صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

توانشهر

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

اگر اسناد تاریخی نبودند، باورش کمی سخت می‌شد که زنانِ متین کنجِ منزل نشسته‌ای که عمده حواسشان به رتق و فتق امور خانه و خانواده است، نخستین حرکت دسته‌جمعی انقلابی را در مشهد رقم بزنند، آن هم پیش از اینکه مردی پا به میدان گذاشته باشد.
هما سعادتمند _ این حرکت که در ۱۷ دی ۱۳۵۶ رخ داد، آن‌قدر مهم بود که رهبر معظم انقلاب از آن با عنوان «آغاز انقلاب اسلامی در مشهد» یاد کرده‌اند. البته این پیش‌قدم بودن به اینجا تمام نمی‌شود و کمتر ازیک سال بعد، پسوند «شهید انقلاب» نیز برای نخستین‌بار در کنار نام یک زن می‌نشیند تا پس از آن، مشهد تنها شهر ایران باشد که اول بار، زنانش پیش از مردان به میدان آمدند و بر ظلم شوریدند.

انقلاب آرام
زنانِ سال ۱۳۵۶ مشهد هنوز خاطرات مادر‌ها و مادربزرگ‌هایشان از سال ۱۳۱۴ و شروع کشف حجاب رضاخانی را در یاد دارند. حتی برخی هایشان رنج سال‌ها خانه‌نشینی را که حاصل این اتفاق بود تحمل کرده‌اند. شاید همین رنج هم آنان را در سوز زمستانی آن سال به خیابان می‌کشاند تا از خواسته‌شان که حفظ حجاب بود بگویند.
 
نویسنده کتاب «تقویم تاریخ خراسان» این رویداد را با این جمله‌ها ثبت کرده است: «صبح امروز، زنان مسلمان در منزل آیت‌الله قمی اجتماع کرده، سپس با نظم خاصی به طرف حرم حرکت کردند. آن‌ها ضمن استماع سخنرانی درباره تاریخچه ۱۷ دی و مسئله کشف حجاب رضاخانی، در پایان، قطعنامه‌ای نیز صادر نمودند.»

زنان پیش‌دستی کردند و به خیابان‌ها ریختند
اما رد پای این ماجرا را می‌توان تا آبان همان سال و برگزاری مراسم هفتمین روز درگذشت فرزند حضرت امام (ره) به عقب برد. دکتر یوسف متولی‌حقیقی در کتاب «تاریخ معاصر مشهد» می‌نویسد: «برگزاری این مراسم که با استقبال گسترده مردمی روبه‌رو شد مأموران امنیتی خراسان را غافل‌گیر کرد و آنان را به فکر چاره‌جویی انداخت.» پس از این اتفاق، دست‌نشانده‌های رژیم برای مقابله با حرکت‌های انقلابی، آیت‌ا... خامنه‌ای را ۳ سال به ایرانشهر تبعید کردند.
 
در ادامه نیز یکی از راه‌هایی که به نظر می‌رسید مفید باشد درج مقاله‌هایی ضد روحانیت یا به تعبیر حکومت پهلوی «ارتجاع سیاه» در جراید بود. آنان به همین منظور در ۱۷ دی ۱۳۵۶ مقاله‌ای با عنوان «ایران و استعمار سرخ و سیاه» به قلم فردی با نام مستعار «احمد رشیدی مطلق» در روزنامه اطلاعات به چاپ رساندند. پس از توهین آشکار این روزنامه به آیت‌الله خمینی و تکثیر شدن آن در دیگر جراید کشور، همه منتظر واکنش علما و روحانیون بودند، اما زنان پیش‌دستی کردند و به خیابان‌ها ریختند، آن هم در روزی که زنان بی‌حجاب به پاس آ‌زادی حجاب و طبق سنتی چندساله، در میدان پهلوی جمع می‌شدند و گل نثار مجسمه رضاشاه می‌کردند.
 
متولی حقیقی می‌نویسد: «حدود ۱۲۰ نفر از زنان مشهدی که بیشتر آن‌ها دانشجویان مدارس علمیه مشهد بودند و در میان آن‌ها همسر سید عبدالکریم هاشمی‌نژاد و خواهر و دختر آیت‌الله شیخ ابوالحسن شیرازی نیز به چشم می‌خوردند، در اعتراض به مراسم ۱۷ دی، در مسیر خیابان‌های خسروی‌نو، شاهرضا و نادری راهپیمایی کردند و از آنجا به سمت میدان‌شاه رفتند.
 
