به گزارش شهرآرانیوز روزنامه اطلاعات در آذر سال ۱۳۳۲ با تیتر درشت نوشته بود: «برای اولین بار در ایران، روی قلب جراحی شد!» زیر تیتر این خبر هیجان انگیز، نام مردی به چشم میخورد که مقام علمی اش در آن دوران، فخر جامعه پزشکی ایران به شمار میآمد: «پروفسور یحیی عدل». ترک زادهای از تبار تبریز که در دوران کودکی مدتی را نیز به همراه خانواده اش میهمان اهالی کردزبان کرمانشاه بود. جایی که پدرش حاکمیت آن را بر عهده داشت و یحیی نیز تا چهارده سالگی در این شهر تحصیل کرده بود، اما وقتی به کلاس هشتم رسید به صلاحدید پدر و با هزینه شخصی، همراه برادرش راهی فرانسه شد تا سطح متفاوتی از تحصیلات را تجربه کند.
چهل روز طول کشید تا با اتومبیل، کشتی و قطار از قزوین و رشت و انزلی عبور کند و از باکو و تفلیس و استانبول و مارسی بگذرد تا به پاریس برسد. پس از آن تا سن هجده سالگی تحصیلات متوسطه را در رشته ریاضیات به پایان برد و درست در مقطعی که تصمیم داشت به رشته مهندسی ورود کند، به توصیه عمویش دکتر حبیب عدل که رادیولوژیست بود، رشته پزشکی را انتخاب کرد.
شاید اگر اصرارهای دکتر حبیب عدل به انتخاب رشته پزشکی نبود، یحیی عدل و سرنوشت او به یک مهندس چیره دست تغییر میکرد، اما استعداد او در زمینه طب آن چنان شکوفا شد که در نهایت نامش را به یکی از درخشانترین نوابغ عرصه پزشکی در کتاب طب تاریخ معاصر ایران ثبت و ضبط کرد. با ورود به دانشگاه پزشکی، دوسال نخست را به رشته داخلی و سال سوم را به جراحی اختصاص داد و در سن بیست وپنج سالگی به یکی از انترنهای بیمارستانهای پاریس تبدیل شد.
عنوانی که آن روزها، آرزوی محال بسیاری بود! نشست و برخاست با استادان درجه یک در بخشهای جراحی عمومی، زنان و کودکان رفته رفته توانمندیهای یحیی عدل را به مسئولان بیمارستان ثابت کرد تا اینکه با پایان دوره انترنی به مدت دوسال در سمت رئیس درمانگاه در بخش جراحی مشغول به کار شد.
سی ساله بود که در مسابقه دانشیاری شرکت کرد، اما پذیرش او به عنوان یک شرکت کننده غیرفرانسوی خارج از چارچوب مقررات به شمار میآمد. جایگاه ویژه او نزد استادان پزشکی تا به حدی ارزشمند بود که تبصرهای به قانون اضافه کردند و پذیرش او در آزمون «اگرگاسیون» تأیید شد. سال ۱۳۱۸ در حالی عزم بازگشت به ایران داشت که «دانشنامه دکتری» و «مدال نقرهای دانشکده پزشکی فرانسه» را در دست داشت و اصرارهای اساتیدش به ماندن، حریف اشتیاق او به حضور در وطن نشد.
جنگ جهانی دوم در حال آغاز بود و بازگشت او به ایران با خدمت سربازی آغاز شد. سپس در شرایطی که میتوانست در بیمارستان خصوصی نجمیه مشغول به کار شود، ترجیح داد در بیمارستان شماره یک ارتش فعالیت خود را آغاز کند. هم زمان در دانشکده پزشکی تهران، تدریس به دانشجویان را در پیش گرفت. او در شرح ماههای نخست بازگشت به ایران چنین میگوید: آمدن من مصادف شد با شروع جنگ [جهانی دوم]…وضعیت دارویی و وسایل جراحی فوق العاده اسفناک بود. حتی چهار، پنج سال بعد از شروع به کار من، بعضی وقتها نخ برای دوختن یا سوزن را خودمان میخریدیم و وارد میکردیم؛ چون در بیمارستان نبود. وقتی که من به ایران آمدم جراحی در سطح شکافتن آبسه، پاناری، به ندرت فتق و بواسیر بود و استادان قبل از من آن چنان درها را بسته بودند که کسی فکر نمیکرد میتواند جراح شود. کاری که من کرد م این بود که این درها را روی نسل آن روز باز کردم و نشان دادم که هرکس با استعدادی معمولی میتواند جراح شود.
اوایل دهه ۲۰ بود که ریاست بخش جراحی بیمارستان سینای تهران به او واگذار شد. بخشی که خود از بنیان گذاران آن بود و تا به امروز یکی از فعالترین بخشهای جراحی اورژانس در کشور شناخته میشود. دکتر یحیی عدل، تا اواسط دهه ۴۰ هر سال یکی دوبار به اروپا سفر میکرد و با چمدانی لبریز از شیوههای جراحی روز و ابزار آلات پزشکی جدید به ایران برمی گشت.
در یکی از همین سفرها بود که دکتر «بوئه» را با خود به ایران آورد. کسی که میتوان از او به نخستین متخصص بیهوشی در ایران یاد کرد. اما آنچه شخصیت علمی و اخلاقی دکتر عدل را از دیگر استادان زمانه اش متمایز میکرد، اشتیاق او به انتقال دانستهها و تلاش در ایجاد حس اعتماد به نفس در میان شاگردانش بود. او نخستین جراح ایرانی بود که تمام تلاش خود را کرد تا حس ترس را از جراحان ایرانی دور کند و با سادهترین روش، پیچیدهترین تکنیکها را بیاموزد او میگوید: وقتی در فرانسه جراحی قلب باز را شروع کردند، رفتم و یک ماه آنجا ماندم که ببینم چه میکنند.
بعد آمدم همان کار را اینجا انجام دادم. به کسان دیگر هم یاد دادم. من نمیدانم این مرض من است یا حسن من، که هرچه بدانم و بتوانم، باید به شاگردانم یاد بدهم. شما هم همین طور باشید.
پروفسور یحیی عدل، سرانجام پس از شصت سال فعالیت و انجام بیش از ۶۰ هزار جراحی سرانجام در ۱۴ بهمن سال ۱۳۸۱ در سن نودوچهارسالگی از دنیا رفت و طی مراسمی باشکوه و کم نظیر در آغوش خاک، آرام گرفت.
دکتر عدل زمان زیادی را در بیمارستان سینا مشغول خدمت به بیماران بود و ساعتها نیز بر کرسی تدریس در دانشگاه فعالیت میکرد، اما گاهی از سر خیرخواهی به خانه اش در محله پونک میآمد و وقتی هر کدام از اهالی به خانه پروفسور میرفتند آنها را رایگان درمان میکرد. دکتر عدل در این باره میگوید: ما آن روزها برای پول کار نمیکردیم. اصلا بلد نبودیم. نمیدانستیم مریض برای این است که پول بدهد. فکر میکردیم مریض برای این است که خوب بشود.