صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

کلیدر در آسمان ادبیات فارسی می‌درخشد، چنان که تاریخ بیهقی

  • کد خبر: ۲۵۱۷۳۸
  • ۲۹ شهريور ۱۴۰۳ - ۱۲:۲۲
نشست نقد و بررسی رمان «کلیدر» در نهمین شب «هزار و یک شب رمان» در دانشگاه فردوسی مشهد برگزار شد.

رادمنش | شهرآرانیوز؛ محمدعلی جمالزاده، پدر داستان کوتاه ایران، پس از مواجهه با رمان «کلیدر» سخت به هیجان آمد و این برانگیختگی را می‌شود در نامه سراسر تحسینی که پس از خواندن جلد دوم رمان برای محمود دولت آبادی نوشته است، دید: «من رمان‌های زیادی خوانده ام. از غربی‌ها خیلی خواندم. تصور نمی‌کنم کسی به حد دولت آبادی توانسته باشد این چنین شاهکاری بیافریند. بر من مسلم است روزی قدر و قیمت کلیدر را خواهند دانست و به زبان‌های زیادی ترجمه خواهد شد. روزی را می‌بینم که دولت آبادی عزیز ما جایزه نوبل را دریافت خواهد کرد.»

داریوش شایگان، نویسنده و اندیشمند نیز دولت آبادی را با بالزاک، نویسنده بزرگ فرانسوی، مقایسه کرده و گفته است: «او برخلاف انوره دو بالزاک، پنجاه هزار فنجان قهوه ننوشید تا طی بیست سال و به بهای زندگی اش بزرگ‌ترین شاهکار ادبی قرن نوزدهم، یعنی کمدی انسانی، را خلق کند. دولت آبادی، اما موفق شد در عرض پانزده سال و با گذر از نشیب و فراز‌های بسیار، یکی از جذاب‌ترین و بزرگ‌ترین حماسه‌های روستایی ایران مدرن را بیافریند، کلیدر را. دولت آبادی اهل خراسان است، زادگاه پرآوازه حکمت و ادب ایران. او، هم بزرگی این سرزمین را در خود متبلور ساخته است، هم زخم‌های آن را.»

کلیدر از آن انگشت شمار آثاری است که بر طاقچه خانه و کتابخانه خاص و عام هست و پسند خلق افتاده است؛ از پینه دوز تا استادان زبان دانِ ادبیات فارسی. چنان که در نشستی که در دانشگاه فردوسی مشهد برگزار شد، استادانی همچون محمدجعفر یاحقی، مهدی زرقانی، جواد اسحاقیان، علی خزاعی فر، نجم الدین گیلانی که درباره این اثر سترگ سخن گفتند، آن را ستودند و زبان و نثر اثر را «شاهکار» خواندند.

کلیدر، نخستین رمان فارسی بود که فصل دوم سلسله نشست‌های «هزار و یک شب رمان» با آن آغاز شد. هشت نشست پیشین به نقد و بررسی رمان‌های امریکایی گذشته بود. دکتر مهدی زرقانی، که این جلسات با مدیریت او برگزار می‌شود، یادآور شد که برای نقد و بررسی رمان کلیدر دو نشست برگزار خواهد شد. آخرین دوشنبه شهریور ماه (یعنی ۲۶ شهریور) نخستین نشست در دانشکده ادبیات دانشگاه فردوسی مشهد برگزار شد و قرار است نشست دوم در آخرین دوشنبه مهرماه ۱۴۰۳ در همان مکان برگزار شود.

زرقانی در صحبت کوتاهش، کلیدر را شاهکار نثر فارسی معاصر دانست که خود مفتون و شیفته آن شده است. او چنین توصیه کرد: به نظرم هر کس با زبان فارسی سروکار و با آن پیوندی دارد باید این رمان را بخواند، از جمله از منظر زبان.
آنچه در ادامه می‌آید، گزیده‌ای از سخنان سخنرانان این نشست است.

