صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

توانشهر

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

تعزیه تمام می‌شود، عاشورا نه!

  • کد خبر: ۲۳۹۱۷۱
  • ۲۶ تير ۱۴۰۳ - ۱۵:۳۹
حمید سلطان‌آبادیان - عکاس و نویسنده

در سکوت میدان تعزیه، صدای رسایی بلند می‌شود: «- خواهر شوم فدات چرا گریه می‌کنی؟ قربان دیده هات چرا ناله می‌کنی؟ خواهر هنوز پاره ندیدی تن مرا، نادیده‌ای به خاک سیه مدفن مرا، خواهر هنوز طعنه زنان دیارِ شام، نشنیده‌ای فدات چرا گریه می‌کنی؟ خواهر هنوز شمر سرم را جدا نکرد، پیشت ستاده ام چرا گریه می‌کنی؟»

صدای ضجه و گریه مردم با موسیقیِ سوزناکِ تعزیه درمی آمیزد. اندوه، همچون پرتو آتشین خورشید بر صورتِ آن‌ها که گرداگرد میدان ایستاده اند، سیلی می‌زند و اشک می‌گیرد. از آسمان، تیر‌های دوشعبه غم می‌بارد و دل‌ها را پاره پاره می‌کند. مجالِ صبر بر بغضِ بسته نیست، ضجه از انتهای جان کنده می‌شود. میدانِ تعزیه، آن گونه است که انگار صحرای کربلاست،‌ای کاش کربلا بود تا ندای یاریِ حسین (ع) بی پاسخ نمی‌ماند. همه بر زمین افتاده اند و یک نفر در میان خیمه‌ها ایستاده است. 

یک نفر که باد شالِ سبزش را تکان می‌دهد. یک نفر که دست هایش رو به آسمان است و زمین به پایش سجده می‌کند. اهل حرم بر سر و سینه می‌زنند و یک اسبِ سپید با یال‌های پریشان، سم بر زمین می‌کوبد و شیهه می‌کشد. لشکر سرخ پوش آن سوتر، با چشم‌های دریده و صورت‌های پوشیده، چونان کفتار‌های گرسنه، در انتظار یورشی دیگرند.

صدای رسا در میان همهمه‌ها و گریه‌ها دوباره می‌خواند: «- نیست یک تن تا مرا یاری کند! کس ندیده زن جلو داری کند، زینب‌ای زینب به جان من شنو، خواهرا بردار طفلانم برو. کربلا شد رستخیز شور شین، رَس تو یا جدّا به فریاد حسین، زینب‌ای زینب عنان گیری مکن، راه عشق است و جلو داری مکن.»

در میدانِ تعزیه، تاریخ تکرار می‌شود. حق در برابر باطل قیام می‌کند تا دین زنده بماند. اسبِ سپید با سوارِ یکه تازش به دل مهلکه می‌تازد. فریادِ هَیهَاتَ مِنَّا الذِّلَّة بلند می‌شود. صدا، فقط صدای کشاکش شمشیر‌ها و کوبیدن سمِ اسبان بر زمین است. میدان در میان غبار گرد و خاک و هجوم لشکر کَفتاران بر یکه سوار سبزپوش گم می‌شود. همه با نگاهشان به دنبال یک نفر می‌گردند.

انگار هنوز امید بازگشتی هست. در خیمه‌ها ولوله برپا می‌شود. زنی سیاه پوش بر بلندایی ایستاده و هر دو دست بر سر نهاده، میدان را نظاره می‌کند. آسمان تیره می‌گردد. به ناگه صدای موسیقی تعزیه خاموش می‌شود. گرد و خاک بر زمین می‌نشیند و میدان در سکوتی بهت آور فرو می‌رود. از میان مهلکه اسبی که کف بر دهان دارد به بیرون می‌جهد، سوار سرخ پوش نیزه‌ای بر دست گرفته و نعره می‌کشد.

سری بر فزار نیزه می‌درخشد. خون خداست که بر زمین می‌چکد و خشک نمی‌شود. یک نفر از میان جمعیت فریاد می‌کشد: - یا اهل العالم قتل الحسین بکربلا عطشانا. صدای ضجه و گریه مردم سکوت را می‌شکند. تعزیه تمام شده است اما، حسین (ع) هیچ گاه تمام نمی‌شود.

عکس: مهدیا مصباحی

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.