زینب قدسیفر | شهرآرانیوز - روایت اصلی کتاب هذیانها و واگویههای مردی شبگرد بهنام کریماست که در یکی از شبگردیهای خود به کاروانسرایی بینام میرود و با ۲ شخصیت دیگر بهنامهای ملک پروان، نقالی بازنشسته، که تصمیم گرفته بمیرد و مردی که مرید و پسرخوانده ملک پروان است، آشنا میشود. کریما که خود ذهنی آشفته دارد، خواسته یا ناخواسته درگیر مسائل این افراد میشود و نزدیکی عجیبی بین خود و آنها احساس میکند. محور اصلی داستان، گنگی و رؤیاست، آدمهایی که باهم غریبه بودهاند با همین رؤیاها با یکدیگر آشنا و همراه میشوند. این همراهی تا زمانی که آنها باهم کامل آشنا میشوند ادامه پیدا میکند و سپس قطع میشود، گویی که بنیان رابطهها بر غریبگی بوده و حال که آشنایی حاصل شده، دیگر وقت پایان است.
ببینید:
آدمهای داستان «اسبها، اسبها از کنار یکدیگر» از خود بیگانهاند، از جامعه بیگانهاند و دولتآبادی بهدرستی مشخص نمیکند که زیست آنها در چه زمانی است. گرچه باتوجهبه واژهای همچون پاسبان و سرنخهایی دیگر میتوان حدسهایی زد. مکان روایت هم شهر تهران معرفی شده، شهری درندشت که هرکسی در آن غریبه است و گم شده. بدینترتیب، کوشش برای یافتن مکان و زمان واقعی داستان، تلاشی بیهوده است. دولتآبادی بهعمد این چنین نامفهوم انتخاب کرده است تا مخاطب بتواند در هر زمان و مکانی با این وهم و سرگشتگی همذاتپنداری کند. درست مانند جغرافیای اساطیری که تا حدودی مشخص، ولی بهطور کلی ناشناخته است. این موضوع، خود شاید اشارهای باشد به شخصیت ملک پروان، نقال داستانهای شاهنامه، که در آغاز بهنظر میرسد بازیگر نقش اصلی در مقابل شخصیت کریماست، ولی داستان اینطور پیش نمیرود و این نقش به یک مرد میرسد. البته سرگذشت ملک پروان هم بهحدی توجهبرانگیز است که مخاطب از او غافل نشود و در طول داستان او را در خاطر داشته باشد. نقالی که یک شب بعد از نقل داستان رستم و سهراب، دست از نقالی میکشد و.
داستان روایتگر تقابل ۳ شخصیت اصلی است، اما برخی شخصیتهای فرعی هم وارد داستان میشوند که یا خیلی مهم نیستند یا اینکه دولتآبادی بهعمد یا بهسهو آنها را مهم معرفی میکند، ولی از پرداختن به آنها سر باز میزند. شاید هم جا میمانند.
اما کتاب در کنار روایت خاصش، نثر منحصربهفردی هم دارد، نثری که یا مخاطب را سر شوق میآورد یا او را دلزده میکند، گویی که حد وسطی برای این موضوع وجود ندارد. چون نثر کتاب از آثار قبلی دولتآبادی سنگینتر است و گویا او خود قصد جدی و مشخص دراینباره داشته، زیرا از هر فرصتی برای سنگین ترکردن متن با جابهجایی اجزای جمله، آوردن سجع و... استفاده کرده است. اما نیت واقعی دولتآبادی از بهکاربردن اینچنین نثری چه بوده است. منتقد تندرو ممکن است جرئت پیدا کند و بگوید دولتآبادی سعی داشته است مضمون میانمایه خود را با نثر بهزعم خویش دلفریبش بیاراید تا مخاطب آنچنان درگیر فهم و کشف فرم شود که از پرداختن به محتوا باز بماند. به هر روی، «اسبها، اسبها از کنار یکدیگر» اثر متوسطی است از یک نویسنده بزرگ که خواندنش برای خوانندگان پروپاقرص آثار دولتآبادی واجب و برای دوستداران او جالب خواهد بود، ولی مخاطب عام اگر بخواهد با دولتآبادی واقعی آشنا بشود، شاید «اسبها، اسبها از کنار یکدیگر» اولین و بهترین انتخاب نباشد.
این کتاب را در قطع رقعی و در ۱۳۱ صفحه انتشارات چشمه به چاپ رسانده است.