صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

چگونه با وسواس فکری مقابله کنیم؟ | ضربه‌فنی کردن افکار مزاحم

  • کد خبر: ۲۴۸۸۲۲
  • ۱۳ شهريور ۱۴۰۳ - ۱۱:۵۹
زیادی فکر کردن درباره هر چیزی ممکن است آسیبی جدی به سلامتی‌­تان وارد کند.

چند روز پیش با‌یکی از‌دوستانم برای خرید به‌بازار رفته بودیم. پس از‌کلی بالا و‌پایین رفتن راسته کفش‌فروشی‌ها، بالاخره یک جفت کفش انتخاب کرد. ولی هنوز دست به‌جیب نشده‌بود که‌پرسش‌های بی‌شمارش درباره آن شروع شد، کاری که‌همیشه می‌کند، یعنی آن‌قدر به‌آن قصه ساده شاخ‌و‌برگ می‌دهد که‌اصل داستان در‌آن گم می‌شود. آخر سر هم به‌ناچار قید همه‌چیز را‌می‌زند.

درباره وسواس فکری‌که به‌آن مبتلا شده‌است، کمی باهم بحث می‌کنیم ولی نمی‌پذیرد. می‌گوید: مدل شخصیتی‌اش این‌گونه است. باید همه جوانب کار را‌ببیند و‌بعد تصمیم بگیرد. هرچند خودش نمی‌پذیرد ولی به‌نظرم سختگیری‌هایش از‌حد وسواس هم گذشته است. موضوع را‌که‌با الهام اعلمی‌دوست، روان‌شناس بالینی درمیان می‌گذارم، می‌گوید: «این نوعی اختلال فکری به‌اسم «زیاد فکرکردن» است؛ یک آسیب جدی برای سلامت روان.»

عجیب به‌نظر می‌رسد، ولی فکر زیادی درباره هرچیزی هم خوب نیست و‌خیلی وقت‌ها آسیب‌زاست و‌باید جلویش را‌گرفت، مسئله‌ای که‌در‌ظاهر یک ویژگی مثبت است تا‌یک مشکل. اگر شما هم با‌این رفتار بیماری‌زا در‌زندگی‌تان دست و‌پنجه نرم می‌کنید و‌به‌این نتیجه رسیده‌اید که‌برایتان دردسرساز‌شده‌است، حتما مطلب امروز ما را‌که‌چکیده‌ای از‌صحبت‌های این روان‌شناس بالینی است، بخوانید.

اختلالی به‌اسم زیاد فکرکردن

موضوعی که‌امروز می‌خواهیم درباره آن صحبت کنیم با‌وسواس فکری که‌تاپیش از‌این زیاد درباره آن شنیده‌اید، کمی متفاوت است. در‌وسواس فکری فرد درباره یک یا‌چند موضوع خاص وسواس‌گونه فکر می‌کند. ولی در‌اختلال زیاد فکر کردن فرد دربرخورد با‌همه مسائل این‌گونه رفتار می‌کند. این فکر کردن‌های زیادی خیلی وقت‌ها از اراده و‌توان او‌خارج است و نمی‌تواند جلو آنها را‌بگیرد.

معمولا این افراد به‌جای فکر کردن به‌یک موضوع یا‌مسئله به‌حواشی آن می‌پردازند و‌این‌قدر این حواشی در‌ذهنشان می‌چرخد که‌اصل ماجرا گم می‌شود. درواقع یک دور باطل فکر کردن است، بدون آنکه نتیجه یا‌راه‌حلی برای آن موضوع یا‌مسئله پیدا شود. این درگیری ذهنی به‌قدری زیاد و‌آزاردهنده است که‌آن‌ها را‌از‌زندگی عادی باز‌می‌دارد و‌آسیب‌های زیادی برایشان ایجاد می‌کند.

قسمت دردآور ماجرا هم اینجاست که‌معمولا این‌گونه افراد این نوع رفتار‌ها را‌بخشی از‌شخصیت خود می‌دانند و‌هیچ‌گاه تلاشی برای تغییر خود نمی‌کنند. یک نوع ایستایی که‌سلامت جسمی و‌روانی آنها را‌به‌شدت تهدید می‌کند و‌خیلی مهم است که‌آن‌ها این درد را‌در‌خودشان احساس کنند و‌به‌دنبال درمان آن باشند.

