به گزارش شهرآرانیوز لفظ «روزنامه» -برخلاف تصور خیلی ها- بیش از آنکه لفظی امروزی باشد، تعبیری کهن است از بیان رویدادهای مهم درباره پادشاهان و شرح زندگانی وزیران و بزرگان ایران که در یک نسخه منتشر میشده است. این واژه تا دوره قاجار نیز به همین مفهوم بهکار میرود تااینکه تعبیری تازه به خود میگیرد و به «گزارشهای وقایعنگاران دولتی از اخبار جاری شهرستانها که به دولت مرکزی نوشته میشود»، اطلاق میشود.
این روزنامههای قاجاری که شروع فعالیتشان با ماهنامه «کاغذاخبار» میرزاصالح شیرازی (۱۱اردیبهشت ۱۲۱۶خورشیدی تا حدود سه سال بعد) در دوره محمدشاه است، هیچ قرابتی با روزنامههایی که امروز میشناسیم، ندارند. محتوای این روزنامهها بیش از آنکه دربرگیرنده اخبار عمومی کشور باشد، گزارشهایی از وضعیت حکومتهای استانی ایران است که برای آگاهی شاه قاجار نگاشته میشود.
در سومین سال پادشاهی ناصرالدینشاه (۲۲شهریور ۱۲۲۷ تا ۱۲ اردیبهشت ۱۲۷۵خورشیدی) که با سومین سال صدارت میرزامحمدتقیخان فراهانی (امیرکبیر) مصادف است، یک اتفاق ویژه رخ میدهد و آن، انتشار دومین نشریه فارسیزبان ایران است.
هفتهنامه «وقایعاتفاقیه» که انتشارش را از ۱۸بهمن ۱۲۲۹خورشیدی زیرنظر امیرکبیر شروع میکند، اگرچه همچون کاغذاخبار، صفحاتش را با گزارشهای حکومتی ولایات ایران پر میکند، برای نخستینبار روایتها و خبرهایی نیز از زندگی مردم عادی دارد؛ خبرهایی که به شکل عجیبی تا پایان دوره مدیریت امیرکبیر (پایان شماره ۴۱ وقایعاتفاقیه) پررنگ هستند، اما پس از او بهمرور کم و کمتر میشوند. در این خطوط با همین رویکرد، نگاهیانداختهایم بر نخستین اخبار عمومی روزنامه «وقایعاتفاقیه» که از شهر مشهد گزارش شدهاند و همه نیز رنگوبوی حوادثی دارند.
شماره۳ (۱۹ربیعالثانی ۱۲۶۷قمری)
صفحات خراسان کمال امنیت را دارد. از قراری که در روزنامههای خراسان نوشته بودند، شش نفر سرباز، مرتکب جزئی دزدی در شهر مشهد شده بودند. سرهنگ آن فوج مستحضر شده، مال مردم و خودشان را گرفته، خدمت نواب حسامالسلطنه والی خراسان برده، هریک را تنبیه مضبوط که عبرت سایر قشون باشد، کرده و نظم درست در راحتی و امنیت آن شهر دادهاند.
شماره۵ (۳جمادیالاول ۱۲۶۷ قمری)
در روزنامه «ارضاقدس» نوشتهاند که از اهتمام نواب حسامالسلطنه، شهر مزبور امنیت تمام دارد و کسانی در سالهای گذشته از خوف اعتشاش یا از بیچیزی از شهر مشهد بیرون رفته بودند. از استماع و مشاهده امنیت آنجا از کربلای معلی یا ولایات دیگر با کوچ مراجعت کرده، روزبهروز وارد شهر مشهد میشوند.
دزدی و بیحسابی، بسیار کم است و اگر بهندرت اتفاق بیفتند، مال دزدیدهشده به صاحبش میرسد و دزد مورد سیاست میگردد؛ و در این روزها هفت نفر دزد، شب به خانهای رفته، مخلفات خانه را به دوش گرفته، میبردند. گزمههای شب به آنها برخورده، خواسته بودند آنها را بگیرند. کلا مالها را ریخته، فرار کرده و گریخته بودند. صبح، صاحب مالها پیدا شده و اموالشان، تسلیم خودشان گردید.
شماره ۸ (۲۴ جمادیالاول ۱۲۶۷ قمری)
زوجه جناب امامجمعه مشهد که دختر طهماسبخان تیموری بوده، وفات یافته. از قراری که نوشته بودند، هشت روز دهانش بسته شده بود که نه میتوانست غذا بخورد و نه قادر به حرف زدن بوده است. روز نهم فوت شده و مشهور بوده است که به بدزبانی موصوف بوده و مردم را لساناً اذیت و آزار میرسانده است.
