فاطمه خلخالیاستاد _ رفتنش با عمه «کِلب عصمت» به محکمه دکتر شیخ، خاطره مهآلودی است که از دوران کودکیاش به یاد دارد. میگوید: محکمه دکتر در خانهاش در خیابان سنایی بود و منزل ما هم در همان محله بود.
بعدها در دوران دانشجویی، حس جستوجو و کاوش در زندگی دکتر شیخ در او بیدار میشود. جز اینها دلیل سومی هم برای نوشتن از این پزشک مشهور و مردمی داشته است؛ «بحث خرابکردن خاطرات ما هم بود. تخریب کوچهپسکوچههای محله ما و خانههای ما که منزل دکتر شیخ هم آنجا بود، برایم سخت بود. همه اینها دست به دست هم داد تا دنبال حفظ این خاطرهها بروم.»
حالا این معلم پیشین گروه تاریخِ دانشکده ادبیات دانشگاه فردوسی مشهد و کارشناس ارشد بخش تاریخ شفاهی کتابخانه آستان قدس رضوی، کتابی را تألیف و منتشر کرده است با عنوان «افسانه دکتر شیخ». جمشید قشنگ برای نگارش این کتاب حدود ۴۵۰ صفحهای، ۸ سال زمان صرف کرده است.
تا امروز چندبار بنا بوده مراسم رونمایی این کتاب برگزار شود که بهخاطر مسائلی به تعویق افتاده است. طبق گفتههای خودش، با هماهنگی روابط عمومی شهرداری مشهد و دانشگاه علوم پزشکی مشهد، قرار است سرانجام اوایل اسفندماه، این برنامه برگزار شود. سالروز درگذشت دکتر مرتضی شیخ در ۳۰ بهمن، بهانه گفتوگوی ما با جمشید قشنگ بود.
وقتی میشنویم که شما ۸ سال درگیر نوشتن کتاب «افسانه دکتر شیخ» بودهاید، این سؤال برایمان پیش میآید مگر در زندگی ایشان چقدر ابعاد ناگفته وجود دارد که این همه مدت طول کشیده است؟ بهخصوص چیزهایی که تابهحال شنیدهایم محدود میشود به اینکه دکتر شیخ از بیماران فقیرش پول نمیگرفت و آنها بهجای پول، سرنوشابه در صندوق پول مطب میانداختند.
در دنیای عشق هیچ مرزی وجود ندارد و انسان عاشق، هیچ مرزی را به رسمیت نمیشناسد. عشق و علاقه من به جمعآوری زندگینامه دکتر شیخ هیچوقت تمام نشد و تمام نخواهد شد. جالب است بدانید حتی بعداز بهپایانرسیدن کتاب، چند گفتوگوی دیگر انجام دادهام که باید در چاپهای بعدی اضافه شوند و میدانم این جریان باز هم ادامه دارد. همانطورکه شما اشاره کردید، دکتر شیخ به برخی ویژگیها مشهور شده است؛ مثلا نداشتن دلبستگی به حق ویزیت و عشق و علاقهاش به درمان مردم و کمک به بیماران نیازمند، اما اینها قسمت کوچکی از یک زندگی عاشقانه است.
وقتی وارد زندگی ایشان میشوی، میخواهی از همهچیز سردربیاوری. یکی از دانشجویانم در نوشتن کتاب به من کمک کرد، اما تمایل نداشت اسمش را روی جلد کتاب بیاورم، حتی نخواست در قسمت سپاسگزاری هم اسمش آورده شود. ما چندبار کتاب را تمام کردیم و من باز میدیدم چند گفتوگوی دیگر مانده است، تا جاییکه ایشان گفت «استاد! من دیگر همکاری نمیکنم». شاید هم دلش برای من سوخت. من خودم بر این باورم که دکتر شیخ دریایی است که هیچوقت تمام نخواهد شد. البته الان از نتیجه کار خشنود و راضی هستم.
