ما به ایثار نامبُرداریم. عرصههای گوناگون و جبهههای مختلف فقط شکل ایثارگری و لباس ایثارگران را تغییر میدهد و الا از خودگذشتگی در رفتار ایرانیان چنان ریشه دارد که بخشی از هویت آنان شده است. فراوان خواندهایم از زنان و مردانی که دیگران را بر خویش مقدم شمردند، حتی تا بذل جان. یادمان هست درسی که در دبستان میخواندیم از ماجرای مردی که با کاسه آب در میان مجروحان جنگی میگشت و به سراغ هرکدام میرفت، دیگری را نشان میدادند که تشنهتر است و هیچکدام حاضر نبودند از آب بنوشند، وقتی میدانستند دیگری بدان محتاجتر است. حرف کتاب نیست فقط، قصه حساب است که در زندگی ما ایرانیان کتاب خاص خود را دارد. روزهای انقلاب را یادمان هست و ظرفهای نفت که میان خانهها میگشت. روستاییهای زمان انقلاب را هم به یاد داریم که نان میپختند و میفرستادند برای شهریهایی که هرگز نمیشناختندشان و هرگز هم نشناختند همدیگر را. ما یادمان است از آن روزها و از دفاع مقدسی که پهنه وسیع جلوههای ایثارگری بود. جایی که برای جانبازی، از هم سبقت میگرفتند و برای رفتن به خط مقدم خطر، دنبال پارتی میگشتند. بله، ما به اثار، نامبُرداریم. این را در شرایط نو، تازه میکنیم. ادامه حیات ما به تجدید حیات این روحیه و سبک زندگی بسته است. چیزی که امروز در بیمارستانها و در نبرد مقدس، برای سلامتی مردم در رفتار پزشکان و پرستاران و کادر درمانی میبینیم. تلاش و همتی که در کار دارند، کم از همت مجاهدان عرصه دفاع مقدس ندارد و خطرپذیری این سربازان سلامت هم کم از آن روزها نیست که عین آن حقیقتهای تابناک است که در هندسه زیستی ایرانیان نقشی به غایت ستودنی دارد. من یادم هست. یاد خیلیها هم مانده است هنوز آن ازخودگذشتگیها. نسل نو هم حتما خواندهاند از رسمی که در جبهه فرهنگساز بود. آنجا دیگران را برای نشستن بر سفره، بر خویش مقدم میشمردند، اما در معرکه خطر، خود را به صف اول میرساندند. کم هم جان نباختند بر این سیره سازنده. کم نبودند کسانی که در بمبارانهای شیمیایی هم ماسک خود را به دیگری میبخشیدند و امروز هم کم نداریم سفیدپوشانی که ادامه خط خاکیپوشان را در خاک وطن پی میگیرند و از وقت و سلامتی خود میگذرند تا سلامتی را به جامعه بازگردانند. خود و خانواده خویش را نمیبینند تا چشم به در دوخته شده کودک با بازگشت سلامت پدر به خانه بخندد. بله، ما به ایثار نامبُرداریم و بیمارستانهای ما شرح روشن این فرهنگ متعالی است.