کودکان زیادی زیر سن قانونی در کارگاههای شهر کار میکنند، اما در آمارها نشانی از آنها نیست.
سعیده آل ابراهیم/ شهرآرانیوز - هر روز حوالی ساعت ۸ و ۹ صبح میرود سر کار تا ۹ شب؛ البته گاهی زودتر و گاهی دیرتر به خانه برمیگردد. باید هر روز در چاله سرویس تعمیرگاه، وردست استادکارش باشد تا هم آچار و پیچگوشتی به صاحب کارش بدهد و هم نمنمک کار را یاد بگیرد. همین است که محمود هر شب با دستها و صورتی سیاه به خانه برمیگردد. شغل جلوبندی ماشین، برای یک بچه دهساله باید کار سنگین و البته خطرناکی باشد. بلدهای کار میگویند هر لحظه ممکن است چکش از دستش در برود و آسیب ببیند یا اینکه ممکن است ماشین رویش بیفتد؛ جدای از این، تعمیرگاهها در این روزهای کرونایی، مکانی آلوده محسوب میشوند، با این حال او هنوز هم کار میکند. حقوقش با انعامی که هرازگاهی نصیبش میشود، هفتهای ۵۰ هزار تومان است.
محمود فقط ۱۰ سال دارد، اما بیشتر از سنش، بزرگ شده است. آنطور که خودش میگوید، پدرش سالها مصرفکننده موادمخدر بوده و حتی کارتنخواب شده و به زندان هم رفته است. مادرش هم چند سالی درگیر این بلای خانمانسوز بوده است. میشود گفت او و برادر بزرگترش روی پای خودشان ایستاده و بزرگ شدهاند. حالا، اما گویا یک سالی است که پدر و مادر محمود ترک کردهاند. محمود میگوید: دوباره با هم زندگی میکنیم. ششماهی با پدرم در یک تعمیرگاه کار کردم که صاحبکارش، آشنایمان بود و هفتهای ۴۰ هزار تومان به من میداد. میگفت هرچه انعام گرفتی، برای خودت. اما چندوقتی است به این تعمیرگاه آمدهام؛ البته تنها.
محمود بچه کمحرفی است. همکارانش این کمحرفی را تایید و آن را به مظلومیت، تعبیر میکنند. راست میگویند؛ چون با من هم بریدهبریده و خجالتزده صحبت میکند. دلش میخواهد در این سن کم، کمکخرجِ خانوادهاش باشد؛ برای همین به فضای شلوغ تعمیرگاه آمده است. از اینکه میانه حرفهای ناجوری که زده میشود، چیزی هم به او گفته شود، زیاد دلخور نمیشود. اگر هم بشود، کار چندانی از دستش برنمیآید. او یک بچه است در فضای بزرگترها.
کار کودک به هر شکل و شیوهای ناپسند است، با اینحال روایتی که میخوانید، نمونهای است از کار کودکان در فضای شغلی این شهر؛ فضایی که یک کودک را با حقوحقوقی بسیار کمتر از یک کارگر بزرگسال و بدون بیمه و هرنوع مزایای دیگر در مکانیکی، کفاشی، بنایی و... به کار میگیرد و آنها را در معرض انواع آزارهای جسمی، روانی و حتی جنسی قرار میدهد.
نکته: نام کودکان این گزارش به درخواست خود آنها، تغییر کرده است.
