لیلا خیامی - بعضی وقتها برای بعضی کارهایمان خیلی عجله داریم. آنقدر عجله داریم که با دستپاچگی همهچیز را خراب میکنیم. سینا هم عجله داشت زودتر حالش خوب شود.
سینا بدجوری مریض شده بود. آنقدر بد که آقای دکتر وقتی معاینهاش کرد، به او گفت: «پسرجان، یک هفته در خانه میمانی و استراحت میکنی تا حالت بهتر شود. بیرونرفتن ممنوع، بازی ممنوع و خوردن هلههوله ممنوع!»
اینجوری شد که سینا در خانه ماند و استراحت کرد. روز اول حالش بد بود و دست و صورتش پر شده بود از خالهای کوچک قرمز. همهاش در رختخواب تب میکرد. روز دوم که داروهایش را خورد، کمی حالش بهتر شد.
روز پنجم احساس میکرد خیلیخیلی بهتر شده است. حسابی صبحانه خورد. نزدیک ظهر احساس کرد بدنش هم دیگر درد نمیکند، برای همین با خودش گفت: «فکر کنم دیگر خوب شدهام. لازم نیست بیشتر از این در رختخواب بمانم. دلم برای بازی با بچهها تنگ شده است.»
صدای بچهها که از مدرسه برگشته بودند و در کوچه فوتبال بازی میکردند، از پنجره شنیده میشد. سینا فکری کرد و لبخندی زد و با عجله لباس ورزشیاش را پوشید و رفت داخل کوچه.
بچهها تا او را دیدند، با تعجب پرسیدند: «مگر خوب شدی، آنهم به این زودی؟!» سینا با ژستی خاص سرش را بالا گرفت و گفت: «این مریضیها که برای من چیزی نیست. زود خوب شدم.»
بچهها لبخندی زدند و گفتند: «ایول! پس بدو بیا بازی.» سینا هم دوید و حسابی بازی کرد. آنقدر که احساس کرد سرش گیج میرود. آنقدر که گلویش شروع کرد به سوختن. آنقدر که دوباره تب کرد و احساس کرد در بدنش بخاری روشن کردهاند.
آنقدر حالش بد شد که وسط زمین بازی نشست و آهونالهاش بلند شد. بچهها دورش جمع شدند. علی گفت: «نگفتم خوب نشده است.» سهیل گفت: «زود ببریمش به خانه.» بچهها با هم کمک کردند و سینا را به خانه بردند
وقتی مامان حال سینا را دید، ناراحت شد، زیرا او از درسهایش خیلی عقب میافتاد. مامان و بابا مجبور شدند دوباره او را پیش آقای دکتر ببرند.
آقای دکتر وقتی ماجرا را فهمید و سینا را معاینه کرد، از بالای عینکش نگاهی به او انداخت و نچنچکنان گفت: «مگر نگفته بودم یک هفته استراحت کنی؟ دیدی چه کار کردی؟ حالت بدتر شده است. حالا مجبوری چند روز هم بیشتر استراحت کنی.»
سینا که فهمیده بود چه اشتباهی کرده است، سرفهای کرد و گفت: «چشم آقای دکتر. ایندفعه حتماً حسابی استراحت میکنم. قول میدهم، قول میدهم.»
بعد هم از آقای دکتر تشکر کرد و همراه مادرش رفت. کجا؟ خب معلوم است، رفت خانه تا استراحت کند. مگر ندیدید آقای دکتر گفت باید حسابی استراحت کند؟!