نفر اول:
آیا شما میدونید اگر از پل عابر پیاده استفاده نکنید تا از این طرف خیابان بروید آن طرف، ممکنه با این کارتون از این دنیا برید اون دنیا؟
هیچی نگو داداش که الان از کوههای آب و برق دارم برمی گردم. امروز دو سه بار از کوه رفتیم بالا اومدیم پایین. دیگه حس و حال بالا رفتن از این چند تا پله رو ندارم.
نفر دوم:
شما چرا از پل استفاده نمیکنید؟ میدونید رد شدن از این بزرگراه چقدر خطرناکه؟
آره بابا. از خطرناک هم اون ورتر! دو تا از داداشهای خودم به خاطر همین رد شدن از خیابون مصدوم شدند.
پس باید براتون تجربه میشد نه اینکه خودتون هم رد بشید.
اونها اعتماد به نفس لازم رو نداشتن، ولی من دارم.
اتفاقا اونها هم اعتماد به نفس داشتند که رد شدن.
آره. ولی اونها اعتماد به نفس کاذب داشتند، ولی من از این اعتماد به نفسهای واقعی دارم.
چند لحظه بعد به ۱۱۵ زنگ زدیم و برای یک نفر با اعتماد به نفس واقعی درخواست آمبولانس کردیم.
نفر سوم:
شما چرا از روی پل عابر پیاده رد نمیشوید؟
من به خاطر وصیت پدربزرگم از پل هوایی استفاده نمیکنم.
یعنی پدربزرگتون وصیت کرد که از پل استفاده نکنید؟
حالا این طور هم مستقیم نگفت. ولی گفت هیچ وقت بقیه رو ریز نبین، ولی چون بالای پل همه ریز دیده میشن دیگه از پل استفاده نمیکنم.
نفر چهارم:
شما هیچ موقع از پل عابر پیاده استفاده نمیکنید؟
من فقط مواقعی که بارون میاد از پل عابر پیاده استفاده میکنم.
منظورتون اینه که، چون روی آسفالت خیس ترمز خوب کار نمیکنه فقط همون وقتها از روی پل عابر پیاده رد میشید؟
نه! باز هم از روی پل استفاده نمیکنم. از زیر پل عابر پیاده استفاده میکنم که موقع رد شدن خیس نشم.
نفر پنجم:
آیا دلیل خاصی دارد که از روی پل رد نمیشوید؟
دلیل خاصی نداره فقط یک روز یک کلیپ دیدم که یک تریلی زد به پل عابر پیاده!
یعنی قبلش استفاده میکردی؟
قبلش هم استفاده نمیکردم. ولی توجیه به این خوبی نداشتم.