به گزارش شهرآرانیوز، سیامک به اتهام سرقت بازداشت شده است. او وسایل خودرو سرقت میکند و هزینه زندگیاش از این راه تامین میشود.
سیامک روزگار سختی داشته است، او از زندگیاش میگوید:
*چرا دزدی میکنی؟
اولش برای سیر کردن شکمم بود، اما بعد برایم تبدیل به شغل و عادت شد.
*چرا کار نمیکنی؟
کار میکردم، اما بعد دیدم این کار پول بیشتری دارد.
*گفتی اول دزدی میکردی تا شکمت را سیر کنی، مگر فقیر بودی؟
من وقتی نوجوان بودم از خانه فرار کردم به همین خاطر پولی نداشتم و باید یکجوری شکمم را سیر میکردم و راهی جز دزدی نداشتم.
*چرا از خانه فرار کردی؟
پدر بداخلاقی داشتم. مرتب من و خواهر و مادرم را کتک میزد. یک روز آنقدر من را زد که دستم شکست. حتی حاضر نشد مرا دکتر ببرد. من یک هفته درد کشیدم. دستم ورم کرده بود. مادرم مخفیانه من را دکتر برد و دستم را گچ گرفتند. بعد از آن از خانه فرار کردم.
*چرا پیش مادرت نماندی؟
مادرم نخواست از پدرم طلاق بگیرد و ماند، من هم دیگر نتوانستم پدرم را تحمل کنم. راستش اصلاً او را دوست نداشتم. حالا هم از اینکه خانه را ترک کردم پشیمان نیستم.
*چرا پدرت بداخلاقی میکرد؟
نمیدانم، اصلاً از روی حساب و کتاب این کار را نمیکرد، یکدفعه وارد خانه میشد و ما را میزد. بعد میگفت پشیمان است. به مادرم خرجی نمیداد.
*از خانوادهات خبر داری؟
فقط شنیدم چند سال قبل پدرم فوت کرده، خواهرم هم ازدواج کرده و با مادرم در یک خانه زندگی میکنند.
*حالا چرا برنمیگردی؟
به هر حال آنها زندگی خودشان را دارند و من یک سارق سابقهدار هستم، اگر سراغشان بروم ممکن است زندگیشان به هم بخورد. هم من و هم آنها به این زندگی عادت کردهایم.
منبع: اعتماد