دستهای زمخت دخترانه
«هر روز متوجه میشدم که تعدادی از بچهها حواسشان ششدانگ، جمع درس نیست. دلشان میخواهد که درس یاد بگیرند، اما انگار خستهاند. خاطرم هست یکبار زمستان بود. بچهها یکییکی پای میزم میآمدند تا مشقهایشان را نگاه کنم. دستهای لطیف کوچک و دخترانه هانیه به اندازه یک کارگر، زمخت و پوستپوست شده بود. پرسیدم چرا دستهایت اینطور شده است؟ انگار که خجالت کشیده باشد، دستهایش را پشتش پنهان کرد و چشمهایش را به زیر انداخت. دیگر هر روز کارم این شده بود که با کرم مرطوبکننده دستهای هانیه را چرب کنم تا کمی بهتر شود. ازطریق دفتر مدرسه پیگیر شدم و فهمیدم که او و تعداد دیگری از دختران در زمینهای این و آن زعفران جمع میکنند.» این تنها بخشی از روایت خانم احمدی است که در یکی از مدارس پایینشهر تدریس میکند. خانم احمدی، دانشآموز دختر دیگری داشته که یازدهساله بوده است و بهخاطر اینکه پدر و مادرش هر دو اعتیاد داشتهاند، با دایی و زنداییاش زندگی میکرده است: «آنها خرجیاش را نمیدادند و او باید از کودکی روی پای خودش میایستاد؛ برای همین حتی قبل از اینکه به سن قانونی برسد، برای کار به کارخانه میرفت.» احمدی ادامه میدهد: از همکاران مرد شنیده بودم که در آن مناطق، کار میان دانشآموزان پسر بیشتر از دختران مرسوم است؛ به همین خاطر آنها فقط تا ششم درس میخواندند و بعد از آن، ترکتحصیل میکردند و سر کار میرفتند.
بنّای ماهر پانزدهساله
روایت معلم دیگری از دانشآموزانش در حاشیه شهر با این مصداق شروع میشود که تعدادی از دانشآموزانم در پانزده یا شانزده سالگی، یک بنّا یا مکانیک ماهر هستند. این نشان میدهد که آنها چندین سال است به این کار مشغول هستند. آقای رضازاده میگوید: خیلی از دانشآموزان مدرسه ما حتی در این مدت کرونا، به سر کار میروند. چون این مدرسه در حاشیه شهر واقع شده است و وضعیت اقتصادی بیشتر خانوادهها خوب نیست، بچهها کمکخرج خانواده میشوند.
مرخصی از مدرسه برای کار
آنطور که او میگوید، ۹۰ درصد بچههای این مدرسه در مشاغلی مانند تزریق پلاستیک، گچکاری، بنایی، مکانیکی و... کار میکنند و هر سال، ۱۵ روز قبل از عید، مرخصی میگیرند تا پابهجفت سر کار بروند و پول دربیاورند.
او خاطرش هست حتی دانشآموزی که شاگرد اول کلاس بود و همان سال کنکور داشت، بهخاطر اینکه میخواست کمکخرج خانوادهاش باشد، از امتحان نهایی و کنکور بازماند یا یکی دیگر از دانشآموزان که امسال کنکور داشت، ترک تحصیل کرد و حالا با مادر و خواهرش در گلخانه کار میکند. او اضافه میکند: شاید بشود گفت هر سال حدود ۱۰ درصد از دانشآموزان مدرسه ما برای کار کردن، ترک تحصیل میکنند: «دانشآموزی داشتم که در شیفت شب کار میکرد؛ به این دلیل بعضی صبحها خواب میماند و دیر به مدرسه میآمد. بعضی از این بچهها پدرشان از کارافتاده است و تنها نانآور خانه هستند. گاهی، بعضی خانوادهها به مدرسه میآیند و درخواست بسته حمایتی میکنند. با خیران برای کمک به وضعیت معیشتی خانوادهها در ارتباط هستیم، اما این اقدام کافی نیست و این بچهها بازهم به سر کار میروند؛ به این خاطر که ذهنیتشان دیگر از درس دور شده است و تمرکز ندارند.» اینها را رضازاده میگوید که سالهاست از زیروبم مشکلات بچههای مدرسهاش که در حاشیه شهر واقع است، باخبر است.
عزیزاحمد، هر روز بساط روسری پهن میکند
جثه عزیزاحمد به بچههای هفت یا هشتساله میخورد، اما دوازدهساله است. او هر روز از ۸ صبح روسریهای رنگی را کنار خودش مانند سفرهای، پهن و بازارگرمی میکند تا خانمها نگاهی به روسریهایش بیندازند و دستآخر یکیدوتایی بخرند؛ بعضی روزها هم شانس با او یار نیست و مجبور است دست را تکیهگاه چانهاش کند و رفتوآمد آدمها را در کنار بساط روسری تماشا کند. خانواده عزیزاحمد، مهاجر هستند و سالهاست که در ایران زندگی میکنند و پدر او، جز همین بساط روسری، منبع درآمد دیگری ندارد.
