زبان و ادب پارسی همچون اقیانوسی ژرف، مملو از دٌرهای گرانبهایی است که هرکدام برای روشنایی راه بشریت در مسیر رسیدن به سعادت میدرخشند.
شاعران و اندیشمندان طی قرون متمادی، هر یک برای هدایت جامعه انسانی آثاری خلق کردهاند و در این راه با تحمل دشواریها، هدف متعالی خود را که همان ارتقای فرهنگ انسانی است در قالب آثار هنری بهجامعه ارزانی داشتهاند و نیک دریافتهاند که «زکات علم نشر آن است.»
در این میان، شاهکار سترگ حکیم توس که شاهنامه فردوسی است و نتیجه چهل سال هنرنمایی توأم با رنج اوست، با نام «خداوند جان و خرد» آغاز میشود. در نیشابور و بلخ و غزنه، مدارس اخلاق عطار و مولوی و سنایی برپاست و برحذر میدارند که «مسلمانان مسلمانان، مسلمانی مسلمانی!» و در عراقعجم یعنی فارس، شیخ اجل پرچمدار ادب تعلیمی است.
پس از این، حافظ بهعنوان عارفی کامل و قرآنشناسی والامقام و شاعری بلیغ بهصرافت طبع لطیف و سخندانش، مضامین عالی عرفانی و انسانی و اخلاقی و ملکوتی را بهنظم درآورده و گنجی جاودانه و پایانناپذیر از حکمت را برای همه انسانها بهمیراث گذاشته است. او با پیوند عمیقی که با قرآن دارد و بهمدد دولت قرآن، دیوانش را ملجأ و پناه و چارهساز توده مردم ساخته است.
دیوان او فقط یک دفتر و دیوان نیست؛ سخن او فراتر از ادبیات است. او در قالب زیباترین شکلهای ادبی، ابدیت را بهتصویر کشیده است و راه رهایی از دنیا و رستگاری عقبی را بهما میآموزد؛ همان عشق الهی و عرفانی که به عقل و معرفت و مراتب والای علم و ادراک آمیخته است. حافظ همان شاعری است که پس از قرنها و از پس فرسنگها، گوته آلمانی در سال ۱۸۱۴ برای نخستین بار نامش را شنید و شیفته او شد و در رثایش سرود: «ای حافظ، بیا و رفیق راه ما شو تا نغمههای دلپذیرت ما را مستانه به عرش خدا رهبری کند!»
این شاعران بزرگ و خالقان آثار سترگ، پیامبر نیستند، بلکه پیامآورانی هستند با کتابهایی برای هدایت بشریت از صحرای ضلالت.
در این میان، حافظ که حافظ قرآن است، ارزش شب نزول قرآن را که شبی برتر از سیهزار شب است نیک دریافته و گفته است که «چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی/ آن شب قدر که این تازهبراتم دادند!» حافظ پیشقراول ستیز با سالوس و ریاست.
او در این راه تا مرز ملامتی و قلندریشدن گام برمیدارد و زاهدان ریایی را نکوهش میکند: «حافظا میخور و رندی کن و خوش باش ولی/ دام تزویر مکن، چون دگران قرآن را»، اما زهد و عبادت خالصانه را ارج مینهد و زهد را در مناعت طبع و طهارت روح میداند، نه در ریاضتکشیهای بیمارگونه و رهبانیتهایی که با ریا و رعونت آمیخته است که «لا رهبانیه فی الدین!» حافظ علاقه خاصی به عبادات و شبزندهداریهای عارفانه در شب قدر دارد و این شب عزیز و مقدس در شعرش نمود بارزی یافته است. گویا حافظ در بیان «شب قدر» چنان خوشوقت گشته است که سرازپا نمیشناسد.
او در شگفت از آثار و برکات «شب قدری چنین عزیز و شریف»، آن را فراتر از «سعد اکبر» و تأثیر اجرام آسمانی بر طالع انسانها میداند و میسراید: «آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است/ یا رب این تأثیر دولت در کدامین کوکب است؟»
واژه «دعا» نیز در شعر حافظ کاربرد زیادی دارد و این کاربرد زیاد خود گواهی است بر اعتقاد این عارف عاشق و دغدغهاش به فراخواندن به این تیر نشیننده بر هدف؛ بهویژه که پرتاب این تیر رسام وقتی دارد و آن شبهنگام تا سحرگاه است؛ بهویژه وقتی در شب قدر باشد: «به جان خواجه و حق قدیم و عهد درست/ که مونس دم صبحم دعای دولت توست» و «منم که گوشه میخانه خانقاه من است/ دعای پیر مغان ورد صبحگاه من است» و «دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای/ فرشتهات به دو دست دعا نگه دارد» و «گفتم دعای دولت او ورد حافظ است/ گفت این دعا ملائک هفتآسمان کنند» و «بهصفای دل رندان صبوحیزدگان/ بس در بسته بهمفتاح دعا بگشایند» و «هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ/ از یمن دعای شب و ورد سحری بود» و «از هر کرانه تیر دعا کردهام روان/ باشد کز آن میانه یکی کارگر شود» و «پند حکیم محض صواب است و عین خیر/ فرخنده آن کسی که بهسمع رضا شنید» و «حافظ وظیفه تو دعاگفتن است و بس/ دربند آن مباش که نشنید یا شنید» و «حافظا در کنج فقر و خلوت شبهای تار/ تا بود وردت دعا و درس قرآن غم مخور» و «به هیچ ورد دگر نیست حاجتای حافظ/ دعای نیمشب و درس صبحگاهت بس» و «امروز مکش سر ز وفای من و اندیش/ زان شب که من از غم بهدعا دست برآرم» و «دعای صبح و آه شب کلید گنج مقصود است/ بدین راه و روش میرو که با دلدار پیوندی» و «بس دعای سحرت مونس جان خواهد بود/ تو که، چون حافظ شبخیز غلامی داری» در قرن هشتم که مصادف با قرابت تصوف به تشیع است، عرفان ذوقی و شاعرانه با وجود شاعر و عارف بزرگ و غزلسرای نامی، خواجه شمسالدین محمد حافظ (متوفای ۷۹۲ هجریقمری) بهحد کمال رسید و این کمالیافتگی در عرصه مضامین و مفاهیم معنوی و عرفانی در اوج خود در شعر حافظ نمودار است که «شعر حافظ همه بیتالغزل معرفت است» و «ندیدم خوشتر از شعر تو حافظ/ به قرآنی که اندر سینه داری» و «صبحخیزی و سلامتطلبی، چون حافظ/ هرچه کردم همه از دولت قرآن کردم» و «زاهد ار رندی حافظ نکند فهم چه شد/ دیو بگریزد از آن قوم که قرآن خوانند!»