه از کودکی در معرض زبان غیر از زبان مادرش قرار گرفته و زبان غیر از زبان مادرش را فراگرفتهاست؛ این زبان، زبان اول و از نظر چیستی و ماهیت میتواند زبان اول و زبان مادری کودک دانستهشود. اگر کودک بخواهد زبان مادرش را یاد بگیرد، زبان مادرش، زبان دوم است. زیرا زبان مادرش را به واسطهی زبان دیگر میآموزد.
اینکه یک کودک دچار چنین سرنوشتی میشود تا نتواند زبان مادریاش را یاد بگیرد؛ چنین سرنوشتی میتواند معضلهای اجتماعی و جامعهشناختی بنابه مهاجرت و مناسبات فرهنگی باشد. بحث از زبان مادری و حمایت از زبان مادری برای این استکه چگونه بتوانیم از حقوق بشری یک کودک و یک جامعه حمایت کنیم تا از حقوق یادگیری زبان مادریاش محروم نشود و بتواند زبان مادریاش را فرا بگیرد و به اساس آن زبان حداقل آموزش ابتدایی و دورهی مکتب را سپری کند.
افغانستان جامعهای چند زبانه است. دو زبان رسمی داریم که پارسی دری و پشتو است. بیشتر از سی زبان غیررسمی داریم. اصولا همین رسمی بودن دو زبان از بین زبانهای کشور، خلاف برخورد دموکراتیک و بشری به زبانهای دیگر کشور است. در زبانشناسی این نظر وجود دارد که هیچ زبانی بر زبانی دیگر امتیاز و برتری ندارد و همهی زبانها از نظر زبانشناسی زبانهای جامعههای بشری استند که از ارزش برابر برخوردارند. اینکه حدود قلمرو کاربرد یک زبان، جغرافیای بزرگ را دربر میگیرد و حدود قلمرو زبان دیگر، محدود است؛ دلیلی بر برتری آن زبان که قلمرو وسیع دارد بر زبانیکه قلمرو محدود دارد، نمیشود. همینطور، یک زبان خط و نوشتار دارد، یک زبان ندارد؛ در یک زبان، کتابهای زیاد نوشته شده و در زبان دیگر نوشته نشده؛ یک زبان اعتبار فرهنگی دارد و یک زبان ندارد؛ وَ یک زبان، زبان دینی است و زبان دیگر زبان دینی نیست؛ این موردها نمیتواند از نظر زبانشناسی امتیاز برای یک زبان باشد که به اساس آن به زبانی امتیاز داد و زبان دیگر را محروم از هرگونه امتیازی کرد که گویا این زبان خط ندارد، در این زبان کتاب نوشته نشدهاست، این زبان، زبان قدرت و دیانت نبوده و این زبان، زبان یک گروهی اقلیت است.
از نظر علم زبانشناسی امتیاز دادن به زبانی بنام زبان رسمی درست نیست. زبان پشتو برای این زبان رسمی شده که قوم پشتون در قدرت است. پارسی دری برای این زبان رسمی شده که از پیشینهی کتابت و جنبههای فرهنگی و تاریخی امتیاز داشتهاست. فکر کنیم اگر قدرت به دست اوزبیکها میبود، امروز زبان اوزبیکی زبان رسمی بود. به هرصورت، امروز در بسیاری از کشورها بنابه مناسبتهای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی تعدادی از زبانها زبانهای رسمی استند که دولت و نهادهای رسمی به آن زبان خدمات ارایه میکنند و زبانهای دیگر در حاشیه قرار میگیرند.
اگر مبنای رسمیبودن یک زبان را به اساس آمار نفوس گویشوران آن زبان درنظر بگیریم، زبان اوزبیکی نیز در افغانستان باید زبان رسمی باشد. اگر از چرایی زبان رسمی و غیر رسمی بگذریم؛ به زبانهای غیر رسمی توجه کنیم که زبان مادری اقوام و مردم افغانستان استند. منظور از توجه به زبانهای مادری مردم افغانستان که رسمی نیستند این استکه ببینیم حکومت افغانستان به این زبانها به اساس حق حمایت بینالمللی از زبان مادری که در اعلامیهی حقوق بشر، اعلامیههای یونسکو و... آمده، توجه کردهاست و به اساس این معاهدههای بینالمللی خدمات آموزشی و فرهنگی به شهروندان افغانستان که زبان آنها پارسی دری یا پشتو نیست، ارایه کردهاست. مهمتر اینکه از این زبانها از نظر ملی، حمایت کرده یا نکردهاست. منظور از حمایت این استکه چقدر از نظر فرهنگی از زبانهای غیر رسمی درکل حمایت صورت گرفته که زبانهای غیر رسمی کاملا از بین نروند.
طبعا این یادداشت، تحقیقی نیستکه آمار و ارقام از حمایت و عدم حمایت زبانهای غیر رسمی در افغانستان ارایه بتواند. این یادداشت در واقع برای عطف توجهی دولت افغانستان بهویژه وزارت اطلاعات و فرهنگ، وزارت آموزش و پرورش و اکادمی علوم به زبانهای غیر رسمی است. زیرا این سه نهاد دولتی مسوولیت مستقیم دارند که به زبانهای غیر رسمی رسیدگی کنند و به گویشوران زبانهای غیر رسمی خدمات ارایه کنند.