پدرِ عزیزاحمد میگوید: دو دختر و دو پسر دارم. عزیزاحمد، پسر بزرگم است. تا وقتی مدرسهها باز بود، بعضی اوقات چندساعتی میآمد و با هم روسری میفروختیم. حالا که بهخاطر کرونا مدرسهها تعطیل شده است، صبح تا شب با خودم به «شلوغبازار» میآید. من، اول و عزیزاحمد، آخر بازار، بساط روسری پهن میکنیم. سرجمع شاید هفتهای ۶۰ یا ۷۰ هزار تومان بفروشیم که ۱۰ هزار تومان آن سود است.
عزیزاحمد پولهایی را که درمیآورد، به پدرش میدهد؛ به این خاطر که باید کمکخرج خانواده باشد تا سفرهشان خالی نماند. پدر میگوید در این روزهای کرونایی بعضی اوقات، ماسک میزنند و گاهی نه؛ چون آنقدر درآمد ندارند که قسمتی از آن را هم صرف خرید ماسک و اینطور چیزها کنند.
پدر و مادر ابوالفضل از هم جدا شدهاند. فاطمهخانم، سه سال است که مادرخوانده ابوالفضل است و به قول خودش، یک سال است در کارگاه خیاطی خانگی برادرش کار میکند و ابوالفضل را هم همراه خودش میبرد تا کارهای سبکتر را انجام بدهد.
فاطمهخانم میگوید: در کارگاه برادرم، پیراهن مردانه میدوزیم. پسرم هم کمکدست خودم است. بچههای چرخکارهای دیگر هم میآیند که همسنوسال ابوالفضل هستند و بین کار، گاهی با هم بازی میکنند. برادرم که به بچهها پولی نمیدهد، خودم هرازگاهی به پسرم پول میدهم یا چیزی برایش میخرم تا تشویق شود و از کار زده نشود.
او ادامه میدهد: شوهرم کارگر تاسیسات ساختمانی است. اجارهنشین هستیم و قسطهای وام ازدواجمان هم عقب افتاده است. بهناچار سر کار آمدم و ماهی ۶۰۰ تا ۷۰۰ هزار تومان حقوق میگیرم. اما اگر ابوالفضل را سر کار میآورم، فقط به این دلیل است که پسر است و میخواهم با محیط کار آشنا شود و مسئولیتپذر بار بیاید. شوهرم میخواست او را با خودش به سر کار ببرد، اما بهخاطر کرونا فعلا با من میآید.
این اولین باری نیست که از بزرگمردانِ کوچک مینویسیم و به احتمال زیاد آخرین بار هم نخواهد بود. اما بازهم دائم در ذهنم این مصراع را برای امیدواری مرور میکنم که: «پایان شب سیه، سفید است؟»
حبس، در انتظار کارفرمایانی که کودکان را به کار میگیرند
مدیر روابط کار اداره کل کار، تعاون و رفاه اجتماعی با اشاره به ماده ۷۹ قانون کار که به کارگیری کودکان زیر ۱۵ سال را ممنوع کرده است، میگوید: در فصل جرائم نیز آمده است که اگر کارفرمایی از این موضوع تخطی کند و در گزارش بازرس محرز شود، فرد متخلف را به دادگستری معرفی میکنیم تا اعمال قانون شود.
عطا متین فر در پاسخ به شهرآرا، اظهار میکند: درصورتی که کارگاهها کودکان زیر ۱۵ سال را به کار بگیرند، اگر تعدادشان تا ۱۰ نفر باشد، ۲۰۰ تا ۵۰۰ برابر حداقل دستمزد یک کارگر جریمه می شوند و علاوه بر جریمه نقدی درصورتی که تخلف خود را تکرار کنند، به سه تا شش ماه حبس، محکوم میشوند.