نشانه‌های که‌می‌گوید بیماریم

برای اینکه بدانیم به‌این اختلال مبتلا شده‌ایم یا‌مشکل روحی دیگری داریم، بد نیست این نشانه‌های بیماری را‌در‌خودمان جست‌وجو کنیم:

  • تمرکزمان برمشکل است، نه‌راه‌حل آن، برای همین به‌دنبال پیداکردن راه‌حل نیستیم.
  • گرفتار افکار تکراری هستیم و‌برای مدت طولانی به‌یک موضوع خاص فکر می‌کنیم.
  • زمان زیادی را‌پیش از‌خواب به‌فکرکردن اختصاص می‌دهیم و‌از‌شدت اضطراب و‌نگرانی شب‌ها بیدار می‌شویم.
  • در تصمیم‌گیری مشکل زیادی داریم و‌حتی درباره تصمیمات گذشته تجدیدنظر می‌کنیم.
  • روابط شخصی و‌اجتماعی‌مان متأثر از‌این موضوع است.
  • همیشه خود را‌به‌خاطر اتفاقات گذشته سرزنش می‌کنیم و‌نشانه‌هایی از‌افسردگی و‌اضطراب داریم.

علت ابتلا به‌این اختلال فکری

تا زمانی که‌ما مسئله‌ای را‌درست درک نکنیم و‌علت واقعی آن را‌نیابیم، امکان ندارد بتوانیم برای آن راه‌حلی پیدا کنیم؛ بنابراین لازم است که‌درصورت ابتلا به‌این اختلال، پیش از‌هرکاری مشکل را‌در‌خودمان ریشه‌یابی کنیم. برای این اتفاق هم می‌توان علت‌های زیادی پیدا کرد. بااین همه، افسردگی و‌اضطراب دوعامل مهم در‌ابتلا به‌این اختلال محسوب می‌شوند.

بیماری افسردگی 

افسردگی ما را‌به‌انفعال می‌کشاند و‌سبب می‌شود تا‌گرفتار وسواس فکری شویم، چون انرژی لازم برای حل مشکلات را‌نخواهیم داشت و‌فقط به‌مشکل فکر می‌کنیم.

تجربه‌شکست 

وقتی در‌کاری شکست می‌خوریم، اولین چیزی که‌به‌ذهنمان می‌رسد این است که‌به‌اندازه کافی به‌جوانب آن کار نیندیشیده‌بودیم. موضوعی که‌سبب می‌شود تا‌پس از‌آن گرفتار یک وسواس فکری شویم.

مشکلات روحی 

کمال‌گرایی زیاد، نداشتن اعتمادبه‌نفس، ابتلا به‌برخی فوبیا‌ها (ترس) و‌احتمال روبه‌روشدن با‌آن‌ها و‌ابتلا به‌اختلال اسکیزوفرنی علت‌های دیگری برای ابتلا به‌این اختلال هستند که‌در‌ریشه‌یابی مشکل باید آنها را‌هم درنظر بگیریم.

مشکلات جسمی 

گاهی مشکلات جسمی مانند به‌هم خوردن تعادل الکتروشیمیایی مغز (تعادل در موادی که به تسهیل ارتباط بین سلول‌های عصبی کمک می‌کنند) سبب می‌شود تا‌ما گرفتار اختلال زیاد فکر کردن شویم، برای همین گاهی لازم است که‌از‌درمان‌های دارویی هم برای این منظور کمک گرفت.

اضطراب زیاد 

۲۰‌تا ۳۰ درصد اضطراب در‌وجود همه ما امری طبیعی است. ولی اگر میزان اضطراب در‌فردی به‌۷۰ درصد رسید، طبیعی است که‌دیگر ذهنش به‌قدری درگیر شود که‌نتواند درست فکر کند و‌تصمیم بگیرد.

عوارضی که‌این مشکل برایمان دارد

اگر فکر کردن زیاد با‌نتیجه و‌تصمیم‌گیری همراه باشد، خوب است ولی در‌اختلال زیاد فکرکردن از‌نتیجه خبری نیست و‌فرد فقط پیامد‌های منفی آن را‌درک می‌کند. برای نمونه می‌توان به‌این چند پیامد اشاره کرد:

