صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

آموزش داستان‌نویسی | تار‌های تنیده در گوشه سقف

  • کد خبر: ۲۶۰۰۲۴
  • ۰۱ مهر ۱۴۰۳ - ۱۲:۵۴
کشمکش شخصیت‌ها روی خطی ساده حرکت نمی‌کند و شخصیت‌های فرعی مثل نهنگ‌ها بالا می‌آیند و وارد ماجرای اصلی می‌شوند، از مخاطب پیشی می‌گیرند و اجازه نمی‌دهند بتواند پایان را حدس بزند.

به گزارش شهرآرانیوز، کشمکش از عناصر اصلی داستان‌گویی است که علی‌ موسی‌زاده، مدرس داستان درباره آن توضیح می‌دهد:

شاید بد نباشد هر نویسنده‌ای گاهی از خودش بپرسد مشغول نوشتن برای کدامین مخاطب یا کدام دسته از مخاطبان است. چنین سؤالی، گذشته ازاینکه تکلیف نویسنده را با روش داستان نویسی اش و انتخاب فضا‌ها و محتوا و فرم آثارش مشخص می‌کند، وجه دیگری از جهان داستان را هم می‌تواند روشن کند: وضعیت عمومی مخاطبان در این برهه تاریخی، مخاطب‌هایی که هرکدام ــ خواسته یا ناخواسته ــ صد‌ها و بلکه هزاران فیلم دیده اند، کلی کتاب خوانده اند و ــ خدا می‌داند ــ چندمیلیون جوک شنیده اند و چقدر در فضا‌های مجازی ماجرا‌های غافلگیرکننده و جالب دیده اند.

چنین مخاطبی ترسناک است، چون به راحتی نمی‌توان او را جذب کرد، چه برسد به اینکه بخواهی غافلگیرش کنی! به همین دلیل است که شناخت پتانسیل روایت‌ها و آشنایی با ابزار‌هایی که نویسنده دراختیار دارد اهمیت پیدا می‌کند، درست مثل وقتی که به چاقویی مسلحی، ولی اینکه با حریفی بی دست و پا رودررویی یا با آدمی زبل و چغر برایت یک دنیا فرق ایجاد می‌کند.

از این مقدمه که بگذریم، می‌رسیم به یکی از ابزار‌های روایت برای گسترش دادن جهان داستانی و ایجاد غافلگیری یا وضعیت‌هایی که برای مخاطب چندان قابل پیش بینی نیست. بگذارید با مثال پیش برویم:

بهرام سزاوار، که صاحب یک کارخانه کوچک است، کارش با موفقیت پیش نرفته و حالا، درآستانه ورشکستگی، تصمیم دارد یک آتش سوزی ساختگی راه بیندازد و با پولی که از بیمه می‌گیرد راه نجاتی برای خودش باز کند.

وقتی طرح شما چیزی شبیه به این وضعیت باشد، احتمال اینکه در میانه‌های کار دستتان رو شود یا مخاطب پیشاپیش حوادث را حدس بزند زیاد است. برای نجات چنین طرحی، نویسنده مبتدی ممکن است شروع به دست وپازدن کند و داستان را پر کند از تظاهر‌های ناشیانه و توصیفات غلوآمیز برای القاکردن چیزی که مخاطب هم می‌داند ساختگی است، و این صرفا ترفندی است برای گول زدن او. این همان مخاطبی است که در بند اول صحبتش به میان آمد.

در این وضعیت ها، یکی از راه حل‌ها استفاده از شخصیت‌های فرعی است، شخصیت‌هایی که در روایت‌ها نقش ثانوی گرفته اند چند کارکرد مهم در داستان دارند: اول ازهمه، اینکه فضای داستان را باورپذیر می‌کنند. مخاطب حس می‌کند، همان طورکه در زندگی واقعیْ خانواده و همکاران و دوستان حضور دارند، در این جهان داستانی هم شخصیت اصلی تنها نیست و ما، به جای تمرکز ساده لوحانه روی او و اعمال و اندیشه هایش، باید به آدم‌های دیگری هم که با او مرتبط اند توجه کنیم.

 این‌ها همان آدم‌هایی هستند که ناگهان ماجرایی باعث می‌شود که به خط سرنوشت شخصیت اصلی گره بخورند، بعد مثل نهنگی که مدت‌ها زیر آب مانده به سطح روایت کشیده می‌شوند و همپای کاراکتر اصلی در ماجرا‌ها نقش اساسی ایفا می‌کنند، و مخاطب نمی‌تواند به سادگی شبیخون زدن آن‌ها به خط داستان را پیش بینی کند.

حالا بگذارید به طرحی که مثالش زدیم یک شخصیت فرعی اضافه کنیم:

بهرام سزاوار، که در شرف ازدواج است، در مدیریت کارخانه کوچکش دچار مشکل شده است و حالا، برای جلوگیری از ورشکستگی و ایجاد یک راه نجات، تصمیم دارد کارخانه را به آتش بکشد و با پولی که از بیمه می‌گیرد دوباره از اول شروع کند. در شبی که آتش را ایجاد می‌کند، ناگهان صدای جیغی می‌شنود.

بهرام می‌ترسد مبادا یکی از کارگر‌ها از کارخانه بیرون نیامده یا نگهبان به مرخصی نرفته و در آتش گرفتار شده باشد. خودش را به سالن اصلی می‌رساند و نامزدش را می‌بیند که آتش به لباس هایش گرفته است و برای نجات او با مقاومتی دیوانه وار از سمت دختر مواجه می‌شود.

درنهایت، نامزدش به خاطر تنفس دود از حال می‌رود و بهرام هرطور شده او را از آن جهنم بیرون می‌کشد. روز بعد، در بیمارستان می‌بینیم که نیمی از صورت دخترک سوخته و قدرت تکلم ندارد. پلیس و آتش نشانی اعلام می‌کنند که بقایای یک جسد را در خاکستر کارخانه پیدا کرده اند. نامزد بهرام، وقتی به هوش می‌آید، روی کاغذ می‌نویسد که برادر نوجوانش را همراه برده بوده تا در حمل کپسول اطفای حریق به او کمک کند.‌

می‌بینید که در چنین وضعیتی طرح پیچیده‌تر می‌شود. کشمکش شخصیت‌ها روی خطی ساده حرکت نمی‌کند و شخصیت‌های فرعی مثل نهنگ‌ها بالا می‌آیند و وارد ماجرای اصلی می‌شوند، از مخاطب پیشی می‌گیرند و اجازه نمی‌دهند بتواند پایان را حدس بزند. این مثال صرفا یک طرح دم دستی و فکرنشده بود. اگر روی طرح زمان بگذارید و روز‌ها به آن فکر کنید، حتما به نتیجه‌ای خیلی بهتر می‌رسید و می‌توانید ماجرا‌هایی پیچیده و مخاطب کش خلق کنید.

این یکی از ترفند‌هایی است که هم طرح‌های ساده را نجات می‌دهد و هم به شما این امکان را می‌دهد که، اگر طرح یا نوشته‌ای نیمه کاره دارید، از بلاتکلیفی نجاتش دهید و یک داستان کامل و خوش ساخت از دل آن بیرون بکشید.

با احترام عمیق به آلبر کامو، نویسنده-فیلسوف نجیب.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.