تاریخ بیهقی در ادبیات کلاسیک ما می‌درخشد و کلیدر در ادبیات معاصر

دکتر محمدجعفر یاحقی، استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه فردوسی، مصحح تاریخ بیهقی

کلیدر را سال‌ها پیش خوانده بودم، وقتی که داشت به مرور منتشر می‌شد. البته پیش از چاپ کلیدر، دیگر آثار محمود دولت آبادی مانند «اوسنه بابا سبحان» و «گاواره بان» و «با شبیرو» و دیگر داستان‌های او را در دهه ۵۰ خوانده و شیفته قلم این مرد بزرگ شده بودم.
اما کل کلیدر را یک کله، ۲۴ سال پیش، یعنی سال ۲۰۰۰ میلادی در لندن که تنها بودم و با وقت زیاد، خواندم و دیوانه این قلم شدم، چنان که بسیاری شدند.

 از آنجا که نگاه ادبی به کتاب داشتم حتی خیلی بیشتر شیفته کتاب شدم. این کتاب را نمی‌خواندم، می‌بلعیدم. تاب نداشتم. شبانه روز در فکر جریان و ماجرای کتاب بودم. البته در سال‌های مختلف بخش‌هایی از کلیدر را به مناسبت‌های مختلف می‌خواندم. دوره کتابی که الان دارم، پاره پوره شده از فرط خواندن. چون امانت می‌دادم که دانشجویان علاقه‌مند هم می‌خواندند.

به ارتباط دولت آبادی با تاریخ بیهقی اشاره مختصری بکنم و بگذرم. دولت آبادی شیفته تاریخ بیهقی است و کی هست که نباشد، حتی از معاصران، از نویسندگان و شاعران؛ و این یک برکتی است برای زبان فارسی که آن سر زبان فارسی به این سر زبان فارسی متصل می‌شود. آن درخششی که تاریخ بیهقی در ادبیات کلاسیک ما دارد، کلیدر دولت آبادی در آثار معاصر دارد.

اشاره بکنم به شباهت‌هایی که بین کلیدر و تاریخ بیهقی می‌بینم و همین شباهت‌ها شاید شیفتگی آقای دولت آبادی به بیهقی را زبانزد کرده است. تاریخ بیهقی و کلیدر، هر دو مایه تاریخی دارند. از تاریخ مایه گرفته اند، اما به ادبیات متصل شده اند. تاریخ بیهقی تاریخی است که در ادبیات حلول کرده است و کلیدر هم تاریخی است که با ادبیات معنا پیدا کرده و سیمای رمان و داستان به خود گرفته است. هر دو مال منطقه سبزوار هستند. 

وقایع کلیدر به بعد از شهریور ۲۰ مربوط است و به نظر می‌رسد که نویسنده خیلی از وقایع را از زبان ناظران آن ماجرا شنیده است. بیهقی هم همین کار را کرده است، او هم در متن یک ماجرای تاریخی بوده، خودش آن‌ها را لمس می‌کرده، اما پس از ۳۰-۴۰ سال که از کار کنار کشیده بود، یادداشت‌های خودش را کتابت کرد و آن را دستمایه تاریخ خودش قرار داد. تفاوتی که بین بیهقی و دولت آبادی هست، این است که تاریخ بیهقی تاریخی است که به ادبیات ره پیدا کرده و کلیدر رمانی است که از تاریخ وام گرفته و بیشتر داستان است تا تاریخ، در حالی که بیهقی بیشتر تاریخ است تا ادبیات به معنای مطلق کلمه.

دولت آبادی آنچه دارد از دولت تاریخ بیهقی دارد

جواد اسحاقیان، نویسنده، منتقد ادبی و از داوران جایزه مهرگان

کتابی که من نوشته ام تحت عنوان «کلیدر، رمان حماسه و عشق»، ۲۰ سال پیش در سال ۱۳۸۳ توسط نشر گل آذین منتشر شد. این کتاب را در حالی می‌نوشتم که به شدت تحت تأثیر کلیدر بودم و احساس می‌کردم از نظر زبان بسیار غنی است. من تاریخ بیهقی را در دانشگاه تدریس کرده ام و متوجه ارتباط میان این دو کتاب شده بودم و به شدت در آن دل نهاده بودم. حالا پس از ۲۰ سال کتاب دیگری در دست انتشار دارم با عنوان «با بوطیقای نو در رمان کلیدر» که بخشی از حرف‌هایی که در اینجا می‌زنم، متعلق به جلد دوم کتاب است. در واقع سخنرانی من دو بخش دارد؛ بخشی در ستایش و بخشی در انتقاد کلیدر.

