صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

داستان کودک | نذری که برآورده شد

  • کد خبر: ۳۰۴۶۵۰
  • ۰۸ دی ۱۴۰۳ - ۱۶:۵۵
خیلی وقت‌ها برای اینکه مشکلمان حل شود یا همه‌چیز به‌خوبی و خوشی انجام شود، نذر می‌کنیم و از خدا می‌خواهیم همه‌چیز را روبه‌راه کند.

مرجان زارع - خیلی وقت‌ها برای اینکه مشکلمان حل شود یا همه‌چیز به‌خوبی و خوشی انجام شود، نذر می‌کنیم و از خدا می‌خواهیم همه‌چیز را روبه‌راه کند. مهدیه هم دلش می‌خواست خواهرکوچولویش به خوبی و خوشی به دنیا بیاید.

مهدیه نشسته بود گوشه‌ی تختخوابش و با خودش فکر می‌کرد. ته دلش یک کوچولو هم نگران بود. مادر‌بزرگ تا آمد به اتاق و او را دید، لبخندی زد و پرسید: «چی شده مهدیه‌جان، نکنه کشتی‌هات غرق شدن؟!»

مهدیه لبخندی زورکی زد و گفت: «نه، من اصلاً کشتی ندارم که غرق شود.» مادر‌بزرگ فکری کرد و دوباره پرسید: «پس چی شده مادرجان؟ نکنه از آمدن نی‌نی ناراحتی!»

مهدیه دوباره لبخندی زد و جواب داد: «اصلاً هم این‌طور نیست! فقط کمی برایش نگرانم. برای مامان هم همین‌طور.» سپس همان‌طور که از روی تختخواب پایین می‌آمد و سمت مادر‌بزرگ می‌رفت، گفت: «مادر‌بزرگ، به‌نظرتان خواهرکوچولو به‌سلامتی به دنیا می‌آید؟»

مادر‌بزرگ با مهربانی دستی به سر مهدیه کشید و گفت: «معلوم است دختر گلم. خدا مواظب مادرت و خواهرکوچولو هست.» بعد فکری کرد و ادامه داد: «خب، به‌نظرم اگر دوست داری، بد نیست برای سلامتی‌شان یک نذر کوچولو بکنی.»

مهدیه که از فکر مادر‌بزرگ خوشش آمده بود، گفت: «وای! چه فکر خوبی. مانند وقت‌هایی که شما نذر می‌کنید.» مادربزرگ سرش را تکان داد و لبخند زد. خیلی زود مهدیه تصمیمش را گرفت.

تصمیم گرفت برای سلامتی مامان و خواهرکوچولو یک نذر کوچولو بکند و نذر کرد اگر خواهرکوچولو به‌سلامتی به دنیا بیاید، در ایام ولادت حضرت زهرا(س) برای همه‌ی بچه‌های کلاسشان ساندویچ نان و پنیر و سبزی درست کند و شنبه که مدرسه رفت، به مدرسه ببرد.

قرار شد مادر‌بزرگ هم در درست‌کردن ساندویچ‌ها کمکش کند. خیلی نگذشته بود که بابا از بیمارستان تلفن کرد و یک خبر خوب داد. خواهرکوچولو به‌سلامتی به دنیا آمده بود.

حال مامان هم خوب بود. بابا از پشت گوشی گفت: «مهدیه‌جان، تا فردا که خواهرکوچولو و مامان به خانه بر‌می‌گردند، می‌خواهی یک اسم قشنگ هم برای خواهرت انتخاب کنی؟»

مهدیه با هیجان گفت: «قبلاً فکرش را کرده‌ام، نگران نباشید! یک اسم قشنگ انتخاب کرده‌ام. اسمش را می‌گذاریم محدثه.» بابا که حسابی از این اسم خوشش آمده بود، گفت: «واقعاً اسم قشنگی است.

مطمئنم مامان هم خوشش می‌آید. این اسم از لقب‌های حضرت‌فاطمه‌(س) است. انتخابت خیلی قشنگ است.» بعد خداحافظی کرد و قول داد برود نظر مامان را درباره‌ی این اسم بپرسد.

مهدیه که تقریباً مطمئن بود مامان از اسم محدثه خوشش می‌آید و قبول می‌کند اسم خواهرکوچولو محدثه باشد، خوش‌حال بالا و پایین پرید و شادی کرد. بعد هم دوید سمت اتاقش تا آنجا را برای آمدن خواهرکوچولو مرتب کند.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.