به گزارش شهرآرانیوز؛ هوس کرده بودم سر صبح آبان گوشه دنجی از «دارالفیض» را برای خودم جور کنم و یک دل سیر حرفهای تکراریام را با امام رضا «ع» مرور کنم. این را همان لحظه ورود به حرم برای خودم نسخهپیچ کردم.
راستی اسم رواق دارالفیض را تازه یادگرفتم با اینکه سالها یک گوشهاش میایستم و به ردیف گلهای بالای ضریح حسودی میکنم!
همین چند روز پیش بود که زیارتنامه را تند تند تمام کردم و تا خواستم دل بکنم از حال خودم چشمم افتاد به دیوار روبهرو و تازه فهمیدم چه جایی ایستادهام. راستش در زیارت بعدی دلم همانجا را خواست و تا پایم را گذاشتم در صحن آزادی، سلامی گفته و نگفته راهم را کشیدم به سمت رواق، اما چیزی نگذشت که صدای جاروی خادمان حرم مسیر نگاهم را تغییر داد.
وسط نوای «این طایفه یعنی اصلِ تکیهگاهی، خیر دو دنیا را دهند با یک نگاهی» دلم رفت پیش زنی با چادر سفید که مثل غنچهای بین جمعیت روی زمین سرد جمع شده بود و قدمهای خادمان جارو به دست و همهمه مردم هم، آسمان صبح و گنبد آقا را از او نگرفت. جمعیت دور شد، اما او بیآنکه تکان بخورد دارالفیضش را تنگ در آغوش گرفته بود و در هوای صبح پاییز دلش گرم بود.