صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

اینجا کربلاست، متفاوت‌ترین سرزمین خدا

  • کد خبر: ۱۷۷۶۶۹
  • ۱۴ مرداد ۱۴۰۲ - ۱۳:۳۱
هرکس پایش به کربلا باز شود، چشم هایش هم- به قدر وسعش- به معرفت باز می‌شود.

اصلا قصه کربلا با همه جا فرق می‌کند. این را بار‌ها گفته ام. ذره به ذره این خاک، حکایت دارد، روایت دارد، اصلا خلق شده است تا خلایق را به حضرت خالق توجه دهد. آن را با هیچ جا نمی‌شود مقایسه کرد. عتبات، جملگی عالیات هستند، اما هیچ جا کربلا نمی‌شود.

من دلیلش را در این می‌دانم که کربلا حکایت همواره زنده و در تکرار آدمی است. هرکس نسبت به این سر زمین مسئولیت دارد. نه مسئولیتی جغرافیایی که این جغرافیا تاریخ معرفتی انسان هم هست. پهنه تکلیف گرایی انسان در برابر خود، دیگران، جامعه و جهان هم هست. «کل ارض کربلا» را در کنار «کل یوم عاشورا» که بخوانیم متوجه این تفاوت آشکار می‌شویم. چیزی که به چشم همه می‌آید.

هرکس پایش به کربلا باز شود، چشم هایش هم- به قدر وسعش- به معرفت باز می‌شود. چنین است که تا اولین تصویر حرم در نگاهت قاب می‌شود، قلبت به انقلاب دچار می‌شود. قبله را در جان احساس می‌کنی و باران از دیدگانت چنان می‌بارد که گونه و دل را یکجا سیراب می‌کند. گفتم آب، یاد علقمه افتادم. رودی که تا همیشه در عطش لبان عباس (ع)، مانده است. گفتم عباس، یاد چشم‌هایی بارانی افتادم که با اشک، طهارت می‌یافتند تا از گذر حرم ابوالفضل (ع) به حرم سید الشهدا (ع)، راه باز کنند.

من دیدم مردمانی را که از آخرین پیچِ خیابان‌های منتهی به حرم که می‌گذرند و حرم را در قاب چشم می‌بینند، از خویش می‌میرند و در حضرت ارباب جانی دوباره می‌یابند. اسم خیابان‌ها در یادم نمانده است، اما تصاویر مردمان بارانی چشم در حافظه ام آلبومی هزار برگ ساخته است که می‌توانم برای شما روایت کنم.

من جوانی را دیدم که تا نگاهش به حرم افتاد در اشک نشست. از پا افتاد و دو نفر زیر بغلش را گرفته بودند به التماس دعا. حس می‌کردی الان آن حال استجابت، نتیجه آن نگاه بارانی است. من زنی را دیدم که از چادر خیمه‌ای ساخته بود برای خود در گوشه خیابان تا حسینیه روضه تک نفره اش باشد.

من در آن میانه مردی را دیدم که مانده بود اول خود را به حرم سید الشهدا (ع) برساند که بزرگ‌تر و امام است یا به حرم حضرت عباس (ع) برود و اذن زیارت ارباب را از علم دار بگیرد. او حکمیت زیارت را به راه سپرده بود تا به هر جا که باید برسد. می‌گفت چشم باز کردم در حرم علم دار بودم.

انگار باید اجازه می‌گرفتم. جانم پر شده از حلاوت تنفس در حرم عباس (ع). با حالی خوش بین الحرمین را لحظه لحظه زندگی کردم تا به حرم امام حسین (ع). واقعا حالی دارد بین الحرمین. شکوهی دارد جان‌های طهارت یافته.

عظمتی است خاص کربلا که در هیچ جای دیگر تکرار نمی‌شود. هیچ جایی هم این همه حکایت ندارد. هر گوشه اش، شرح حکایت قهرمانی است که گویی هنوز می‌جنگد. من معتقدم در زیارت کربلا باید چشم را بر فضای فیزیکی بست. باید هیچ چیز را ندید تا دیده بر همه چیز بینا شود. به روز عاشورا. به عاشورای حسین (ع).

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.