 
روی پارچه‌ای که پیشاپیش این عده حمل می‌شد، نوشته شده بود: «ما زنان مسلمان خراسان آزادیِ خواهران دربند را خواهانیم.» گویا با نزدیک شدن این جمعیت به میدان پهلوی (شهدای فعلی)، مأموران رژیم آن‌ها را متوقف کرده، پس از تعقیب و گریز بسیار، ۱۷ نفرشان را در کوچه نو، جنب اداره ثبت، بازداشت می‌کنند.

ساواک زن‌ها را دستگیر کرد
‌فاطمه فکور یحیایی، همسر حیدر رحیم‌پور ازغدی، در خاطراتش از آن روز چنین می‌گوید: «تظاهرات را از حسینیه نخودبریز‌ها آغاز کردیم. گروهی هم پوشیه زده بودیم تا شناسایی نشویم. به چهارراه نادری که رسیدیم، ساواک یورش آورد و چند نفر را دستگیر کرد. یورش که آغاز شد، به داخل کوچه‌ای پیچیدم و چادر سیاهم را با یک چادر رنگی که همیشه برای همین مواقع همراهم بود عوض کردم.»
 


ما را با باتوم می‌زدند
فاطمه اعتمادی، یکی دیگر از شرکت‌کنندگان در این تجمع، نیز خاطره نخستین راهپیمایی زنان در مشهد را این‌طور روایت می‌کند: «هوا سرد بود. برف هم می‌آمد. من و یکی از خانم‌ها صبح زود پرچم بر داشتیم و رفتیم جلو کوچه چهارباغ ایستادیم.
 
خانم‌هایی که می‌آمدند و عبور می‌کردند متوجه می‌شدند که راهپیمایی است و به ما ملحق می‌شدند. اصلا پیش از درج مقاله توهین‌آمیز به امام (ره) عده‌ای از بانوان مدارس اسلام‌شناسی مشهد تصمیم گرفته بودند که در این روز از فلکه آب راه بیفتند و راهپیمایی کنند.
 
این راهپیمایی در واقع علیه عده‌ای از خانم‌هایی برگزار شد که هر سال به مناسبت ۱۷ دی (روز کشف حجاب) تاج گل می‌بردند و به مجسمه رضاشاه تقدیم می‌کردند. من هم به فلکه آب رفتم. دیدم تعدادی خانم چادرمشکی بدون هیچ پرچمی نشسته‌اند یا راه می‌روند. رفتم جلو وگفتم: راهپیمایی از اینجاست؟ گفتند: بله. ۱۵ نفر که شدیم، آهسته‌آهسته حرکت کردیم و پرچمی را که روی آن نوشته بود «ما زنان ایران این روز را روز شومی می‌دانیم» باز کردیم.
 
زیاد طول نکشید که جمعیتمان به ۲۰۰ نفر یا بیشتر رسید. نزدیک بازار سرپوشیده بودیم که از دور دیدم خودرو‌های ارتشی به سوی ما می‌آیند. به آن خانم‌هایی که قرار بود در میدان شاه گل نثار مجسمه کنند، خبر رسانده بودند که خانم‌های محجبه دارند با چوب و چماق می‌آیند. آن‌ها ترسیده و گفته بودند: «ما از اتوبوس پیاده نمی‌شویم.» و از آقایی که همراهی‌شان می‌کرد خواسته بودند تاج‌گل‌ها را ببرند تا آن‌ها پیاده نشوند.

نزدیک چهارراه خسروی که رسیدیم، دیدم نیرو‌های نظامی پیاده شدند. خانم‌ها همان‌طور جلو می‌رفتند. من هم داخل جمعیت بودم. تعدادی از زن‌ها را گرفتند. آن‌ها داد می‌زدند: «مردم! دست از استقامت برندارید!» آن‌ها را انداختند داخل خودرو.

از آن جمعیت، یکی دو نفر «مرگ بر شاه» می‌گفتند. مأموران به سمت تظاهرکنندگان هم حمله کردند و زن‌ها را با باتوم زدند و وقتی به پرچم رسیدند، آن را پاره کردند.

من خودم را از یک کوچه فرعی انداختم توی بازار سرشور. همان‌طور که می‌دویدم، لنگه‌کفشم افتاد. با خودم گفتم برگردم لنگه‌کفشم را بردارم، اما نمی‌خواستم کاسب‌ها بفهمند چه شده است، چون هنوز تعدادی از بازاری‌ها موافق این نوع حرکت‌ها نبودند.
 
