آدمها به داشتههای خود اعتبار مییابند. کشورها نیز در همین قاعده نگاه میشوند. آدمی عزیز است، کشوری عزت مییابد که به «دارندگی» متمایز باشد و به «برازندگی» ممتاز شود. مهمترین «دارندگی» هر کشور هم منابع است. ارزشمندترین منابع نیز نیروی انسانی سازنده و مؤثر است. نیرویی که غنی سازی شده و به منبع ارتقا یافته باشد.
منابع انسانی هستند که سایر منابع را فعال میکنند. اینها اگر نباشند سایر منابع هرگز به مرحله استخراج نمیرسند که خرج کشور را بدهند و با فعلیت یافتن، توان بالقوه را فعال کنند. اینکه گاه به مثل میگوییم آفریقاییها روی منابع طلا از گرسنگی میمیرند، فقط یک طنز تلخ نیست. روایت تلختر از تلخ، نبود یا بی توجهی به منابع انسانی است. کشورهایی که به شتاب قلههای توسعه را فتح میکنند بیش از آنکه به دیگر منابع زیرزمینی و ظرفیتهای رو زمینی توجه داشته باشند، به نیروی انسانی توجه دارند.
نیروهای خود را پرورش میدهند و با زیبا سازی و در باغ سبز نشان دادن، نخبگان دیگر کشورها را هم جذب میکنند. نتیجه معلوم است؛ پیشرفت کشورهای نخبه پذیر و فقیر شدن ممالک نخبه فرست. نمیخواهم از واژه «نخبه گریز» استفاده کنم. این واژه، کام آدمی را تلخ میکند. وقتی اوقاتمان تلختر میشود که میبینیم دیگر کشورها با بهره برداری از نیروهای رفته از کشور ما به یک آبادانی میرسند که تصورش هم در ذهن ما نمیگنجد. یک «نمی خواهم» دیگر؛ نمیخواهم در این مقال از فرار مغزها بگویم. باشد برای وقتی دیگر.
امروز میخواهم بر این نکته تأکید کنم که برای برون رفت از تنگناها باید روی منابع انسانی سرمایه گذاری کرد. باید نیروی کار را گرامیداشت. باید تولید را رونق داد و دهها «باید» دیگر که، چون محقق شود شرایط را برای بهبود اوضاع کشور تحقق خواهد بخشید. عاقلانهترین راهی که باید رفت این است که کاری بکنیم کارگر جز به کار توجهی و غیر از آن دغدغهای نداشته باشد. ذهن او، همه ذهن او باید مصروف کار شود تا تولیداتش به صرفه و قابل رقابت با محصولات دیگر کشورها باشد. نمیشود که کارگر را در هشت و چهارِ معیشت گذاشت.
هر روز هم با اخبار تلخ بر سر او آوار شد و توقع داشت که او تمام قد، در خدمت تولید باشد و محصولی که میسازد هم بازار دیگر کشورها را کساد کند. کارگر ابزار نیست، انسان است. به فرموده رهبر انقلاب، «ارزش کارگر ارزش حیات جامعه است.» این نکته ظریفی است که اگر فهم کنیم خواهیم توانست ظرفیتهای وجودی و استعداد حرفهای را شکوفا کنیم. کارگری که آموزش ببیند، قدر دانسته شود و در جای بایسته خود بنشیند، میتواند معجزه کند. در این اعجاز است که حیات جامعه، جلوهای پررونق مییابد. در این جلوه گری است که شکوه فهم مؤمنانه از کار و کارگر، بستر را برای رشد روز افزون فراهم میکند. به این ظرافتها توجه کنیم.