وی با بیان اینکه ازطریق گزارشهای مردمی، کار کودکان در کارگاههای زیرزمینی را رصد میکنیم، ادامه میدهد: متاسفانه از کارگاههای زیرزمینی، آماری در دست نیست و اطلاعی از نحوه فعالیت آنها نداریم، با این حال گزارشهای مردمی درمورد تخلفات کارگاهها و به کارگیری کارگر زیر ۱۵ سال را، پیگیری میکنیم تا پس از بازرسی، برخورد قانونی صورت بگیرد، اما، چون آمار ثبت شدهای نداریم، رهگیری اش کمی سخت است.
متین فر میگوید: برخی اوقات این کارگاهها در منزل هستند و ورود بازرس کار به منزل شخصی، بدون حکم قضایی ممکن نیست. کارگاههای زیرزمینی طوری است که در شرایط عادی، امکان ورود بازرس وجود ندارد. اما کارگاههایی که کد کارگاهی دارند و مشخص هستند، اگر از ورود بازرس ممانعت کنند، بلافاصله به مراجع قضایی معرفی میشوند.
ارجاع سالانه ۱۰۰۰ کودک کار به بهزیستی
معاون امور اجتماعی ادارهکل بهزیستی خراسان رضوی معتقد است که اگر خانوادههای این کودکان تحت پوشش بهزیستی باشند، به آنها کمک میشود و ادامه میدهد: حتی اگر فرض را بر این بگذاریم که خانواده نیازمند است، بازهم بهکارگیری کودکان زیر ۱۵ سال غیرقانونی است، زیرا در آن زمان، کودک باید بازی و تحصیل کند. وادار کردن کودک به کار سخت و بهرهکشی اقتصادی، درست نیست.
غلامحسین حقدادی در گفتگو با خبرنگار شهرآرا، اظهار میکند: درصورتیکه کار کودکان در کارگاهها صورت بگیرد، باید بازرسان اداره کار گزارش دهند و برخورد کنند، اما در غیر این صورت ازطریق ۱۲۳، ۱۳۷ و ۱۱۰ یا سایر مبادی به ما اطلاع داده میشود. وی ادامه میدهد: قانون نانوشتهای وجود دارد که اگر بچه به همراه پدر یا مادرش کار کند، انگار دلسوزترین فرد به این کودک، همان مادر یا پدر است، پس ایرادی ندارد. از یکسو تعدادی میگویند کار کودک موجب پختگی او میشود، اما بحثی وجود دارد و آنهم اینکه اگر کودک آزار ببیند و بحث بهرهکشی اقتصادی مطرح باشد، درواقع خانواده به او ظلم کرده است و باید بهسراغ آن برویم، اما اگر کودک را مجبور نمیکنند و کودک در حین تحصیل و صرفا برای مهارتآموزی به سر کار میرود، قضیه متفاوت است. با این فرد نمیشود برخورد قهری کرد. این تشخیص سخت است، اما اگر به این نتیجه برسیم که بهرهکشی اقتصادی رخ میدهد، از حق کودک دفاع میکنیم. حقدادی میگوید: آمار دقیقی از کودکان کار نداریم؛ به این خاطر که ممکن است هر روز تعداد آنها کم و زیاد شود یا در کارگاههای زیرزمینی مشغول کار باشند و آماری رسمی از آنها ثبت نشده باشد. اما تعدادی در سال که از واحدهای مختلف به ما بهعنوان سازمان بهزیستی ارجاع داده میشوند، ۱۰۰۰ کودک در استان است که ۸۰ تا ۹۰ درصد آنها در مشهد هستند. باید ۶۰۰ نفر از این تعداد در سال قبلش بهطور موقت نگهداری شوند که حدود ۲۰ تا ۳۰ درصد از این ۶۰۰ نفر جداسازی میشوند. درمورد ۴۰۰ نفر دیگر روزانه به خانوادههایشان مراجعه میشود تا مشکل حل شود؛ ضمن اینکه از این ۶۰۰ نفر حدود ۱۵۰ کودک وارد حوزه شبهخانواده میشوند.