 
آن‌ها می‌گفتند: «به زن چه که بیاید و داخل خیابان دادوبیداد راه بیندازد؟!» خلاصه عده‌ای فرار کرده و برخی هم دستگیر شدند. نمی‌شد نسبت به سرنوشت دوستان و خواهرانمان بی‌تفاوت باشیم برای همین یک ساعت بعد تعداد زیادی از ما به نشانه تحصن در خانه آقای شیرازی جمع شدیم. کم‌کم علما هم آمدندو پیگیر ماجرا شدند. آن شب ما تحصن کردیم. نزدیک سحر بازاری‌ها برنج آوردند و پختند و بین مردم تقسیم کردند. نزدیک‌های اذان صبح بود که زنان دستگیر‌شده را آزاد کردند و خانم‌ها تحصن را پایان دادند.»

جو خفقان در مشهد شکست
کارشناسان معتقدند پس از این واقعه، جو خفقانی که از ۱۵ خرداد سال ۱۳۴۲ در مشهد حاکم بود ناگهان می‌شکند. آتش انقلاب در دل مردان روشن می‌شود و افرادی که تا پیش از این دچار تردید یا ترس از مبارزه آشکار با رژیم بودند، جسارت می‌یابند و تن به جریانِ جاری انقلاب می‌سپارند.

ناهید، اولین شهید مشهد
این روند پس از آن با مشارکت زنان بیشتری در تظاهرات سال ۱۳۵۷ ادامه پیدا می‌کند. زنان همدوش پدران، همسران و برادرانشان، مشت‌های تظلم‌خواهی‌شان را گره کردند و به خیابان آمدند و پیش از مردان شهید شدند. ناهید اسدی نخستین شهید انقلاب در مشهد است.
 
 
طبق اسناد باقی‌مانده، فردای روز تشییع جنازه آقای کافی، یعنی یکم مرداد ۱۳۵۷ که مصادف بود با ختم مجلس ترحیم او در مسجد حوض لقمان، ابتدا در کنار مجسمه رضاشاه در میدان مجسمه (شهدای فعلی) یک بمب آتش‌زا کشف می‌شود.
 
سپس یک نظامی در تظاهرات مردمی خیابان طبرسی به مردم شلیک می‌کند. اما شلیک‌کننده که بود و چه کسی مورد اصابت گلوله‌ها واقع شد؟

شلیک‌کننده سرهنگ زمانی‌پور، رئیس وقت کلانتری ۲ مشهد، است و شهیدی که ۲ گلوله، یکی به سینه و یکی به بازویش، اصابت می‌کند، کسی نیست جز ناهید اسدی، دختری یازده‌ساله (به روایت شناسنامه وگرنه در بسیاری از اقوال چهارده ساله ذکر شده است) که بار‌ها در هتل‌آپارتمان محل کار پدرش که به نوعی محل کار خانوادگی‌شان بود اعلامیه توزیع کرده بود.
 
به سبب همین فعالیت‌ها بود که ناهید نوجوان بار‌ها از سوی سرهنگ زمانی‌پور تهدید شده بود. یک روز پس از تشییع جنازه، وقتی مردم در خیابان طبرسی و حوزه کلانتری۲ تظاهراتی برپا کردند و مشغول شعار دادن بودند، او یکی از آن‌ها را نشانه گرفته بود، دختری چادری که پیش‌تر او را تهدید کرده بود.
 

منابع:
*بیانات مقام معظم رهبری در سومین نشست اندیشه‌های راهبردی ۱۴/۱۰/۱۳۹۰، کتاب انقلاب اسلامی و مردم مشهد (از آغاز تا استقرار جمهوری اسلامی) از رمضانعلی شاکری، کتاب تاریخ معاصر مشهد تألیف دکتر یوسف متولی حقیقی، مصاحبه بخش تاریخ شفاهی مرکز اسناد آستان قدس رضوی با تعدادی از زنان شرکت‌کننده در راهپیمایی ۱۳۵۶، پژوهش غلامرضا آذری‌خاکستر، آرشیو مطبوعات آن سال و گزارش «ناهید شهدا» نوشته حسین بیات در شهرآرامحله منطقه ثامن (بهمن ۱۳۹۵).
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.