امروز، بزرگداشت شیخ فریدالدین عطار نیشابوری، ادیب، عارف و بزرگ مردم نیشابور است. عطار را به آرامگاه آرامبخشش، منطقالطیر و هفتشهر عشقش میشناسند که هریک، گوهری گرانسنگ برای اهل ادب و شعر و عرفان است. اما مراد از هفتشهر عشق که او میگوید، چیست؟ این هفتشهر کجاست و سیر سفر به آن چه بوده است که مولانا در وصف آن میفرماید:
هفتشهر عشق را عطار گشت/ما هنوز اندر خم یک کوچهایم!
در این مطلب کوتاه، نگاهی ساده خواهیم کرد به سفر پربار عطار به آن هفتشهر عشق.
هفتشهر عشق یا هفتوادی در اصطلاح عرفان شیخ عطار نیشابوری، مراحلی است که سالک طریقت باید طی کند که گذر از این مراحل را به بیابانهای بیامانی تشبیه کرده است که منتهی به کوههای بلند و بیفریادی میشود که سالک برای رسیدن به مقصود به عبور از این بیابانهای مخوف و گردنههای مهلک ناگزیر است. این حکایت ژرف، در دل داستان پرواز مرغان به رهبری هدهد آمده است.
در منطقالطیر هدهد که نماد پیر راه است، خطاب به مرغان عالم قبل از شروع پرواز از 7صحرای بیکران، 7وادی را بدین گونه شرح میدهد:
گفت ما را هفت وادی در ره است/چون گذشتی هفت وادی، درگه است/.../هست وادی طلب آغاز کار/وادی عشق است از آن پس، بیکنار
مراد از طلب در کلام عطار، جستن است و در اصطلاح صوفیان «طالب» سالکی است که از خواستن طبیعی و لذات نفسانی عبور کند و پرده پندار از روی حقیقت براندازد و از کثرت به وحدت رود تا انسان کاملی شود یا بهقولی از کشفالمحجوب آن را گویند که شب و روز بهیاد حقیقت و حضرت عشق باشد. در هر حالی، درحقیقت «طلب» اولین قدم در تصوف است و آن حالتی است که در دل سالک پیدا میشود تا او را به جستوجوی معرفت و تفحص در کار حقیقت وامیدارد. طالب صاحب این حالت است و مطلوب هدف و مقصود سالک است.
وادی عشق است از آن پس، بیکنار
وادی یا شهر دوم در کلام عطار، عشق است که بزرگترین و سهمناکترین وادی است که صوفی در آن قدم میگذارد. این وادی، معیار سنجش و مهمترین رکن طریقت است. عشق در تصوف مقابل عقل در فلسفه است، به همین مناسبت تعریف کاملی از آن نمیتوان کرد؛ گو آنکه مولانا نیز گفته است:
عقل در شرحش چو خر در گل بخفت/شرح عشق و عاشقی هم عشق گفت
وادی سوم از هفتشهر عشق، معرفت است. معرفت نزد علما همان علم است و هر عالم به حضرت حقیقت، همان عارف است و هر عارفی، عالم. ولی در نزد این قوم معرفت صفت کسی است که خدای را به اسما و صفاتش شناسد و تصدیق او در تمام معاملات کند و به نفی اخلاق رذیله و آفات آن بنماید و او را در جمیع احوال ناظر داند و از هوای نفس و آفات آن دوری گزیند و همیشه در سِرّوعَلن با خدای باشد و به او رجوع کند.
عطار نیشابوری بینیازی را وادی چهارم سلوک بیان کرده است. استغنا یعنی بینیازی یا رسیدن نفس به حالت بدون خواستن دنیوی. ترک اعراض دنیوی است ظاهرا و نفی اعراض اخروی و دنیوی باطنا و تفصیل این جمله آن است که مجرد حقیقی آن کسی بود که بر تجرد از دنیا طالب عوض نباشد، بلکه باعث بر آن تقرب بر حضرت الهی بود.
پس از آن، عطار قدم در وادی پنجم میگذارد که نامش توحید است. توحید در لغت حکم است بر اینکه چیزی یکی است و علمداشتن به یکیبودن آن است و در اصطلاح اهل حقیقت تجرید ذات الهی است از آنچه در تصور یا فهم یا خیال یا وهم یا ذهن آید. اهمیت این وادی آنجا هویداست که عطار در منطقالطیر میگوید:
تو در او گم گرد توحید این بود/گمشدن کم کن تو تفرید این بود
وادی ششم را حیرت گویند. حیرت یعنی سرگردانی و در اصطلاح اهل اللّه امری است که وارد میشود بر قلوب عارفان در موقع تأمل و حضور و تفکر و آنها را از تأمل و تفکر حاجب گردد.
و در آخر، عطار قدم در وادی فقر و فنا میگذارد که همان وادی هفتم یا هفتمین شهر عشق باشد. البته در اصطلاح عرفان، فقر با فقر دنیوی فرق دارد. فنا و سقوط نیز گام آخر است که از اوصاف مذمومه سالک باشد که بر اثر فراوانی ریاضتها حاصل میشود.
به هر تقدیر، آنچه عطار در مثنوی منطقالطیر میگوید، بیان حقیقت شناخت خداوند است و شاید بتوان گفت بنمایه هفتشهر عشق این جمله باشد:
هرکس خود را شناخت، خدا را شناخت