صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

به مرگ لبخند نزن

  • کد خبر: ۳۱۲۱۰
  • ۰۱ تير ۱۳۹۹ - ۱۰:۵۴
معصومه فرمانی‌کیا دبیر شهرآرامحله

پیاده‌روی در شب را دوست دارم. دنیای عجیبی است. تاریکی شب بر سر محله ماست. به آدم‌های اطرافم دقیق می‌شوم.
بعضی‌هایشان اصلاً توی این دنیا نیستند. کیسه‌ای به دوش دارند و راه می‌روند و نگاه می‌کنند، بیشتر برای اینکه چیزی دستشان را بگیرد و داخل کیسه بیفتد.
قدش کمی خمیده است، اما معلوم است قدبلند و ورزیده بوده است. مو‌های فرفری دارد با ته‌ریشی که کمی از لاغری صورتش را پنهان می‌کند. رهگذری یک سیگار گوشه لبش می‌گذارد و با آتش فندک روشن می‌کند. انگار به خودش می‌آید. صدایش تازه بلند می‌شود: «قبول باشه! چقدر بموقع بود!» تشکر از مرد رهگذر می‌کند. خمیده‌خمیده و کج‌کج می‌رود چند قدم پایین‌تر کنار کیسه زباله‌ای دیگر. در همان فاصله کوتاه چندنفر دیگر از کنارم رد می‌شوند، بی‌دستکش و ماسک، بی‌احتیاط. هرکجا کیسه‌ای زباله باشد، درنگ می‌کنند و زباله‌ها را زیرورو. از آن فاصله انگار کفنشان را انداخته باشند روی دوش و راه گرفته‌اند که به زندگی برسند.
یکی از مسئولان می‌گوید: بیشتر زباله‌گرد‌ها درگیر اعتیادند. برگشته‌ام. صفحه سفید برای نوشتن باز است. باید کوتاه بنویسم، اما حق مطلب ادا شود. خیلی فکر می‌کنم از کجا شروع کنم و به کجا ختم. نوشتن از شغل‌های پرحادثه، پر از موقعیت‌هایی که با جان آدم بازی می‌کند. به کمتر از این راضی نمی‌شوم که بنویسم زباله‌گردی این روز‌ها با جان آدم بازی می‌کند. حتی نوشتنش ترس دارد و وقت نوشتن دلم خالی می‌شود. همین ابتدای مطلب آرزو می‌کنم این موضوع یک روز بیات شود، دیگر به درد استفاده و نوشتن نخورد و از موضوعیت افتاده باشد. نمی‌خواهم نیمه خالی لیوان را ببینم و کام شما را همین اول راهی تلخ کنم؛ اصلاً و ابداً، هرگز، اما واقعیت دارد که در روزگار خوبی زندگی نمی‌کنیم.
در روز‌هایی که از این طرف و آن طرف مدام خبر مرگ و بیماری می‌آید؛ سرطان لعنتی مثل سرماخوردگی به جان خیلی‌ها افتاده است؛ کیفیت و کمیت رفقا روزبه‌روز آب‌تر می‌شود؛ چشم‌ها زبان هم را نمی‌فهمند؛ آدم‌ها شم زندگی ندارند؛ انگار در خلأ نفس می‌کشند و دیدن و ندیدن این صحنه‌ها برای کسی فرقی ندارد؛ اینکه آمار زباله‌گرد‌ها روزبه‌روز بیشتر می‌شود؛ اینکه هیچ‌کدام از آن‌ها از اول مُهر اعتیاد به پیشانی‌شان نبوده است؛ اینکه آن‌ها صورت محله را زخمی می‌کنند؛ اینکه اعتیاد پدر را بی‌رحم می‌کند و خالی از عاطفه، حتی به برادرکشی و دیگرکشی‌ می‌رسد؛ اینکه دنیای اعتیاد چاه عمیقی است که روزبه‌روز وسعتش بیشتر می‌شود.
اعتیاد را هیچ‌جا نمی‌شود پنهان کرد، نه در خیابان‌های زرق و برق‌دار و روشن و نه در هیاهوی ردیف چراغ‌های خزیده در کوچه‌ها. لازم نیست تا جامعه‌شناس باشی تا متوجه شوی که جامعه ما دچار زخم‌ها و درد‌های مهلکی شده، اما عجیب این است در این دنیای آشفته چرا همه بی‌خیال شده‌اند. کاری از دست من و این کلمه‌ها برنمی‌آید، اما شبکه‌های اجتماعی و حرکت‌های مردمی در ایامی که گذشت، نشان داده‌اند که کنار هم می‌توانند گره خیلی از مشکلات را بازکنند. اتفاق بزرگ را باید همین بچه‌های محله رقم بزنند. لابه‌لای همه تلخی‌ها و سیاهی‌ها روزنه امیدی هست که مثل شیرینی آخر فیلم‌ها دل آدم را روشن می‌کند، اگر دل بسوزانیم و برای کمک بلند شویم.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.