صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

مروری بر پیشینه لهجه مشهدی

  • کد خبر: ۱۸۳۲۱
  • ۰۱ اسفند ۱۳۹۸ - ۰۹:۲۳
مشهد قدیم، در واقع زنجیر خاطره‌هایی است که از کوچه‌ها و محلات می‌گذرد و به خانه‌های پهلو گرفته در زیر سایه توت‌ها و تاک‌ها می‌ریزد و احوال را شیرین می‌کند، اما همه این شیرینی‌ها، کنار شیرینی لهجه‌ای که شاعران بسیاری آن را به نظم درآورده و شعر کرده‌اند، هیچ است.
طوبی اردلان _ مشهد قدیم، شهر گنبد طلا و کبوتر‌های همیشه رها، شهر بازار‌های غرق در عطر حرم و نغمه‌های دعا، در واقع زنجیر خاطره‌هایی است که از کوچه‌ها و محلات می‌گذرد و به خانه‌های پهلو گرفته در زیر سایه توت‌ها و تاک‌ها می‌ریزد و احوال را شیرین می‌کند، اما همه این شیرینی‌ها، کنار شیرینی لهجه‌ای که شاعران بسیاری آن را به نظم درآورده و شعر کرده‌اند، هیچ است. فرارسیدن روز «زبان مادری» تنها بهانه‌ای بود تا در سطر‌های پیش‌رو با ریشه و تاریخ لهجه‌ای همراه شویم که غنای قدیمش زیرِ گَرد گذر زمان از یاد رفته است و این سال‌ها نفس‌های آخر را می‌کشد.

قدمت و ریشه لهجه مشهدی
شاید نزدیک‌ترین تصویر ذهنی غیرمشهدی‌ها از لهجه این شهر همان عبارت معروف «مِدِنُم، اما نُمُگُم» مهدی اخوان ثالث باشد که در جایی به طنز گفته است، اما آیا واقعا لهجه‌ای که ما امروز به عنوان لهجه مشهدی می‌شناسیم همین کلمات فارسی روانی است که با اضافه یا جابه‌جا شدن فتحه و ضمه ادا می‌شوند؟ مرحوم «تقی‌وحیدیان کامیار» در بخشی از مصاحبه‌ای که در سال ۱۳۹۳ با روزنامه شهرآرا انجام داده است، لهجه مشهدی را نزدیک‌ترین گویش به فارسی معیار توصیف می‌کند و می‌گوید: «اصیل‌ترین و ریشه‌دارترین کلمات فارسی را می‌توان در لهجه مردم این شهر (مشهد) شنید. برخلاف تصور عامه که ریشه‌های زبان فارسی را از فارس و شیراز می‌دانند، فارسی دری اصیل از توسِ قدیم، نیشابور و مشهد کنونی انتشار یافته‌است. مردم توس قدیم در پیدایش و حفظ زبان پارسی دری، پس از اسلام نقش بسیاری داشته‌اند. شاهنامه منثور به پشتیبانی «ابومنصور محمد‌بن عبدالرزاق»، فرماندار توس و به سرپرستی وزیر او نوشته شد. پس از فردوسی، اسدی‌توسی هم نخستین واژه‌نامه پارسی را گردآوری کرد. در اصل لهجه مشهدی، بازمانده زنده گویش توسی است که در حال از بین رفتن است.»

او ادامه می‌دهد: «زبان دری یا همان فارسی‌دری که در دوره اشکانیان شکل می‌گیرد تا پس از ورود اسلام به ایران رواج داشته است و پس از آن هم همچنان با همان لفظ «دری» مورد استفاده قرار می‌گرفته است. زبان دری در میان شاعران پارسی‌گو تا دوره انوری رواج داشته و شاعران سده ششم به پارسی دری شعر می‌سروده‌اند. شاعران این خطه اشعارشان را به دیگر مناطق مختلف از جمله به شروان که خاقانی در آنجا بوده یا گنجه که نظامی در آنجا می‌زیسته است می‌فرستاده‌اند. در این زمان لهجه دیگری نداریم.»