تا جاییکه من اطلاع دارم دولت افغانستان به زبانهای غیر رسمی بیتوجه است. سیاست فرهنگی دولت افغانستان نسبت به زبانهای رسمی و زبانهای غیر رسمی سیاست درست نیست؛ برای یک زبان بیشتر توجه و حمایت فرهنگی صورت میگیرد، برای زبان دیگر توجه و حمایتِ لازم فرهنگی صورت نمیگیرد.
گویشوران زبانهای غیر رسمی حق دارند که فرزندان آنها به زبان مادریشان آموزش ببینند، بنویسند و برنامههای فرهنگی و آموزشی رسانهای به زبانشان ارایه شود. متاسفانه به زبانهای غیر رسمی توجه صورت نمیگیرد. به شهروندانیکه زبان آنها غیر رسمی است، خدمات آموزشی به زبان مادریشان ارایه نمیشود. از بین زبانهای غیر رسمی، تنها به زبان اوزبیکی خدمات آموزشی ارایه میشود که این خدمات نیز بنابه مصلحت سیاسی، کثرت جمعیت قوم اوزبیک و حمایت سایر کشورهای اوزبیک زبان منطقه مانند اوزبیکستان و ترکیه صورت میگیرد.
اما شهروندانیکه زبان آنها فقط در افغانستان رواج دارد و در بیرون از افغانستان، کشورهای همزبان ندارند به این زبانها توجه صورت نمیگیرد. زبانهای واخی و شغنی در بدخشان از این جمله است. دور نمیروم، مردم پشهای زبان در ولایت کاپیسا و لغمان زندگی میکنند که خیلی به مرکز یعنی به کابل نزدیک استند اما هیچ خدمات آموزشی و فرهنگی به زبان مادری مردم پشهای صورت نمیگیرد. فرزندان مردم پشهای در کاپیسا ناگزیرند به زبان پارسی دری مکتب بخوانند و در لغمان به زبان پشتو مکتب بخوانند. از آموزش به زبان مادری خود محروم اند. دولت به زبان مادری آنها خدمات آموزشی و فرهنگی ارایه نمیکند.
بهتر است به این گونه زبانهای غیر رسمی مردم افغانستان که حامی بیرونی نیز ندارند و در کشورهای دیگر همزبان ندارند؛ دولت افغانستان به صورت جدی از این زبانها باید حمایت کند. زیرا این زبانها فقط متعلق به مردم افغانستان استند. مردم پشهای از نظر نفوس نیز کم نیستند. تقریبا در بیشتر از سه ولسوالی زندگی میکنند اما فرزندان آنها حق آموزش ابتدایی و مکتب را به زبان مادری شان ندارند.
زبان مادری در افغانستان وضعیت خوب ندارد؛ بهویژه زبانهاییکه غیر رسمی استند و در منطقه نیز مردم و کشور همزبان ندارند. به تعبیر عام مشت نمونهای خروار است. به زبان پشهای که در یک قدمی کابل توجه صورت نمیگیرد، طبعا به زبانهای واخی، شغنی و... در واخان و شغنان بدخشان توجه صورت نمیگیرد.
وظیفهی دولت بهویژه وزارت معارف، اطلاعات و فرهنگ و اکادمی علوم است که خدمات آموزشی، فرهنگی و تحقیقی به این زبانها ارایه کنند. باید دولت در بخش زبانهای دانشگاههای دولتی تا درجهی لیسانس به این زبانها تحصیل ارایه کنند که افراد بتوانند تا درجهی لیسانس به این زبانها تحصیل کنند و در این زبانها به عنوان معلم، پژوهشگر و اهل رسانه و فرهنگ کار کنند.
متاسفانه زبان شغنی، پشهای، بلوچی و... در دانشگاههای دولتی و در نظام تحصیلات عالی افغانستان جایی ندارند. موقعیکه یک زبان در نظام آموزشی در وزرات معارف و در نظام تحصیلات عالی جایگاهی نداشتهباشد؛ چگونه میتوان توقع داشتکه در آن زبان خدمات آموزشی و فرهنگی ارایه شود. نخست باید متخصصان را در آن زبان بهویژه از اهل آن زبان تربیه کرد تا بتوان در آن زبان خدمات آموزشی و فرهنگی ارایه کرد.
متاسفانه دولت ما از مناسبات تقویمی فقط سو استفاده میکند اما به اصل مناسبات توجه نمیکند. روز زبان مادری برای دولت ما فقط یک مناسبت تقویمی استکه به صورت نمایشی از این روز استقبال میشود اما به اصل مناسبت که وضعیت زبانهای مادری و خدمات آموزشی و فرهنگی به زبانهای مادری باشد، توجه نمیشود و برای دولت ما قابل بحث و ملاحظه نیست.
نویسنده: یعقوب یسنا- دانشجوی دکترای زبان و ادبیات فارسی دانشگاه یزد