امروز که سوار موتورسیکلت بودم پلیس جلویم را گرفت و گفت: میدونی یک موتورسوار باید کلاه داشته باشه؟
با خنده گفتم: دستت درد نکنه آقای پلیس. مگه اینی که روی سرم گذاشتم زیرشلواریه که شما میگین کلاه باید داشته باشی.
پلیس گفت: منظور از کلاه، این مدل کلاهی که شما سرت گذاشتی نیست.
گفتم: اتفاقا یکی از بازیگران معروف توی تمام سکانسهایی که بازی میکنه از همین مدل کلاهها همیشه سرش داره.
پلیس به فکر فرو رفت و گفت: کدوم بازیگر؟ آها! نکنه منظورت پت و مت هست؟
گفتم: زدی توی خال جناب سروان. البته کلاه من مثل کلاه مت هست، پت کلاهش فرق داره. ولی واقعا بازیگرای خوبی بودن. یکی از منتقدان سینما درباره شون گفته کاش رفاقت رو از پت و مت یاد بگیریم که حاضرند دنیارو خراب کنند، ولی هیچ وقت یکدیگه رو خراب نکنند. حالا جدا از این مباحث سینمایی این کلاه پشمیها بهتره. نرمه. چیه این کلاه ایمنی ها؟ خیلی سفته.
پلیس گفت: معلومه اصلا سرت نکردی. اونها داخلشون بالشتک و فوم هست و سر داخلش راحته. فقط بیرونش سفته. حالا گواهی نامه ات رو بده.
گواهی نامه را درآوردم و به پلیس نشان دادم.
پلیس نگاهی کرد و بعد با تعجب گفت: این که گواهی نامه ماشینه؟
گفتم: یعنی کسی که وسیله نقلیه چهارچرخه بلده راه ببره، موتوری که فقط دوچرخ داره رو نمیتونه راه ببره؟ تازه من بعضی وقتها تک چرخ میزنم و روی یک چرخ راهش میبرم.
پلیس گفت: حتی همین گواهی نامه ماشین هم مال خودت نیست.
گفتم: خوب گواهی نامه داداشمه. میدونین جناب سروان من و داداشم خیلی با هم صمیمی هستیم اصلا دو روح هستیم در یک بدن.
پلیس گفت: البته منظورت یک روح هست در دو بدن.
گفتم: واقعا که پلیس آگاهی هستید و بیخود نیست که شاعر میگه شبها که ما میخوابیم آقا پلیسه بیداره.
پلیس گفت: موتور شما باید بره پارکینگ.
گفتم: ممنون آقای پلیس، راضی به زحمت شما نیستیم، ما خونه خودمون پارکینگ داره، فقط همیشه همسایههای حسودمون میگن جلو پلهها موتور رو نذاریم، رفت و آمد سخت میشه. خیلی گیر میدن. شما چی جناب سروان، همسایههای شما هم حسودن؟
پلیس گفت: در هرصورت من و همکارانم میبریمش پارکینگ.
از پلیس تشکر کردم و با خوشحالی به سمت خانه دویدم تا این خبر خوب را به برادرم که تازه موتور را خریده بود بدهم!