محسن رحیمی، زبان‌شناس و شاهنامه پژوه، نیز لهجه مشهدی را بازمانده زنده گویش توسی می‌داند و می‌گوید: «تا دو سده پیش تفاوتی میان گویش توسی و لهجه مشهدی نبوده است، اما رفته رفته به دلایلی چند، گویش کهن توسی به فراموشی سپرده شده است، بلایی که اکنون لهجه مشهدی نیز اندک اندک بدان گرفتار آمده است.»

مهدی سیدی، پژوهشگر، معتقد است: «وقتی می‌خواهیم از گویش اصیل فارسی دری حرف بزنیم، خراسان و توس حرف اول و آخر را می‌زند، شاهنامه منثور، اشعار رودکی و شاهنامه فردوسی آثاری هستند که قبل از گلستان و بوستان سعدی و غزلیات حافظ سروده شده‌اند. فارسی دری بعد از اسلام، زبان رسمی ایران بوده که در دربار ساسانیان هم مورد استفاده قرار می‌گرفت و تمام مکاتبات درباری و اداری با این زبان بود. این درست زمانی است که به جز خراسان و برخی نواحی تاجیکستان امروزی در سایر نقاط ایران که به عراق عجم معروف بود، اعراب سلطه داشته‌اند و زبان رسمی عربی بوده است، به نحوی که همه آثار مهم نگاشته شده در آن عصر و قبل از آن در این منطقه همه به زبان (عربی) نگاشته شده‌اند.»

همین است که این خراسان‌پژوه می‌گوید: «بنا به توضیحاتی که ارائه شد پر واضح است که گویش مشهدی یا فارسی مشهدی گران‌بهاترین گنجینه زنده ادبیات و فارسی اصیل دری است. حتی به شکل توسعه یافته تری گنجینه فرهنگ اصیل ایرانی است. تنها ۸۰ درصد افسانه‌ها و اشعار حماسی و پهلوانی ایران از شهر توس برخاسته است. در این گویش لغات اصیل فارسی موج می‌زند به طوری که اشعار کهن ما، برای خراسانی‌ها ومشهدی‌ها کاملا قابل فهم است.»

لهجه مشهدی تا یک قرن پیش
گویا این روند پرشکوه ادامه پیدا می‌کند و تا دوره معاصر نیز پیش می‌آید. به گفته سیدی، اگر بخواهیم به صورت آماری و درصدی حرف بزنیم، تا یک قرن پیش و حتی کمتر از آن، ۹۰ درصد مردم در مشهد به لهجه مشهدی صحبت می‌کرده‌اند: «من سال‌ها پیش در کتابِ نفوس ارض اقدس ضمن دسته‌بندی محلات مشهد، جمعیت شهر را هم بر اساس اسناد باقی مانده عنوان کرده‌ام. در سال ۱۲۵۷ خورشیدی جمعیت مشهد ۵۷ هزار نفر بوده است. این عدد در سال ۱۳۱۲ خورشیدی به ۱۵۰ هزار نفر می‌رسد و همین‌طور به مرور افزایش می‌یابد. در این دوران ۹۰ درصد مردم شهر، مشهدی اصیل بوده‌اند و به لهجه مشهدی حرف می‌زدند، اما این رویه بعد‌ها با توسعه شهر، مهاجرت روستاییان و مردم دیگر ولایات به آن و زائرپذیر شدن مشهد روبه افول می‌نهد.»
مهدی سیدی در ادامه با یادآوری محلات قدیم مشهد در توضیح لهجه مشهدی می‌گوید: به خیابان‌های امروز مشهد، نگاه کنید.
 
چه وجه تمایزی میان خیابان کوثر و هاشمیه وجود دارد؟ او خودش پاسخ می‌دهد که «هیچ» و بعد می‌افزاید: «در مشهد قدیم، اما شش محله وجود داشته که هر کدام از این محلات، مکان سکونت قشری خاص بوده است. سراب قدیم بالای شهر محسوب می‌شده و خانواده‌های اعیان، تحصیل‌کرده‌ها در آنجا سکونت داشته‌اند. عموم بازاریان و کسبه در محله سرشور و عیدگاه هم محل زندگی یهودیان، قرشمال‌ها و گروه‌هایی از این صنف بوده است. به سبب همین اختلاف طبقاتی یا تفاوت در طبقه اجتماعی ما در مشهد قدیم شاهد لهجه‌های متفاوتی هستیم.»