آقای دولت آبادی ذهنیتش از نظر زبان، زبان بیهقی است، نه به این دلیل که سبزواری است، به این دلیل که زبانش با زبان بیهقی عجین شده است. اصلا انگار وقتی فکر می‌کند، زبان و ذهنش تاریخ بیهقی است. به این دلیل نمی‌تواند خودش را از تاریخ بیهقی منفک کند؛ که این امر هم جنبه مثبت دارد و هم منفی. دولت آبادی آنچه دارد از دولت تاریخ بیهقی دارد؛ و اگر تاریخ بیهقی نبود، دولت آبادی‌ای به آن صورتی که امروز از او صحبت می‌کنم وجود نمی‌داشت.

زبان دولت آبادی در همه آثارش حضور دارد و این یک امتیاز بسیار والاست و آنچه که به آثار او ارزش می‌دهد، عمدتا در وجه غالب زبان است. از تفاوت‌های تاریخ بیهقی با کلیدر این است که در تاریخ بیهقی، تاریخ به پیش زمینه می‌آید و زبان به پس زمینه می‌رود و ژانر هم تاریخ است نه ادبیات. در آثار دولت آبادی وجه غالب زبان است و آنچه به پس زمینه می‌رود مسائل اجتماعی و تاریخی است. به این ترتیب من تصورم این است که کسانی که شیفته آثار دولت آبادی می‌شوند، در وجه غالب به خاطر زبان گیرای آثار اوست.

کلیدر شعر منثور است. جمله‌ای از دکتر شفیعی کدکنی نقل می‌کنم درباره شعر منثور: «شعر منثور به لحاظ تکنیک موسیقی، موسیقی خاص خودش را دارد که گاه از نوعی قافیه‌های میانی و حتی آهنگی خاص برخوردار است. هر عاملی که بتواند زنجیره زبان شعر گوینده را به لحاظ موسیقایی، از زبان معمول گفتار امتیاز بخشد، به عنوان عامل موسیقایی شعر مورد استفاده قرار می‌گیرد... نثر هنری یا شعر منثور، نثری است که مجاور حضرت شعر می‌شود و از همان آرایه‌های لفظی و معنوی شعر و نظام شعری برخوردار شود.»
به این نمونه‌ها از کلیدر دقت کنید:
«او، [خان عمو]لحظه‌ها را می‌قاپید، چپاول می‌کرد، می‌چشید و دم را قدحی سر می‌کشید. خوش دار مستی، زمانه را چنان می‌پسندید که اسبی باشد.»

از نثر کلیدر آنجا که هیجان غالب می‌شود و تنش‌های درونی سر باز می‌کند، نثر به شدت لگام گسیخته است و نویسنده فعل را حذف می‌کند. در واقع وقتی هیجان درونی سرریز می‌کند، چه جای این است که فعل بیاوری، زیرا فعل در آخر جمله می‌آید، همان طور که قافیه در پایان بیت می‌آید و مانند نقطه آن را تمام می‌کند؛ بنابراین دولت آبادی گاه فعل را از زبان خودش حذف می‌کند و اجازه می‌دهد این سیلان درون به طور کامل طی شود. گاه در پنج سطر فقط یک فعل می‌آورد. اگر کسی بیاید و فعلی در چنین متنی بگذارد، کل آن موسیقی شعری هدر می‌رود. به این دلیل می‌خواهم بگویم که از نظر زبان، آثار دولت آبادی، شاهکار است.