یکی از افراد مهمی که شما بهسراغش رفتهاید، خانم فاطمه سرآتشپور است که ۲۰سال، منشی محکمه دکتر شیخ در بازار سرشور بوده است. بهجز ایشان، دیگر کدام افراد را پیدا کردید که اطلاعات خوبی به شما دادند؟
من سراغ منشیها، رانندهها، همسایگان، بیماران و همکاران و خانواده دکتر شیخ رفتم. غیر از سرکار خانم فاطمه سرآتشپور، یکی از همسایگان دکتر شیخ در همین محله بازار سرشور، به نام آقای آریانمقدم، هم خاطرات خیلی خوب و زیبایی توصیف کردند و از نمونه گفتگوهای خوب کتاب است. اما درمجموع هرکسی که حتی بهاندازه یک پاراگراف، یک سطر و حتی بهاندازه یک واژه کمک کرد تا این اُوسنه آسمانی آماده شود، برای من ارزشمند بود.
همه گفتوگوها را خودتان انجام دادید؟
در این مسیر چند تن از دانشجویان و دوستانم کمک میکردند، اما بیشاز ۹۰ درصد گفتگوهای تاریخ شفاهی را خودم انجام دادم؛ بهجز چند گفتوگویی که از قبل در بخش تاریخ شفاهی کتابخانه آستان قدس صورت گرفته بود.
افرادی که شما بهسراغشان میرفتید، از طیفهای مختلف و با سطح سواد متفاوت بودند. مسلما نوع روایت این افراد هم با یکدیگر فرق داشته است. در مرحله ویراستاری، لحن این افراد را یکدست کردید یا به لحن هر فردی وفادار بودید؟
بهطورطبیعی در ویرایش تغییراتی انجام شده و کتاب تقریبا یکدست و با زبانی ساده نوشته شده، اما تأکید من بر وفاداری به حفظ سخنان و گفتگوها بوده است.
باتوجهبه اینکه خودتان شیفته دکتر شیخ هستید و احتمالا خیلی از مصاحبهشوندهها هم همین حس و حال را داشتهاند، چقدر مراقب بودید این شوق و عشق باعث تحریف روایت نشود، غلوی صورت نگیرد و جز حقیقت چیزی گفته نشود؟
اشاره شما کاملادرست است. من واقعا تلاش کردم عشق و علاقهای که به دکتر شیخ دارم، حقیقت را قربانی نکند یا درواقع، حقیقت، قربانی عشق و علاقه من به دکتر شیخ نشود. شما این را در بعضی جاهای کتاب هم حس میکنید.
یعنی ممکن است نکاتی درباره دکتر شیخ آورده شده باشد که خوشایند نباشد؟ میتوانید نمونههایش را بگویید؟
یک نمونهاش به یکی از ویژگیهای شخصی دکتر شیخ برمیگردد که خیلیها آن را میدانند. در یک جای کتاب آن را آوردم؛ البته نه خیلی صریح. چون در تنگنای ممیزی ارشاد قرار میگرفت و چاپ آن به تعویق میافتاد. من این موضوع را برای وفاداری به حقیقت آوردم. یا مثلا در کتاب میبینیم که باوجود تعلقنداشتن ایشان به مادیات، جاهایی هست که از حق خودش در شهرداری یا کارخانه قند آبکوه دفاع میکند که بابا! این حقوقی که شما میدهید، کفایت زندگیام را نمیکند.
بالاخره دو همسر و بچههایی دارد که خرج دارند و حقش را از مراکز دولتی طلب میکند. اما نمیبینیم که بهخاطر پول، بیماران تنگدست را ویزیت نکند. اگر من عشق و علاقه به دکتر شیخ را در نظر داشتم، باید اصلا اینها را حذف میکردم.
کتاب فقط شامل گفتگوهای تاریخ شفاهی است؟
در این کتاب حدود ۳۵۰ گفتگو در مشهد و خارج از مشهد گرفته شده است؛ مثلا پیش برادرزادهاش در تهران و پسرش در گرگان رفتهام. اما از منابع دیگری هم استفاده کردهام؛ مثل پروندهاش در کارخانه قند آبکوه و پروندهاش در شهرداری مشهد (چون آن زمان بهداریها زیرمجموعه شهرداری بودند). اسناد و مدارکی هم خانوادهاش دراختیارم قرار دادند.