البته به گفته مهدی سیدی این تفاوت در لهجه بسیار اندک بوده و به شکل بیان و شیوه سخن گفتن فرد آن هم بسته به طبقه اجتماعی‌اش، محدود می‌شده است، اما در نهایت همه آن‌ها در دایره واژگانی لهجه مشهدی و گویش خراسانی قرار می‌گرفتند که قدمتی دیرین داشته است.

او ادامه می‌دهد: «این روزها، ما مشهدی اصیل خیلی کم داریم و از جمعیت و سه‌ونیم میلیونی شهر، تعداد اندکی مشهدی هستند و باقی در تعریف من شهروند مشهد محسوب می‌شوند. شهروند مشهد یعنی آن‌هایی که مشهدی نیستند، اما سال‌هاست در این شهر سکونت دارند. این جمعیت به دلیل ناآشنایی با سبقه، دایره واژگانی و اصطلاحات ناب لهجه مشهدی، آن را درست مورد استفاده قرار نمی‌دهند. در نتیجه ما در صدا و سیما یا دیگر رسانه‌های شهر، عموما هر جا به لهجه مشهدی بر می‌خوریم، با گویشی روبه‌رو می‌شویم که واژگانش را اشتباه و حتی با تمسخر و نگاهی سخیف به کار می‌برند. در صورتی که لهجه مشهدی آن چیزی نیست که امروزه در رسانه‌ها به دیگران معرفی می‌شود.»

مهدی سیدی وقتی می‌خواهد درباره شکوه از دست رفته لهجه مشهدی بگوید، آن را در چند کلمه این‌طور توصیف می‌کند: «آن‌ها که با لهجه اصیل مشهدی ناآشنایند، گمان می‌کنند همه آنچه این لهجه دارد، ضمه‌دار یا کسره‌دار کردن کلماتی است که در فارسی معیار رایج است. مثل اینکه فکر می‌کنند همین که به جای «من می‌روم»، «مومورُم» بگویند و یک «یرگه» هم بیندازند پشت کلامشان یعنی مشهدی حرف زده‌اند.
 
بی‌اطلاع از اینکه در این لهجه اصطلاحات نغز و شیرین بسیاری وجود دارد که همه ریشه در فارسی دری دارند و هر کدامشان مثل یک «دُر» با ارزش هستند: مشهدی یعنی توسی، یعنی خراسانی. این‌ها به پدر زن «خُسور» می‌گویند. این واژه قدمتی هزار ساله دارد. به ناتنی «اندر» یعنی بیرونی می‌گویند. این واژگان آن‌قدر اصیل هستند که می‌توان به آن‌ها اطلاق «پدرمادر دار» داد.»

این خراسان‌پژوه در پایان از راهکار‌هایی می‌گوید که می‌تواند لهجه مشهدی را به گذشته پرشگوه خود برگرداند: «چرا وقتی عماد خراسانی یا بهار شعر محلی می‌گویند، ما با لذت می‌شنویم؟ آیا این به خاطر آن نیست که این افراد سواد و قدرت استفاده از لهجه را داشته‌اند. هنوز هم هستند مشهدی‌های اصیل یا افراد تحصیل‌کرده‌ای که درباره این لهجه تحقیق و پژوهش انجام داده‌اند. برای نجات لهجه مشهدی از فراموشی باید از این افراد استفاده کرد. اگر قرار است برنامه‌ای در صدا و سیما ساخته شود یا اثری مکتوب در جایی به چاپ برسد این افراد با عنوان کارشناس و ناظر بر کار حضور داشته باشند تا واژگان اصیل این لهجه در جای درست خودش مورد استفاده قرار بگیرد.»

تا می‌توانید لهجه محلی خودتان را حفظ کنید
شاید این روزها، ادبیات، تنها جایی باشد که بتوان در آن بارقه‌هایی از لهجه اصیل مشهدی را یافت. آن هم در اشعاری که شاعران قدیمی یا به اصطلاح استخوان‌خرد‌کرده‌های شهر می‌سرایند.
 