در کتاب «ما نیز مردمی هستیم» که گفت وگویی بلند با دولت آبادی است، درباره حذف فعل در پاسخ به این پرسش که «شما گاهی وقت‌ها فعل به کار نمی‌برید، یعنی دو کلمه یا دو جمله بدون فعل را برای بیان یک احساس کافی نمی‌دانید. این چه شیوه‌ای است؟» می‌گوید: «این همان سلیقه موسیقایی من است که من فکر می‌کنم وقتی که کلمه می‌نشیند جای خودش، درست مثل آن ابزاری است که می‌خورد به سنج و می‌گذارد تا بازتاب سنج را بشنوم؛ بنابراین با یک «بود» یا «شد» جمله را نمی‌بندم و خفه اش نمی‌کنم. می‌خواهم رها بگذارمش تا پژواک موسیقی کلام را بشنوم.».

اما اگر بخواهم وارد بخش نقد شوم، باید در ابتدا بگویم که آثار دولت آبادی به معنی دقیق کلمه رمان نیستند و قصه هستند. همان طور که آقای گلشیری از این اثر یاد می‌کرد و آن را قصه و روایت می‌دانست. یک دلیلش رابطه میان زبان و ذهن شخصیت هاست. میان زبان و ذهن رابطه‌ای متقابل وجود دارد و هر کس به میزان واژگانی که دارد می‌تواند حرف بزند و بیندیشد، حوزه و آفاق اندیشه شما می‌تواند به اندازه زبان شما باشد. بسیاری از شخصیت‌های کلیدر وقتی حرف می‌زنند، با وجود اینکه چوپان و سرِ گردنه بگیر و بی سواد مطلق اند، چنان شاعرانه سخن می‌گویند که درمی مانید این چه حرف زدنی است. به تکه‌ای از حرف زدن خان عمو که از همین دست شخصیت هاست گوش کنید:

«گم شود این دلبستگی، جای تو نیست جان من.‌ای ناله‌های زنانه، دور از من بایست. گزلیکی اگر به دست داری در چشم من بنشان، اما سایه‌ای پژمرده اگر هستی به گورستان برو. خانه قلب خان عمو میدانگاه تازش و خون است. فواره می‌زند از من فریاد.»

اگر این عبارت گفت وگوی درونی دولت آبادی بود، می‌پذیرفتم. اما خان عمو چی؟ این زبان، زبانِ یک چوپانِ سرگردنه بگیر نیست، بلکه زبانی شاعرانه است. محمود دولت آبادی به عنوان نویسنده همیشه زبان خود را بر تمام شخصیت ها؛ اعم از زن، مرد، کودک، روستایی، شهری و ... تحمیل می‌کند. این نقض هنجار‌های آهنین رمان است که زبان و شخصیت تناسب ندارد.
نکته دیگر، من سال ۱۳۷۶ مقاله‌ای نوشتم به اسم «از دُن آرام تا کوچه‌های پر آشوب کلیدر» و در آن نزدیک به بیست نمونه اقتباس‌های آقای دولت آبادی را از رمان «دُن آرام» توضیح دادم. البته وقتی به ایشان مطرح کردم، منکر شدند.

اگر حرف گلشیری ملاک باشد باید کل ادبیات روس را بگذارید کنار

دکتر علی خزاعی فر، مترجم، مدیرمسئول و سردبیر فصلنامه مترجم

من متقاعد نیستم که کلیدر رمان نیست. نکته‌ای که [آقای اسحاقیان]درباره ناهم خوانی رمان و شخصیت گفتند که گوینده باید مطابق با شخصیت اجتماعی اش صحبت کند، البته قانونی در رمان هست، اما یک قانون بالادستی هم در رمان هست که اتفاقا خود آقای گلشیری در نقدی که بر کلیدر نوشتند و این سنگ را جلوی پای این رمان اندختند، به آن اشاره می‌کنند. 

این قانون می‌گوید زبان قراردادی است بین نویسنده و خواننده، یعنی خواننده از همان صفحه اول می‌فهمد که قرار است وارد چه رمانی شود. این نیست که آقای دولت آبادی این مطلب را نداند، می‌داند و پای قراردادش هم می‌ماند. به نظر، نقص آنجاست که قرارداد نقض شود. اگر به آن قانون استناد کنیم می‌توانیم بگوییم سینمای علی حاتمی هم سینمای به دردنخوری است، چون تصویری از شاه قاجار ارائه می‌دهد که واقعی نیست. اما علی حاتمی با قرارداد‌های خودش فیلم می‌سازد و دولت آبادی هم با قرارداد‌های خودش داستان می‌نویسد. 