روزنامههای همعصر دکتر شیخ، از دیگر منابع کتاب است؛ همچنین کتابهای خاطرهنویسی دیگران که بهصورت کوتاهوجسته گریخته به ایشان اشاره کردهاند.
ایشان اصالتا تهرانی بودند و بعد از اینکه به زابل رفتند، ازطرف بهداری آنجا به مشهد اعزام شدند؛ یعنی آمدنشان به اینجا خودخواسته نبوده. درست است؟
خودش هم تمایل داشته است.
این موضوع را از کجا متوجه شدید؟
از پیگیریهایی که برای انتقال به مشهد انجام میداده مشخص است. درست است که اینجا به پزشک جدید نیاز داشتند، اما انتقال دکتر شیخ به مشهد، بعد از برخی کشمکشها و نامهنگاریها انجام شده که اسنادش بهصورت کامل در دست است.
دکتر شیخ چقدر در خارج از مشهد شناخته شده است؟ آوازهاش تا کجاست؟
همانطورکه پشت جلد کتاب نوشتهام، به قول دکتر شفیعیکدکنی، دکتر شیخ محبوبترین چهره شهر مشهد در زمان خودش بود. از برخی روستاها و شهرستانهای استان خراسان و حتی گاهی از همان سیستان و بلوچستان، برای مداوا به اینجا میآمدند.
ولی بهنظرمیرسد آنقدر که شایسته هستند، شناخته نشدهاند.
این موضوع درست است. این را بدون هیچ اغراقی میگویم که دکتر شیخ، میراثی فرهنگی است که نه به مشهد و ایران بلکه به جهان تعلق دارد. متأسفانه ما این کملطفی را به بسیاری از میراثهای فرهنگی دیگر هم داشتهایم. گاهی من هم اندوهگین میشوم و دلم به درد میآید که چرا حتی در مشهد، توجه لازم به ایشان نمیشود. بههمیندلیل من چند پیشنهاد و طرح دارم برای اینکه ایشان در جایگاه شایسته خودش قرار بگیرد. چیزی که دیگران تابهحال از دکتر شیخ دیدهاند، هالهای در مه بوده است.
این پیشنهادها را میتوانید بیان کنید؟
یکی برگزاری همایش جهانی در حوزه اخلاق پزشکی است که در آن به پزشکانی که به سوگند حرفه خودشان وفادار ماندهاند، مدال یا جایزهای به نام دکتر شیخ داده شود. امیدوارم در زمان خودم این را ببینم. یکی هم راهاندازی موزهای به نام ایشان است.
من همهجا اعلام کرده ام که آقا! منِ جمشید قشنگ از کسی پول نخواستهام. فقط مکانی را دراختیار من قرار بدهید تا در عرض ۶ ماه یک موزه به شما تحویل بدهم. دیگر چه بگویم؟ با هنرمندان و ورزشکاران و پزشکانی برخورد کردهام که برخیشان وسایل ارزشمند و مدالهایشان را دراختیار من قرار دادهاند، ولی من در یک خانه هشتادمتری که نمیتوانم اینها را نگه دارم.
دوست دارم این نکته را منعکس کنید که آیا واقعا در این شهر و استان کسی نیست برای این کار، قدمی بردارد؟ پیشنهاد بعدی هم ساخت فیلم مستند و سینمایی از زندگی دکتر شیخ است. امیدوارم بعد از رونمایی و توزیع کتاب، یک فیلمساز علاقهمند پیدا شود و این کار را انجام دهد.
ساختمان محکمه دکتر شیخ در بازار سرشور هنوز به همان شکل سابقش باقی مانده است. الان وضعیت آن به چه شکل است و دست کیست؟
آقای تحققی که بازمانده صاحب اصلی ساختمان است، آن را به آقای علاءالدین که صاحب پاساژی معروف در تهران است، فروخته است. آقای علاءالدین هم میخواهد یک قسمت خانه را خیریه کند. اگر ایشان همکاری کند و ضمن بازسازی محکمه دکتر شیخ، بخشی از خانه را به موزه اختصاص دهد، خیلی خوب است.