رضا افضلی پیش از اینکه مدرس دانشگاه باشد، شاعر است و به مدد این خوش قریحگی، دستی هم در محلی‌سرایی آن هم به لهجه مشهدی دارد. او گفتنش از لهجه مشهدی و روزگار رفته بر آن را با خاطره‌ای همراه می‌کند و می‌گوید: «ملک‌الشعرای بهار درجایی نوشته بود «تا می‌توانید لهجه محلی خودتان را حفظ کنید! چرا که لهجه تهرانی به دلیل در اختیار داشتن رادیو و رسانه‌های دیگر، لهجه مسلط بر لهجه‌های ایران خواهد شد. شاید همین تأکید هم بود که سبب شد در آن روزگار، کسانی تلاش کنند تا با محلی‌سرایی، لهجه مشهدی را در آثارشان زنده نگه دارند. مثل خود ملک‌الشعرا و شیخ احمد بهار و بعدتر افرادی، چون محمد کفاش خراسانی و یوسف ازغدی خراسانی (ساعتی) که از مشتریان انجمن استاد فرخ بود و به توصیه ایشان، همتش را بیشتر صرف سرودن آثار محلی کرد. خروجی این کار بعد‌ها مدایحی شد برای امام رضا (ع) به لهجه مشهدی که چندین سال پیش با تصحیح استاد قهرمان به چاپ رسید.»

افضلی درباره علت رو آوردنش به لهجه مشهدی هم این‌طور می‌گوید: «شنیدن واژگان و اصطلاحات شیرین گویش خراسانی و لهجه مشهدی سبب شد تا من هم مثل خیلی‌های دیگر شیفته این لهجه شوم آنچنان که می‌خواستم به نحوی زنده‌دارش باشم. ماحصل این علاقه در نهایت شد منظومه بلند «مشهدی‌های قدیمی». در مشهد قدیم ما لهجه دیگری نمی‌شناختیم؛ همه محلی صحبت می‌کردند. خیلی از کلماتی که امروز شعری را محلی می‌کنند در آن زمان توسط مردم به صورت مرتب و پیوسته استفاده می‌شدند و شنیدنش همچون امروز چیز غریبی نبود. الان طوری شده که وقتی شعری محلی می‌گویید یا کسی محلی صحبت می‌کند به گوش خیلی از ما ناآشنا و گاهی خنده‌دار است. البته این ذات لهجه است که شنونده با شنیدنش احساس فکاهی پیدا می‌کند. همین است که وقتی یک یزدی می‌گوید «حال شما چطوره، خش و خوشی» شما ناخودآگاه لبخند می‌زنید. بخشی از این موضوع مربوط به تفکری است که باید خرج فهم شعر شود. مثلا روزی عزیزی در یکی از جلسه‌های شعر کافه داش‌آقا گفت «چغوک عَدَت دَده» یعنی چه؟ بعد کلی تفسیر در نهایت مشخص شد که منظور «گنجشک عادت داده» است.»

او این رفتار را منحصر به ایران نمی‌داند: «هر قومی برای خودش یک لهجه‌ای دارد. مثلا ترجمه انگلیسی رباعیات خیام توسط فیتس جرالد، توسط شخصی به‌نام احمد رامی به عربی برگردانده شده است. آنجا آمده که رباعیات خیام به ۴۰۰ لهجه عربی ترجمه شده است. وقتی رباعیات خیام به این تعداد لهجه عربی ترجمه شده است، یعنی هر زبانی و هر قوم و منطقه‌ای لهجه‌های متفاوتی دارد. خود ما در مشهد یک لهجه داریم در نیشابور یک لهجه، در سبزوار یک لهجه و در همین گلمکان هم یک لهجه. گاهی هم شخصی مخلوطی از این‌ها را استفاده می‌کند، اما به گوش ما همان لهجه مشهدی است.»

