شاگرداول مدرسه بودم. با نمره انضباط ۲۰. اما سه روز اجازه رفتن به کلاس را نداشتم و پشت در دفتر گریه میکردم. فقط به دلیل اینکه یکی از بچههای کلاس، تعدادی عکس از فوتبالیستهای آن دوره با خودش آورده و قطعهای ۲۰ تومان به هم کلاسیها فروخته بود، همه بچههای کلاس تنبیه شدند و باید والدینشان را میآوردند. تا مدرسه نسبت به این خطر بزرگی که فرزند دلبندشان را تهدید میکرد آگاهشان کند!
من که بچه درس خوان کلاس بودم و اصلا قاتی این بازیها نمیشدم، اولا بی عدالتی میدانستم که با من هم مانند بقیه رفتار شود و از سوی دیگر از اینکه مامان و بابا اگر پایشان به مدرسه برسد چه بلایی قرار است سر من بیاورند ترس داشتم. میدانستم هرچه قسم بخورم که موضوع به من ربطی ندارد و فقط یک تنبیه همگانی بوده که شامل من هم شده است والدینم هرگز نمیپذیرند. یقین داشتم ابتدا با پیش داوریهای مادر و پدرم درباره خطای من مانند «اگر کاری نکرده بودی مدرسه ما را نمیخواست!» و پس از آن برای پیشگیری از ارتکاب چنین جرمی قرار بود بر من چه بگذرد!
در آن روزگار این قاعده کلی که «معلم اشتباه نمیکند و هرچه بگوید همان است» یا عبارت معروف «چوب معلم گل است» باور ذهنی بیشتر پدر و مادرهای آن نسل بود و انصافا معلمی هم احترامی درخور شغل انبیا داشت.
حالا نه به آن شوری شور و نه به این بی نمکی؛ این روزها به ویژه از زمانی که به دلیل همه گیری کرونا با کلاسهای مجازی، درس و مدرسه به خانهها کشیده و بخش زیادی از موضوع تعلیم به والدین سپرده شد، سلطنت عجیب مادران بر کلاسهای درس و تضعیف نقش معلم و پراکندگی که درباره امر مهم تربیت اجتماعی از این رهگذر ایجاد شده است آسیبی بسیار جدی برای نسل حاضر خواهد بود.
از آنجا که فرآیند آموزش و پرورش در همه دنیا، در حقیقت بستهای پیش بینی شده و متناسب برای همه بچهها با سطوح متفاوت اجتماعی و فرهنگی است که از یک پیوستار منطقی پیروی میکند اگر قرار بر این باشد که هریک از اولیای دانش آموزان بخواهد با سلیقه و فرهنگ خانواده خود، معلم را به کنش و واکنشی در تعلیم و تربیت وادار کند، به واقع تأثیر آن بر جامعه پذیری سایر دانش آموزان چه خواهد بود.
والدین اکنون به ویژه در مدارس غیرانتفاعی از طریق فضای مجازی آن قدر در کلاس درس معلمان حضور پررنگی دارند که آموزگار حتی در دادن تکلیف یا آزمایش هم از خود کمترین اختیار را دارد و برای او از سوی والدین تعیین تکلیف میشود.
مثلا معلم هنر، کاردستی یاد میدهد اولیا فریاد برمی آورند که چرا برای ما زحمت خرید کاغذرنگی و چسب درست میکنید، معلم علوم آزمایش میدهد واویلایی راه میافتد که چه لزومی دارد! کودکی در مدرسه به فراخور سنش کودکی میکند؛ به این ترتیب به نظر میرسد هر خانوادهای کودک خود را محور ایجاد سیستم آموزشی میداند، به نحوی که در این رهگذر همگان باید بر خواسته یک نفر گردن بگذارند، به شکلی که روحیه فردمحوری بر تعامل گروهی ترجیح مییابد.
مدرسه، خانه دوم کودکان ماست و طبیعتا بچهها و اولیای مدرسه باید در این چارچوب احساس آرامش داشته باشند. اگر هدف از آموزش و پرورش رشد شخصیتی و علمی نسل آینده است معلمان و دانش آموزان نباید مدام بازیچه سلایق مختلف و شخصی قرار بگیرند و باتوجه به نگاه ارشادی ویژه سیستم آموزشی، بهتر است والدین بیشتر بنا را بر احترام و اعتماد به معلمان قرار دهند و تا حد امکان از اعمال سلیقه شخصی بر مجموعه تحصیلی فرزندانشان بکاهند و آموزش و پرورش را به مدرسه بسپارند.