شماره ۲۲ (۳ رمضان ۱۲۶۷ قمری)
چنانچه (چنانکه) در روزنامههای سابق نوشته شده بود، در مشهد مقدس زلزله شده است. موافق کاغذی که از آنجا نوشتهاند، در مشهد زلزله شدید شده و خیلی طول کشیده، لکن خرابی نرسانده، مگر یک نفر شیپورچی در درب صحن کهنه ایستاده بوده، آجری از بالا به مغزش خورده، سرش شکسته و روز دیگر فوت شده است و در قوچان و تربت هم این زلزله شده بود، ولکن در قوچان خرابی بسیار بههم رسیده و آدم زیاد هم تلف کرده است.
شماره ۲۸ (۱۶ شوال ۱۲۶۷ قمری)
از قراری که در روزنامه شهر مشهد نوشته بودند، در چهاردهم ماه رمضانالمبارک، چند نفر از اهل نیشابور که در ارضاقدس بودهاند، از دروازه شهر به عزم نیشابور بیرون آمدهاند و اتفاقا در محلهای که آنها بودهاند، شب دزدی شده بود و نیشابوریها دو صندوق بار داشتهاند. از شهر به عقب آنها آمده و گفتهاند که صندوقها را باز نمایید که ببینیم مال دزدی در میانش هست یا نه. صاحبان صندوقها مضطرب شدهاند و تشکیک جویندگان، بیشتر گردیده و در صندوقها بهزور باز کردند. درمیان هریک پسری به سن پانزده و شانزدهساله دیدند که مدهوش کرده و میبردهاند به ترکان، اسیر بفروشند. آنها را گرفته، در مشهد محبوس کردهاند.
شماره ۲۹ (۲۳شوال ۱۲۶۷ قمری)
زوار که از خراسان آمدهاند، مذکور داشتند که پیادهای از اهل اصفهان، دست و پایش آبله داشته و خورجینی در دوش گرفته بوده و میرفته است. شخصی زوار از راه ترحم و ثواب، خورجین او را به روی قاطر انداخته و خود او را هم سوار کرده، به منزل رسانده بوده و پیاده مزبور در عوض این نیکویی، شب قاطر او را از منزل برداشته و گریخته است.
صاحب قاطر در شهر مشهد مقدس جویا شده، مطّلب بیکنامی که از نوکرهای مرحوم حاجیمیرزاموسیخان متولیباشی بوده و الان قاپوچیباشی سرکار فیضآثار است، ترکیب پیاده دزد را از صاحب قاطر و سایرین پرسیده و مشخص نموده. همان ساعت درمیان جمعیتی که در صحن متبرکه بودهاند، شخصی را نشان میدهد و میگوید گویا دزد شما همین شخص باشد. او را صدا میزنند. معلوم میشود که همان دزد بوده و تغییر لباس نموده و قاطر را به چهار تومان فروخته بوده و الان در حبس مشهد است.
شماره ۲۹ (۲۳شوال ۱۲۶۷قمری)
در شهر مشهد شخصی با زن خود دعوا کرده بوده است. در ماه گذشته، رمضانالمبارک، زن قهر کرده و از خانه بیرون رفته است. طفلی کوچک داشتهاند. مادرش چنان تصور کرده است که در خانه مانده است در نزد پدرش و پدرش، چنان دانسته که همراه مادرش، بیرون رفته است. بعد از یک شبانهروز که زن به خانه آمده و با شوهر صلح کرده، به فکر طفل افتادهاند. معلوم شده است که در نزد هیچکدام نبوده، به جستوجو که برآمدهاند، او را درمیان چاه آب، زنده و سالم یافتهاند.
شماره ۴۰ (۱۱محرم ۱۲۶۸ قمری)
هم در «روزنامه خراسان» نوشته بودند که در شهر مشهد مقدس، جوانی با شخص بقالی صحبت و شوخی داشته و بهرسم جوانان، مزاح مینموده. روزی میرود در پیش دکان آن بقال مینشیند و باز بنای مضحکه و شوخی گذاشته، در این بین عموی آن جوان به در دکان بقال مزبور رسیده، بقال خواسته بود که قدری چشم آن جوان را بترساند. به عمویش گفته است که این برادرزاده تو نمیگذارد که من کسب بکنم و به کار خود برسم، ازبس که اینجا میآید و حرف میزند و شوخی میکند. آن شخص به برادرزادهاش متغیر شده و میگوید برو، در اینجا نمان! جوان میگوید حالا قدری کار دارم، خواهم رفت.