فرهنگ و لهجه مشهدی
دکتر محمدجواد مهدوی در پاسخ به این پرسش که خاستگاه لهجه و گویش چیست، می‌گوید: «پیش از پاسخ به این پرسش، لازم است کمی درباره دو اصطلاح گویش و لهجه توضیح بدهم؛ این دو اصطلاح را ما در کاربرد عام خیلی وقت‌ها به‌جای هم به‌کار می‌بریم، اما اگر بخواهیم به‌صورت تخصصی سخن بگوییم، باید بین آن‌ها تفاوت قائل شویم. البته باید گفت در تعریف این دو اصطلاح بین متخصصان فن اتفاق نظر وجود ندارد و شما ممکن است در منابع مختلف تفاوت‌هایی در تعریف آن‌ها ببینید. در هر صورت، زبان‌شناسان این دو اصطلاح را این‌گونه تعریف کرده‌اند که گویش دو گونه زبانی است که سخن‌گویان آن فهم متقابل دارند، اما در عین حال بین آن دو گونه تفاوت‌های آوایی، واجی، واژگانی و دستوری وجود دارد. تعریف لهجه نیز این است که دو گونه زبانی است که سخن‌گویان آن دو فهم متقابل دارند، اما در عین حال تفاوت‌های آوایی و واجی دیده می‌شود. با این حال، پیدایش گویش‌ها و لهجه‌ها می‌تواند عوامل جغرافیایی، اجتماعی، اقتصادی، جنسیتی، زمانی (مانند فاصله نسل‌ها) و... داشته باشد.»

این استاد دانشگاه فردوسی مشهد می‌افزاید: «گونه‌ای که امروزه گونه معیار نامیده می‌شود در اصل یکی از گونه‌های زبانی رایج در جامعه فارسی‌زبان بوده که تغییراتی در آن اتفاق افتاده و پس از تدوین و تثبیت، اکثر جامعه زبانی آن را به‌عنوان الگو پذیرفته‌اند و در گفتگو‌ها و نوشته‌های رسمی آن را به‌کار برده‌اند و می‌برند. این پذیرش عمومی ممکن است دلایل تاریخی یا سیاسی یا اجتماعی داشته باشد؛ بنابراین گونه معیار لزوماً قدیمی‌ترین یا قوی‌ترین گونه یک زبان نیست. از این رو برای شناخت تاریخچه و تحولات زبانی و نیز ویژگی‌های آوایی، واژگانی و دستوری یک زبان، شناخت گویش‌ها و لهجه‌های مختلف یک زبان لازم و کارساز است.»

وی درباره اینکه گفته می‌شود لهجه مشهدی نزدیک‌ترین گویش به فارسی معیار است و ریشه در فارسی دری دارد، تصریح می‌کند: «اگر بخواهیم چنین ادعایی بکنیم لازم است همه گویش‌ها و لهجه‌های زبان فارسی را بررسی کرده و قواعد آوایی، واژگانی و نحوی آن‌ها را استخراج کرده باشیم. آن وقت است که می‌توانیم وضعیت آن‌ها را نسبت به زبان معیار بسنجیم و از نزدیکی یک لهجه به زبان معیار سخن بگوییم و تا جایی که من می‌دانم تا کنون چنین کاری انجام نگرفته است و من نیز این ادعا را نه می‌توانم رد کنم و نه می‌توانم بپذیرم، فقط می‌توانم بگویم که این ادعا بی‌دلیل است.»

دکتر مهدوی درباره ریشه و تاریخچه لهجه مشهدی در منابع مکتوب نیز می‌گوید: «سخن‌گفتن در این باره مستلزم آن است که ما منابع مکتوب یا گفتارنوشت‌هایی از گفتار گویشوران این لهجه داشته باشیم که تا جایی که من می‌دانم، متأسفانه چنین منابع مکتوبی در دست نیست. البته از گذشته تا حال شاعران و نویسندگان زیادی از منطقۀ توس برخاسته‌اند، ولی نمی‌دانیم آن‌ها چگونه سخن می‌گفته‌اند و شعر و نوشتۀ آنان چه نسبتی با گفتار آنان داشته است و تا جایی که من جست‌وجو کرده‌ام در آثار آن‌ها نشانه‌ای از کاربرد زبان به شکل لهجه ندیده‌ام، اما یکی از نمونه‌های شعر عامیانه که کاربرد لهجۀ مشهدی را نشان می‌دهد ترانۀ «شولی قزک» (یا چولی قزک) است که در دیگر نقاط خراسان هم با لهجۀ همان منطقه رایج است و شاید اولین نمونۀ مکتوب شعر به لهجۀ مشهدی شعری باشد که شیخ احمد بهار متخلص به «داش غُلُم» در سال ۱۲۹۱ سروده است؛ شاعران دیگری همچون ملک‌الشعرای بهار و عماد خراسانی و یوسف ازغدی و... نیز اشعاری به لهجه مشهدی دارند.»