درباره شباهت دن آرام با کلیدر هم باید بگویم این درباره اکثر رمان‌ها مطرح است و نویسندگان دوست ندارند راجع به این موضوع حرف بزنند و اگر بزنند آدرس اشتباه می‌دهند، چون گاهی واقعا آدم خودش هم نمی‌داند چقدر تأثیر پذیرفته و از کجا. اتفاقا من می‌خواستم بگویم کلیدر اگر از چیزی الهام گرفته باشد، آن رمان «نان و شراب» است. در عین حال به قولی مهم نیست از کجا گرفته ایم، مهم این است که چطوری بیان کرده ایم. به نظر من کاری که با زبان کرده مهم است و این کار کارستان است. اگر حرف آقای گلشیری را ملاک قرار دهیم که گفته کلیدر رمان نیست و نقالی است، باید کل ادبیات کلاسیک روس را بگذارید کنار.

کلیدر از دولت شاهنامه هم هست

دکتر نجم الدین گیلانی، عضو هیئت علمی گروه تاریخ دانشگاه فردوسی

من از زمانی که به دنیا آمده ام با کلیدر هستم، حتی پیش از آنکه کلیدر را بخوانم. من از خانواده عشایر زاگرس هستم. تجربه‌هایی داشته ام که در کلیدر آمده است. من حس حقارت مرد هنگام درو گندم دیم را تجربه کرده ام، بز مرگی را دیده ام، معنی تفنگ دست گرفتن را می‌دانم. این از تجربه زیسته من.‌

می‌خواهم از منظر فلسفه نیچه نگاه کوتاهی بر کلیدر داشته باشم. خنده کارمایه کار مردان کلمیشی در کلیدر است. فلسفه نیچه هم فلسفه خندیدن است. در ابتدای کتاب حکمت شادان می‌گوید: آنکه خندیدن نمی‌داند کتاب‌های مرا نخواند. یا می‌گوید کانت از جنگل دانایی دست خالی بازگشت، چون خندیدن نمی‌دانست.

مردان کلیدر هنر خندیدن را خوب بلدند. در کوران زندگی همه شان این ویژگی را دارند. همچنین آری گویی به زندگی نیچه را در این اثر دیدم. اَبَرمرد نیچه را در کلیدر با همان خلق وخو که آری گویی به زندگی است می‌توانید ببینید. در سخت‌ترین شرایط می‌خندند و شوخی می‌کنند. اَبَرمرد می‌گوید هر چه آمد خوش آمد. به قول فردوسی که می‌گوید:
بد و نیک همه ز یزدان بوَد
لب مرد باید که خندان بود

گل محمد مصائب زیادی از سر گذرانده است، اما می‌بینیم که شروع می‌کند به آواز خواندن و می‌گوید کار بر سر مرد می‌آید.
جنبه‌های حماسی و مشترکی بین کلیدر و شاهنامه هست. می‌خواهم به حرف استاد عزیز که گفتند دولت آبادی آنچه دارد از دولت تاریخ بیهقی است، این را اضافه کنم که بخشی از کلیدر به دولت شاهنامه فردوسی است. گل محمد همانند رستم پر اشتهاست. اسب متفاوتی هم دارد همان طور که رستم رخش را داشت.

در واقع همه قهرمانان کلیدر اسب متفاوتی دارند، همان طور که همه قهرمان‌های شاهنامه. ویژگی‌های بدنی قهرمانان کلیدر خیلی شبیه به قهرمانان شاهنامه است. توصیف‌هایی که از خان عمو می‌دهد درست شبیه توصیف‌هایی است که فردوسی از زال دارد. یا صبرخان -از دیگر قهرمانان کلیدر- شبیه بهرام چوبین است.
درباره الگوپذیری که اشاره شد هم باید بگویم گاهی حرفی را می‌بینیم آدم‌هایی در زمان‌های مختلف زده اند و ما نمی‌توانیم بگوییم حتما تقلید بوده است.

