صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

کنگره شعر «به امید دیدار» در مشهد برگزار شد + فیلم

  • کد خبر: ۱۶۹۱۸۴
  • ۲۳ خرداد ۱۴۰۲ - ۱۹:۵۹
محفل ادبی «به امید دیدار» با حضور جمعی از شاعران و مداحان و ستایشگران مذهبی در مشهد برگزار شد.

به گزارش شهرآرانیوز، چهارمین محفل ادبی «به امید دیدار» عصر امروز با حضور جمعی از شاعران و مداحان و ستایشگران مذهبی در حسینیه هراتی های مشهد برگزار شد.

در ابتدای این جلسه «سید جواد هاشمی» متخلص به «تربت» از شاعران آیینی و دبیر این جلسه در سخنانی کوتاه، به سابقه برگزاری این محفل ادبی اشاره کرد و گفت: کنگره شعر «به امید دیدار» محفلی است که نخستین دوره آن، با یک حرکت کشوری آغاز شد و اختتامیه آن نیز در تالار قدس کتابخانه حرم مطهر برگزار شد.

وی افزود: این محفل در سال های بعد، تبدیل به یک نشست ادبی با حضور جمعی از شاعران و مداحان و ستایشگران مذهبی شد که غالبا یک روز پس از روز زیارتی امام رضا (ع) در مشهد برگزار می شود.

در ادامه این مراسم «محمود مربوبی»، «حسین زارع زاده»، «مهدی عزیزیان»، «نوید اطاعتی»، «مسعود یوسف پور»، «سید حسین سیدی»، «سعید قانع»، «محسن صرامی» و «جواد حیدری» از شاعران آیینی و ذاکران اهلبیت (ع) به ذکر و مدح و بیان مصائب اهلبیت (ع) پرداختند.

سخنرانی حجت الاسلام «مجتبی اسکندری» از دیگر برنامه های این مراسم بود.

برخی از اشعار اراده شده در این محفل معنوی، به شرح زیر است:

می رسی از راه و با ما راه می آید جهان 
با تو از بد مستی اش کوتاه می آید جهان
گر چه دور از حسن تو از چشمها افتاده است
آخرش در جلوه ای  دلخواه می آید جهان
از سکوت و سردی این روز ها رد  می شود 
شعله ور روزی به  قربانگاه می آید جهان
آخر ای حبل المتین ای  یوسف چشم انتظار
با نگاه تو برون از چاه می آید جهان
ای امام جزر و مد بحرهای بی قرار
با «ولا الضالین» تو تا ماه می آید جهان
تیرگی از باور آیینه ها گم می شود
با ضمیری روشن و آگاه می آید  جهان
می شمارد زخمهای غربتت را یک به یک
تا هزار و نهصد و پنجاه می آید جهان
حسرت یک عمر دیدار تو را حس می کند 
بهر دیدارت اگر با آه می آید جهان
شاعر: سید حسین سیدی


فدای آن سواره که علی الصباح روشنش
دل تمام انبیا شود دخیل توسنش
نهاده اند از ازل، میان طور ایمنش
مسیح، جان؛ خلیل، دل؛ ذبیح، سر به دامنش
دمی که وا کند گره ز شال سبز گردنش
بهار می دود به سر از اشتیاق دیدنش
علیست او فدای آن دلیل های متقنش
علیست او فدای آن خطابه ی مُطنطنش
کفایت است جنگ را قسم به جوشن تنش
همینکه ذوالفقار را نشان دهد به دشمنش
خبر دهید کعبه امید مردم آمده
آب زنید راه را علی دوم آمده
زمان به اختیار او، جهان در انتظار او
فدای اقتدار او، شکوه او وقار او
چهار نائبی که رفته اند در مدار او
مفید شهره می شود فقط به اعتبار او
صدوق رزق می خورد هماره از کنار او
کلینی است یک نفر ز خیل بی شمار او
شده ست شیخ طوسی اش مرید و بی قرار او
فدائی ام فدائی هرآنکه هست یار او
زعیم های شیعه خود شدند ریزه خوار او
فدای مرجعیتی که هست وامدار او
فدای خال مشکی اش شب فراق عاشقان
شبی ست گیسوان او که قدرش از بشر نهان
شاعر: مسعود یوسف پور


نصیحت پدرم مانده است در گوشم
که روز فقر، شبش نان روضه نفروشم
غم گرسنگیت قوت غالب من شد
همیشه در وسط روضه اشک می نوشم
قسم به کتری جوشیده در حسینیه
که با کسی که نخواهد تو را، نمی جوشم
گرفت نور خدا زندگی تاریکم 
به لطف شعله در چلچراغ در دوشم
به چارگوشه قبرت قسم که بعد از مرگ
برای تنگی قبرم گدای شش گوشه ام
کفن که دست مرا بست، دست تو باز است
و دست باز تو، یعنی بیا در آغوشم
چرا به یاد لب تشنه ات نمی میرم؟
مرا ببخش عزیزم که آب می ننوشم
مصیبت پدر و مادرم ز یادم رفت
مصیبت پسر تو نشد فراموشم
میان روضه بزم یزید فریادم
به یاد شاه غریبان اگر که خاموشم
عزیز فاطمه خیلی برای من سخت است
تو پاره پیرهن و من لباس می پوشم
شاعر: حسین زارع زاده

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.