وی در پایان درباره از بین رفتن تدریجی لهجه مشهدی خاطرنشان می‌کند: «این اتفاقی است که برای بسیاری از گونه‌های فرودست زبان در برابر گونه‌های فرادست می‌افتد و خاص لهجه مشهدی هم نیست. به نظر من، مهم‌ترین دلیل این موضوع، مسئلۀ فرهنگی است.
 
لهجه مشهدی و همچنین بسیاری لهجه‌ها و گویش‌های دیگر نسبت به لهجه تهرانی یا نسبت به گونه معیار زبان فرودست یا به تعبیر خودمانی «بی‌کلاس» محسوب می‌شوند و به همین دلیل، به‌خصوص گویشوران جوان‌تر کمتر از آن استفاده می‌کنند. جدای از این، کاربرد گستردۀ شکل معیار و کاربرد محدودتر لهجه باعث می‌شود کودکان در دوره‌ای که با کاربرد‌های زبانی آشنا می‌شوند، بیشتر در معرض شکل معیار زبان قرار گیرند و به طور طبیعی آن را بیشتر به کار ببرند.
 
علاوه بر این، گسترش روابط زبانی در نتیجۀ گسترش رسانه‌ها و فضا‌های ارتباطی مجازی، باعث شده لهجه‌ها و گویش‌ها قلمرو‌های کمتر دست‌خورده‌ای را که در گذشته داشته‌اند از دست بدهند و به‌تدریج با گونه‌های زبانی دیگر درآمیزند.
 
نکتۀ دیگری که به‌خصوص دربارۀ لهجۀ مشهدی می‌توانم بگویم این است که این لهجه اگر در فیلم‌ها، سریال‌ها، شعر‌ها و نوشته‌ها هم به کار رفته غالباً برای ایجاد طنز است. این امر گرچه از یک‎سو می‌تواند باعث معرفی و گسترش این لهجه شود، اما از سوی دیگر می‌تواند این تأثیر را در ذهن مخاطب داشته باشد که لهجه مشهدی را نباید جدی گرفت و فقط باید برای ایجاد طنز از آن استفاده کرد.
 
البته منظور من نفی استفاده طنزآمیز از لهجه مشهدی نیست، بلکه این کار در جای خود بسیار ارزشمند هم هست، اما در کنار آن باید در موقعیت‌ها، فیلم‌ها، برنامه‎های رادیویی و نوشته‌های جدی هم از این لهجه (البته به شکل دقیق و درست آن و با استفاده از گویشوران مشهدی که مدت زیادی هم از فضای مشهد فاصله نگرفته باشند) استفاده کرد.
 
خوشبختانه امروز تلاش‌های خوبی در این زمینه دیده می‌شود، اما شاید چندان کافی نباشد و به‌خصوص در برخی موارد دقت کار هم خیلی زیاد نیست. علاوه بر این، لازم است یک نهاد فرهنگی کار ثبت و ضبط و تدوین دقیق ویژگی‌های آوایی و واژگانی و نحوی این لهجه را به عهده بگیرد و تاریخچه پیدایش و تحول آن را تدوین کند.»

طلایه‌داران لهجه مشهدی

اصغر میرخدیوی
سن‌وسال‌دار‌ها و موسفیدکرده‌های این شهر علی‌اصغر میرخدیوی مداح را با لهجه شیرین مشهدی‌اش می‌شناسند. خیلی‌ها هر صبح پیچ رادیو را برای شنیدن صدای او باز می‌کردند تا هر بار در نقشی و با شیوه‌ای طنازی کند.
 