عمویش با تغیر، سنگ وزنه از دکان بقالی را برداشته، به آن جوان انداخته، دست اجل سنگ را گرفته و بر سر جوان فرود آورده، به محض خوردن سنگ، سر آن جوان شکافته و خون مفرطی آمده، جان به جانآفرین تسلیم کرد. عموی آن جوان از شدت خجالت به خانه خود آمده، طنابی به حلق خود انداخته، خواسته بود خود را خفه نماید که روی دیدن برادرم را ندارم و میدانم که او مرا قصاص نخواهد کرد. من خود را میکشم. برادرش که پدر آن جوان بوده، خبردار گردیده و آمده با زنهای خانه بر سر او ریخته و با او درآویخته و نگذاشتهاند که خود را هلاک نماید و او را از قصاص معفو داشته، نعش آن جوان را برده و به خاک سپردهاند.
شماره ۴۱ (۱۹ محرم ۱۲۶۸قمری)
حاجیمیرزامهدی مجتهد مشهد مقدس در اوایل ذیحجه، بعد از نماز شام، به خانه خودش آمده، قولنجی او را عارض شده و صبح همان روز به جوار رحمت ایزدی پیوسته.
شماره ۴۱ (محرم ۱۲۶۸قمری)
در شب غره ذیحجه در شهر مشهد نوشته بودند که چهار نفر طفل، یکی به سن دوازدهساله و سه دیگر به سن هشت و نه سال، رفته قفل در دکان حاجیرمضاننام چخماقساز را گشوده، جعبه چخماقی بیرون آورده بودند. در این بین، گزمه عسس رسیده و اطفال را به پای تخت داروغه آوردهاند. داروغه در مقام تحقیق برآمده، اطفال از ترس، شروع به گریه و زاری نمودهاند. داروغه دو نفر آنها را نگاه داشته و دو نفر دیگر فیالفور رفته و چخماقها را آوردهاند و همان شب، داروغه فرستاده است صاحب دکان را آوردهاند و چخماقها را به او تسلیم کرده.
شماره ۴۱ (۱۹ محرم ۱۲۶۸قمری)
از غرایب اینکه در سبزوار طفلی به سن دهساله در میان آب عمیقی افتاده بوده است. بعد از آنکه خبردار شده و او را بیرون آوردهاند، نیمجانی داشته است، اما نه بهطوری که معلوم بشود. اقوام و منسوبانش او را مرده انگاشته، غسل داده و کفن نموده، دفنش کردهاند و بهطوریکه بعد از ساعتی که به حالت حیات آمده، فریاد زده است که جمعی از زوار که در آن نزدیکی افتاده بودهاند، فریاد او را از قبر شنیدهاند. سراسیمه به شهر دویده و جار کشیدهاند که هرکس امروز مرده در قبرستان دفن کرده باشد، برود و او را بیرون بیاورد که زنده است و نمرده بوده.
چون از حیات طفل، روزی بیش نمانده بوده، نه صاحب طفل این ندا را میشنود و نه زوار اقدام در شکافتن قبر او میکنند. صاحب طفل صبح خبردار گردیده، مضطربانه بر سر قبر شتافته و حفر قبر نموده، دیدند که طفل مزبور از مدهوشی غرفه در تنگنای قبر به خود آمده و بار گران خشت و سنگ و خاک را چاره و دفعی ندانسته، آنچه در قوه داشته است، از سنگ و خشت کنده، چون بار گران و جثه ضعیف و جا هولناک بوده، از دهشت و بیم، جان به جانآفرین تسلیم نموده. در چند جا سرش شکسته بوده، معلوم شده است که سرش را به سنگ لحد زده و چارهای نیافته بوده.
شماره ۴۷ (۲ربیعالاول ۱۲۶۸ قمری)
خراسان: از قراری که در روزنامه سبزوار نوشته بودند، در بلوک کاج ابراهیمنام، دختری داشته که بدون اذن پدر خود شوهر کرده بوده است. مشارالیه بعد از شنیدن این کیفیت، ریسمانی به گلوی خود انداخته و خود را هلاک نموده است.
شماره ۵۰ (۲۳ ربیعالاول ۱۲۶۸قمری)
خراسان: سیداحمدنام شیرازی در شهر مشهد، تنخواهی از تجار ترک، قرض کرده بوده است و استطاعت پس دادن تنخواه را نداشته، از آنجا فرار کرده بوده است. بعد از آنکه تجار ترک از فرار کردن او مطلع شده بودند، نزد امین تذکره مشهد مقدس رفته و کیفیت را گفته و نوشته از امین تذکره گرفته و دو نفر از تجار، متعاقب مشارالیه به سبزوار آمده بودهاند که او را گرفته، مطالبه تنخواه خود را از او بکنند. بعد از ورود به سبزوار، تفحص نموده و معلوم کرده بودند که مشارالیه به سبزوار نیامده است.