درباره سنت‌های عشایر که در کلیدر آمده، می‌شود به سنت‌های عزاداری، مانند گریبان چاک دادن، گیس بریدن و رخ به ناخن خراشیدن اشاره کرد که هم در شاهنامه هست و هم هنوز در بعضی نقاط و در فرهنگ عشایر. از سنت‌های شادی و عروسی، پایبندی به نان و نمک و موارد دیگر را نیز می‌شود یاد کرد.

چگونه زیستن و چگونه مردن هم در این اثر مهم است. قهرمان شاهنامه از این می‌ترسد که او را اعدام کنند و زخم روی او نباشد و در جنگ کشته نشده باشد.
ز دار و ز کشتن نترسم همی
ز گردان ایران بترسم همی
که نامرد خواند مرا دشمنم
ز ناخسته بردار کرده تنم
ناخسته تن یعنی تن بی زخم، تنی که در جنگ کشته نشده است. گل محمد از چه می‌ترسد؟ می‌گوید: من را خواهند کشت، می‌دانم. چه کشتنی؟ آن هم دار. اگر آدم را با گلوله‌ای خلاص می‌کردند چیزی. اما به دار می‌کشند، فکرش را بکن..

پیام تلفنی محمود دولت آبادی بخش ویژه فصل دوم سلسله نشست‌های «هزار و یک شب رمان» بود

امیدوارم روزی به مشهد و دانشگاه فردوسی بیایم

به همه حضار و باشندگان درود می‌فرستم و همچنین به همه هم ولایتی‌ها در خراسان بزرگ. بسیار خرسندم که دانشگاه فردوسی با مسئولیت حضرتعالی این مراسم را برای اثر من برگزار می‌کند و دوستان و دوستداران ادبیات آنجا جمع می‌شوند و این مناسب‌ترین مکان و موقعیت برای بررسی ادبیات کشور است. امیدوارم ادامه پیدا بکند و یک روزی هم من شانس و افتخار این را داشته باشم که بیایم آن دانشگاه را اقلا ببینم. 

به راستی نمی‌دانم چه بگویم، الا اینکه بگویم بسیار رضایت دارم از اینکه آثار من از جمله کلیدر به دل مردم نشسته، در خانه‌های مردم زندگی می‌کند و آن طور که بازتاب هایش را دیده ام، بایستی قدرشناس لطف و درک و صمیمیت مردم کشورمان باشم؛ از سرحدات خراسان تا مرز‌های آذربایجان و بلوچستان و کردستان و خوزستان و ... من واقعا قدرشناس مردم حق شناس کشور هستم و اصلا نبایستی از هیچ امری آزرده خاطر شده باشم، اگرچه در نقاطی به آن مرز باریک بودن یا نبودن هم من رسانیده شده ام؛ و همان طور که حضرت بولفضل [بیهقی]نوشت که مرا چاره نیست از تمام کردن این کتاب، مرا هم چاره نبود جز همین کار‌ها که توانستم انجام بدهم و در سایه لطف بزرگان ادب معاصر و کلاسیک و دانشگاهی و ... و در سایه مهر هم میهنان. بسیار سپاسگزارم و بسیار ممنونم از اینکه شما همچین زحمتی را به عهده گرفتید. امیدوارم که توفیق حاصل شده باشد.‌

می‌خواهم به احترام شما یک جمله هم از حضرت استاد [بیهقی]بخوانم برای شما، به عنوان پایان:
«چنان دان که مردم را به دل مردم توان خواندن، و دل از بشنودن و دیدن قوی و ضعیف گردد، که تا بد و نیک نبیند و نشنود شادی و غم نداند اندرین جهان. پس بباید دانست که چشم و گوش دیده بانان و جاسوسانِ دل اند که آن رسانند به دل که ببینند و شنوند، و وی را آن به کار آید که ایشان بدو رسانند.»
منتظرم که روزی به مشهد بیایم، منتظرم... پایدار باشید.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.