  • اسیر افکار منفی می‌شویم و‌نمی‌توانیم از‌حالمان لذت ببریم.
  • بهره‌وری‌مان را‌در‌زندگی به‌شدت پایین می‌آورد و‌دیگر نمی‌توانیم نگاه مثبتی به‌آن داشته‌باشیم.
  • افکار تکراری و‌زیاد روی مغزمان سنگینی می‌کند و‌مانع از‌کارایی آن می‌شود.
  • به‌فردی غرغرو تبدیل می‌شویم که‌دیگران را‌روز‌به‌روز از‌خودمان دورتر می‌کنیم.
  • روی روابطمان اثر می‌گذارد و‌سبب می‌شود تا‌فقط با‌افراد منفی مانند خودمان بتوانیم تعامل کنیم.
  • احتمال ابتلایمان به‌افسردگی و‌اضطراب را‌به‌شدت افزایش می‌دهد.
  • انرژی زیادی نخواهیم داشت و‌عملکرد روزانه‌مان به‌خاطر نداشتن تمرکز مختل خواهد شد.
  • از‌اختلالات خواب رنج می‌بریم و‌به‌اختلالات گوارشی مانند پرخوری یا‌کم‌خوری عصبی مبتلا می‌شویم.
  • احتمال ابتلایمان به‌انواع بیماری‌های قلبی و‌عروقی به‌علت اضطراب زیاد افزایش می‌یابد.
  • اعتماد‌به‌نفسمان به‌شدت کم می‌شود و‌دائم درحال خود سرزنشگری هستیم.
  • رفتار‌های پرخاشگرانه از‌خود نشان می‌دهیم که‌می‌تواند به‌مصرف مواد مخدر و‌الکل منجر شود.
  • احتمال ابتلا به‌اختلال وسواس فکری-رفتاری در‌ما به‌شدت افزایش خواهد یافت.

چگونه به‌مشکل پایان بدهیم؟

تحقیقات نشان می‌دهد ۷۳درصد افراد ۲۵‌تا ۳۵ساله و‌۵۲درصد افراد ۴۵‌تا ۵۵ساله بیش از‌حد فکر می‌کنند. ازاین‌رو، لازم است که‌برای مقابله با‌این مشکل تا‌پیش از‌اینکه جنبه‌بیمارگونه پیدا کند، فکری بکنیم و‌راه‌حلی بیابیم. برای این منظور توصیه می‌کنیم:
نخست مشکل را‌درخودمان بپذیریم و‌بدانیم که‌این اتفاق فقط یک جنبه‌از‌ویژگی‌های شخصیتی ما نیست و‌همچنین باید بدانیم که‌این مشکل خیلی زود ما را‌زمین‌گیر خواهد کرد.

گام بعدی متوقف کردن این افکار مزاحم است. ما باید بتوانیم به‌این چرخه معیوب پایان بدهیم. برای این منظور هم باید مسیر فکر کردن‌هایمان را‌تغییر بدهیم و‌هرچندبار که‌تکرار شد، آگاهانه باز‌به‌موضوع دیگری فکر کنیم تا‌کم‌کم توانایی کنترل افکارمان را‌پیدا کنیم.
زمانی که‌مغز ما در‌حالت استراحت است، بخش‌هایی از‌آن که‌مربوط به‌حل مسئله و‌تفکر خلاق است، ناخودآگاه فعال می‌شود. پس یاد بگیریم در‌زمان‌هایی که‌بیش از‌حد فکر می‌کنیم، مانند پیش از‌خواب، به‌مغزمان استراحت بدهیم. خوبی آدمیزاد این است که‌به‌همه‌چیز خیلی زود عادت می‌کند.

ورزش‌های جسمی و‌روحی مانند مدیتیشن و‌یوگا به‌آرامش فکری کمک زیادی می‌کنند. همچنین تمرین‌های ذهن‌آگاهی، رفتن به‌طبیعت، ماساژ، صحبت کردن با‌دوستان، مطالعه کتاب و‌گوش دادن به‌موسیقی‌های آرام‌بخش سبب می‌شود تا‌ما بتوانیم زندگی را‌در‌لحظه حال تجربه‌کنیم و‌حواسمان را‌به‌اکنون اختصاص بدهیم.

یادداشت‌برداری یکی از‌بهترین راه‌ها برای بیرون‌کردن افکار مزاحم از‌ذهن است. می‌توانیم همیشه فهرستی از‌کار‌هایی که‌باید انجام دهیم، یادداشت کنیم تا‌ذهنمان نظم بیشتری بگیرد.

پیش از‌این گفتیم که‌گاهی مشکل به‌علت بیماری‌های جسمی یا‌روحی ایجاد می‌شود و‌فرد باید برای مدتی از‌دارو استفاده کند. از این‌رو، اگر هیچ‌کدام از‌این روش‌ها جواب‌گو نبود، وقت آن است که از این متخصص روان‌شناس کمک بگیریم. او‌درصورت نیاز‌ما را‌به‌روان‌پزشک برای دریافت دارو هم معرفی خواهد کرد.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.