تجار مزبور بینیل مقصود، به شهر مشهد مراجعت کرده بودهاند. گزارش در روزنامه تذکره به عالیجاه حاجیمیرزا جبار، رئیس تذکره، اخبار شده و مشارالیه به امین تذکره شاهرود نوشته سید مزبور در شاهرود بوده است. امین تذکره شاهرود، او را به سبزوار برگردانده است و حال آن سید در سبزوار است تا خبر از مشهد مقدس برسد.
شماره ۵۵ (۲۸ ربیعالثانی ۱۲۶۸قمری)
خراسان: از قراری که در روزنامه آن ولایت نوشتهاند، امر آنجا از اهتمامات امنای دولت علیه کمال انضباط و انتظام را دارد و امری که دلیل بر بینظمی باشد، اتفاق نمیافتد و هرگاه بر سبیل ندرت امری خلاف قاعده از کسی صادر و ناشی شود که منافی با نظم ولایت باشد، نواب مستطاب شاهزاده حسامالسلطنه، والی خراسان، در مقام تنبیه و مؤاخذه برمیآیند.
از آن جمله چند نفر از کردهای عمارلو این اوقات در پایین سبزوار و ترشیز، دست تعرض به مال قافله دراز کرده بودند. نواب معزیالیه آنها را فرستاده، گرفتهاند و حکم کردهاند که در خیابان سفلی، دست آنها را قطع کردهاند که مایه عبرت دیگران باشد؛ و همچنین چند نفر در شهر مشهد، مصدر شرب و شرارت شده بودهاند. نواب معزیالیه تنبیه کامل از هریک بهعمل آوردهاند.
شماره ۶۶ (۱۶رجب ۱۲۶۸قمری)
در چمن قهقهه که در سهفرسخی شهر مشهد مقدس واقع است، نوشته بودند که شش قطعه مرغ بههم رسیده است که هرکدام از گوسفندی، بزرگتر بوده است. پنج قطعه آنها را به گلوله تفنگ زده و کشتهاند و یکی از آنها را که کوچکتر از همه و بچه آنها بوده است، به شهر آوردهاند و پرهای آن را کنده، به جهت غرابت در صحن مقدس گذاشتهاند و همان بچهمرغ به حسب وزن، پنجشش من گوشت داشته است.
شماره ۷۱ (۲۱شعبان ۱۲۶۸قمری)
در روزنامه خراسان نوشته بودند که ضعیفهای در یکی از محلات ارضاقدس مشهد مقدس وضع حملش شده، یک پسر و یک دختر از او متولد شده که هر دو از ناف تا سینه بههم چسبیده بودهاند و آن که دختر بوده، در همان وقتِ وضع حمل، فوت شده و آن که پسر بوده است، ساعتی بعد از تولد، زنده بوده و بعد فوت شده است. از قراری که در روزنامه خراسان نوشته بودند، در مسلخ ماه رجب از ضعیفهای، طفلی به شکل و هیئت میمون متولد شده است که همه اعضای آن طفل به اعضای میمون، مشابه بوده است؛ مگر اینکه دم نداشته است.
شماره ۸۱ (۳ذیقعده ۱۲۶۸قمری)
دیگر از شهر مشهد مقدس نوشته بودند که امر آنجا در کمال انتظام و انضباط است و از احدی خلاف قاعده، ناشی و صادر نمیشود و اگر بهندرت سرقتی بشود، اموال مسروقه از اهتمام دیوانیان زود به صاحبش میرسد؛ ازجمله در محله کشمیریها، ضعیفهای در سر حمام، اسباب ضعیفه دیگر را سرقت کرده بوده است و اسباب مسروقه، شال کشمیری و طلاآلات بوده است که جمیعا قریب پنجاه تومان قیمت داشته است، ولکن ضعیفه سارقه از خوف اینکه مبادا مورد مؤاخذه شود، اموال مزبوره را نتوانسته بود بفروشد تااینکه این روزها ضعیفه صاحبمال، سیاهه اموال خود را به داروغه داده بود که پیدا نماید. ضعیفه سارقه اسبابها را بدون کموکسر آورده، در جنب تخت داروغه انداخته بود و داروغه نیز اسباب مسروقه را به عینها به صاحبش رد کرده بود.