صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

توانشهر

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

سیگار نکش عمو!

  • کد خبر: ۱۹۰۲۰۲
  • ۳۰ مهر ۱۴۰۲ - ۱۷:۵۸
به بابا گفتم: من عمو رو خیلی دوس دارم. امشب وقتی عمو اومد، می‌خوام بهش بگم سیگار نکشه، ضرر داره.

به بابا گفتم: من عمو رو خیلی دوس دارم. امشب وقتی عمو اومد، می‌خوام بهش بگم سیگار نکشه، ضرر داره.

بابا با اخم گفت: تو به این چیزا چه کار داری؟ حرفش رو نزنی ها!

با اینکه بابا گفته بود چیزی نگویم، رفتم و بعد از جست وجو‌های اینترنتی چند مقاله درباره مضرات سیگار خواندم و شب که عمو به خانه ما آمد، منتظر فرصتی بودم تا از مضرات سیگار بگویم. وقتی بابا رفت دست شویی، بلافاصله رفتم کنار عمو نشستم.

عمو گفت: چه خبرا؟ راستی کلاس چندم بودی؟

گفتم: دانشگاه می‌رم. یک نکته مهمی هست، باید بهتون بگم.

عمو گفت: آفرین، ولی قبل از اینکه نکته مهمت رو بگی، بی زحمت برو یک کبریت بیار من سیگارم رو روشن کنم.

زمان کم بود و هر لحظه ممکن بود بابا سر برسد و بگوید مگه من نگفتم درباره سیگار چیزی به عمو نگی. به سمت آشپزخانه دویدم و با یک کبریت برگشتم.

آفرین، ولی جاسیگاری کو؟

گفتم: شما فقط گفتید کبریت.

گفت: نه دیگه، نمی‌شه که خاکستر سیگارم رو بریزم روی فرش هزارشونه شما.

دویدم و با سرعت رفتم و جاسیگاری آوردم.

عمو گفت: خب! حالا نکته مهمت رو بگو.

بعد پاکت سیگارش را درآورد و گفت: عه! اینکه حتی یک نخ هم توش نیست.  برو از همین مغازه سر کوچه تون یک پاکت از همین مدل سیگار بگیر بیار. می‌خوای پاکت خالی ش رو ببر که سیگار اشتباهی نگیری.

گفتم: نه عمو! ظاهرش تو ذهنم موند.

از آنجا که زمان به سرعت به ضرر من داشت جلو می‌رفت، به سمت سوپرمارکت دویدم و به یکی از پاکت‌های پشت سر مغازه دار که شکل پاکت سیگار دست عمو بود، اشاره کردم و آن را خریدم و با سرعت به خانه برگشتم. خوشبختانه بابا هنوز از دست شویی بیرون نیامده بود، ولی عمو گفت: عمو اینا پایه کوتاه اند، من پایه بلند می‌خوام.

همین طور که یک چشمم به در دست شویی بود، دوباره دویدم سمت مغازه و با سیگار پایه بلند برگشتم. همچنان می‌ترسیدم هر لحظه بابا از دست شویی بیاید بیرون. برای همین رفتم در دست شویی را روی بابا بستم.

عمو گفت: داری چه کار می‌کنی؟

نفس نفس زنان گفتم: نمی‌خوام بابام ببینه دارم به شما از مضرات سیگار می‌گم. ولی عمو، سیگار نکشید. داخلش کیکوتین داره.

عمو با تعجب گفت: کیکوتین؟

گفتم: منظورم تیتوکین بود، دودش می‌ره توی قلبتون.

عمو گفت: اون اسمش نیکوتینه. دودش هم می‌ره توی ریه، نه قلب. حالا بدو برو در رو روی بابات باز کن، بعدش هم برو پاکت سیگار رو پس بده، یک چیز دیگه به جاش بخر. منم دیگه تا آخر عمرم سیگار نمی‌کشم.

از اینکه با دلایل علمی ثابت کرده بودم سیگار ضرر دارد، خیلی خوش حال بودم و به طرف مغازه راه افتادم.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.