حرف امروز و دیروز نیست. سر دراز دارد این قصه. قصهای که یک طرفش ماییم و آن سویش آمریکا. شاید بهتر است بگوییم، سرهای دراز این قصه! طومار میتوان نوشت از سیاهه سیاه کاریهایی که آمریکا علیه این مُلک و ملت انجام داد. یک سرش حضور چکمه پوشان یانکی بود در کنار هم قطاران خون ریز روسی و انگلیسی که کشور «بی طرف» ما را «اشغالِ نظامی» کردند در جنگ جهانی دوم که غرورمان را زخم میزند و خونمان را به جوش میآورد.
یک سرش هم کودتا علیه دولت ملی مصدق بود در ۲۸ مرداد. دیگری حمایت همه جانبه از رژیم پهلوی بود که مردم به جان، برانداختنش و بعدی غائلههای تجزیه طلبانه. به این هم بسنده نکردند که دستشان مثل قبل پنهان بماند در آستینِ این وآن. آستین بالا زدند تا دست چدنی شان را بدون پوشش مخملی ببینیم. تاریخ هم در کنار ما به شهادت ایستاده است که در پنجم اردیبهشت ۱۳۵۹، به خیال «پنجه عقاب» هوا برشان داشت.
فقط دست دراز نکردند بلکه پای چکمه پوششان را هم به این خاک گذاشتند غافل از اینکه «این خاک، خدایی دارد.» میپنداشتند به راحتی میآیند، میزنند و میبرند و پزش را به دنیا میدهند. میزنند و میبرند و جشن سیادت میگیرند در جهان. اما نمیدانستند «این خاک، خدایی دارد» که قرنها پیش، لشکر ابرهه را به سجیلِ ابابیل، درهم کوفته است تا مثل شود برای همه فیل سواران مست تاریخ.
آن مَثَل را به یاد نیاوردند انگار که خود به «مَثَل» تبدیل شدند در صحرای طبس هنگامی که این بار باد در شنهایی پیچید که از هزاران سال پیش برای مأموریتی چنین حیاتی در آن سرزمین ذخیره شده بودند. باد پیچید و شن ها، پیچه از دست وپای خویش گشودند و بر پای ودست دراز متجاوزان نهادند. ا... اکبر که چه تاریخی ساختند برای متجاوزان و چه صفحاتی رقم زدند در اوراق صفحات تاریخ مجازات ستمکاران.
تصاویرش هنوز موی بر تن آدمی راست میکند به گاه تماشا. رزم جامه پوشیده و با غرور آمده بودند بزنند و ببرند و هژمونی قدرت استکبار را، چند برابر کنند تا کسی هرگز، خیال سرپیچی از اوامرشان نداشته باشد.
میخواستند در دیاری که نهالهای تازه میکارند و چشمه جاری میکنند، سرب بیفشانند و دشنه بکارند، اما غافل بودند از اینکه «این خاک، خدایی دارد». خدایی که دست بندگان خود را میگیرد حتی اگر آنها که باید چشم میبودند، به جادوی پلک دچار شوند.
شنهای بیابان را «به ما رَمَیت اذ رَمَیت" میخواند تا بدانند «ولکن الله رمی» به گاه تحقق چه شکوهی دارد. آمدند، بزنند، اما خوردند. آمدند ببرند، اما آبرویشان رفت.
پنجم اردیبهشت به ما میگوید خدای امروز همان خدای ۱۳۵۹ است اگر ما همان مردم باشیم. خود را به تنظیم انقلاب برگردانیم. به اخلاص سالهای ۵۷ و ۵۸ و ۵۹ تا خدا هم جوابمان را همان گونه دشمن شکن بدهد.