برخی‌ها هم او را با بازی‌هایش در تئاتر گلشن به یاد می‌آورند، اما شاعری آن هم با لهجه مشهدی، هنری بود که او را به یکی از نامداران ادبیات عامه یا فولکلور تبدیل کرد تا آنجا که عده‌‍‌ای نام میرخدیوی را در زمره اندک کسانی می‌آورند که سبب احیا و ماندگاری گویش مشهدی شده است. از اصغر میرخدیوی کتاب‌های بسیاری مانند «کشکول خنده»، «پند و لطیفه» و «بخوانید و بخندید و پندهاى آن را نیز به کار بندید» به چاپ رسیده که نویسنده در همه آن‌ها تلاش کرده است لهجه مردم شهرش را در قالب شعر و به صورت منظوم ماندگار کند.
 
یکی از ویژگی‌های دیگر اصغر میرخدیوی در آثارش توصیف مشهد قدیم به لهجه مشهدی و با شیوه منظوم است. او در کتاب «کشکول خنده» که اثری ماندگار در تاریخ شفاهی است، به توصیف خیابان‌ها، مکان‌های تاریخی، آداب و رسوم، بازی‌های محلی، وضعیت بهداشت و حتی شخصیت‌های بنام مشهد قدیم پرداخته است. این کار او سبب حفظ اصطلاحات و ضرب‌المثل‌هایی شده است که به مرور زمان از زبان و گویش مردم کوچه‌بازار در مشهد حذف شده‌اند.

به عنوان مثال، مرحوم میرخدیوی مشهد دهه‌های ۳۰ و ۴۰ را در شعری این‌طور توصیف می‌کند: «یادُمه بُزرگاما همه‌ش مُگُفتن به هَمَه/ لفظ اصلِ کاری ما فارسا لفظِ قِلَمه/ هَمِشه داد مِزِدَن با هم خوب اختلاط کُنِن/ دور هم که می‌شینِن لفظ قلم حرف بِزِنن/، اما الانَه درسته حرفاما قَرِ قَطییَه/ دست خُدما نیست و انگار مِگی بی هِمَتیَه/ اگه تهرونی به لُچُمبَه مِگه الک‌دولک/ به مترسک مِشَدِ قِدیم مِگَن داداش چولی قِزَک/ جوجه تیغی رِه مِشَدی بِذِش مِگَه بُزُن‌قُرَه/ با او هیکلِ قناسش بِذِش‌ای اسمم مُخُورَه/ مارمولک تهرونی‌ها مِگَن، اما کِلپِسَه‌یَه/ قورباغه به لهجه‌ی ما تو مِشَد قَربَغَیَه/ پله‌ها ره ما مِگِم رازینَه، متر زر و گز/ به همو سوسک سیا هم ما مِگِم خاله کِوَز/ اگه تهرونی مِگِه یارو چقدر وول می‌زنه/ مشهدی مِگَه یَرَه‌ای چقد جُل‌جُل مُکُنه/ میوه‌ی نارس و کاله همه کَقِش مِخِنم/ در عوض تفریح و دور هم ره چَخ‌چَخ مِدِنِم/ سرگیجا ره مِشَدی بِذِش مِگَه کَش کِلِتو/ آبم او قدیم ندیما مُگُفتن هَمَه اُوو/‌ای زبون مِشَدی هنوزم دنبالَه دَره/ رشته‌ی کلوم ما اگه بِخِی خیلی مِرَه/ هرچی که مُخوام بُگُم بازم کَمَه بازم کَمَه/ تا نشست و شعر بعدی مو به قربونِ هَمَه.»

عماد خراسانی
شاعران خراسانی نامدار بسیاری نظیر بهار، احمد شهنا، اخوان ثالث و... بوده‌اند که از آنان آثاری به لهجه مشهدی باقی مانده است، اما در این میان، شاید عماد خراسانی که غزلیات عاشقانه‌اش مشهور خاص و عام است، سهم بیشتری داشته باشد. معروف‌ترین شعر او به لهجه مشهدی همانی است که با حنجره جاودانه محمدرضا شجریان درآمیخته و سبب شده است لهجه مشهدی معرفی شود و مورد توجه بسیاری از ایرانیان قرار بگیرد.

عماد در غزل «عشق پیری» که با لهجه مشهدی سروده شده است می‌گوید: «یَرَ‌گَه کارِ مو و تو دِرَه بالا می‌گیره/ ذِره‌ذِره دِرَه عشقت تو دِلُم جا می‌گیره/ روز اول به خودُم گُفتُم ای‌یَم مثل بَقی/ حالا کم کم می‌بینُم کار دِرَه بالا می‌گیره/ چَن شَبه واز مثِ چِل سال پیش از‌ای مرغ دِلُم/ تو زمستون بِهِنَه‌ی سِبزه و صِحرا‌
می‌گیره/ چَن شَبه واز مودوزُم چِشمامِه تا صُبحه به چُخت/ یا بِه یِک سَم بیخودی مات مِمِنَه و را می‌گیره/ تا سحر جُل مِزِنُم خواب به سُراغُم نمی‌یه/ هی دِلُم مثل بِچَه بَهَنِه بیجا می‌گیره/ مُگُمِش هرچی که مَرگِت چیه کوفتی! نِمِگَه/ عَوَضِش نِق مِزِنَه ذِکر خدایا می‌گیره/ پیری و معرکه‌گیری که مِگَن کار مویه/ دِفتر عُمر دِره صفحه‌ی پینجا می‌گیره/ اون که عاشق شده پِنهون مِکِنَه مثل اویَه/ که سِوار شُتُرَه و پوشتِشِه دولا می‌گیرِه/ و ...»

چند نمونه از ضرب المثل‌های مشهدی

هَمسَیَه که از هَمسَیَه بر مِگِردَه مِگَه گوسَلَه ت پایِ سَگِمَه دِندون گریفتَه
معنی: همسایه که از همسایه بر می‌گردد می‌گوید گوساله ات پای سگم را دندان گرفته است

به جایی مُرُم که روی وا ببینُم نِه دِرِ وا
به جایی می‌روم که روی گشاده ببینم نه در گشاده

دیفال رَه یگ رویه کاگل کِردَن
معنی: دیوار را یک رویه کاهگل کردن
منظور: کار را فقط از یک جنبه در نظر گرفتن
مرد به پارو می‌اَرَه زن به جارو بِدَر مِنَه
معنی: مرد با پارو می‌آورد و زن با جارو بیرون می‌اندازد
منظور: مرد با زحمت مال می‌اندوزد، اما زن بی ملاحظه خرج می‌کند

نِه خورده و نِه برده گیریفته دردِ گُرده
منظور: در کار دخالتی نداشته، ولی همه زحمات و زیان‌ها متوجه او شده است

نِدار خرِه داش و مرده شور جمتاسه
معنی: ندار خری داشت و مرده شوی جام برنجی بزرگی
منظور: ندید بدید است.

معنی برخی اصطلاحات و واژه‌های مشهدی

اَلقوشتَک یا القشتک زدن: بشکن زدن
سِیکا: سایه
گورموشت: مشت (مشت زدن)
چُختِ خَنَه: سقف خانه
قَلفت یا قلف: دیگ
اشتولی: مال مفت، مجانی
بُزُنقره:جوجه تیغی
پَت: پشم. موی فرفری. موی زائد
چُرنه: لوله خروجی قوری و کتری
خِفتی: گردن بند
زلفی: گیره در
مکُوش مرگِ ما: اعیانی، خیلی باکلاس
ناخون جِله: نیشگون
موسی کو تقی: قمری
میلان: کوچه‌های فرعی ِ روبه روی هم از یک خیابان اصلی
اوسکلی نبات: نبات چوبدار
اُه یَره: آهای آقا
پاچلنگ: ساعد پا
جُنُم مرگ: ذلیل شده
صد متری: تمامی بزرگراه‌های مشهد
چولی قِزَک: مترسک داخل جالیز
دِلِنگون: آویزان
دولَخ: گرد و خاک
دیزه: خاله
رازینه: راه پله
ریجه: طناب
برچسب ها: لهجه مشهدی
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.