به گزارش شهرآرانیوز؛ چشمم که به خط خطیهای روی ساعدش میافتد، دستپاچه میشود و آستینش را پایین میکشد. دستش را به گرمی بین دست هایم میفشارم و بعد هم درآغوشش میکشم. همه مدتی که کنارم نشسته، ذهنم پیش آن خط خطی هاست. میخواهم سرصحبت را جوری بازکنم که عقب نکشد. قدری به روزگار نوجوانی خودم نقب میزنم. روزگاری که هیچ شباهتی به روزگار نوجوانی آنها ندارد. از شرم، تنهایی، گوشه گیری، انزوا و حس استقلال طلبیام میگویم. جاهایی هم بزرگ نمایی میکنم.
هنوز تا تسخیر قلبش فاصله بسیاری دارم که ناگهان مادرش با صدایی که او هم متوجه شود، به کنایه میگوید: «نقاشیهای روی دست حاج خانم رو دیدی، شاهکار جدیدشه!» احساس میکنم هرچه رشتهام، پنبه شده است. سرش را بلند میکند و جوری که همه بشنوند، میگوید: «بدن خودمه!» بعد هم بدون اینکه به کسی نگاهی بکند، بلند میشود و جمع را ترک میکند.
باورم نمیشود پدر و مادرهای به اصطلاح باسواد امروزی هم تا این اندازه بی ملاحظه باشند. انگار قرار نیست این شکاف عمیقی که بین والدین با فرزند نوجوانشان از بدو خلقت انسان تا به امروز وجود داشته، ترمیم شود. این اتفاق تلخ باردیگر بهانهای میشود تا به سراغ دنیای پرتلاطم نوجوانی و مشکلات روحی و روانی اش بروم و آن را بهانهای برای نوشتن گزارشی دراین باره بکنم، آن هم ویژه دختران و در روز دختر. گزارشی که به کمک دینا جانعلی پور، روان شناس و روان درمانگر کودک تهیه شده است و شما در ادامه چکیدهای از آن را میخوانید.
در منابع علمی روان شناسی از بلوغ و دوره نوجوانی به اسم تولدی دوباره یاد شده است. زایشی که اگر با مدیریت درست والدین همراه نباشد، به علت تغییرات جسمی و روحی و روانی زیادی که برای نوجوان دارد، میتواند به اختلالات روحی مانند افسردگی، انزوا، خودزنی یا حتی خودکشی او منجر شود. به عبارت خیلی ساده یعنی اینکه نباید خیلی راحت از کنار آن عبور کرد یا فقط به انتظار گذرانش نشست. موضوعی که در دخترها از اهمیت بیشتری برخوردار است و سبب شده تا مشکلات روحی مانند افسردگی در آنها دوبرابر بیشتر از پسرها باشد.
مادر: مادرها باید شنوندهای فعال باشند و از فرزندشان حمایت هیجانی بکنند. همچنین این حس را به او منتقل کنند که بی قید و شرط دوستش دارند.
پدر: پدرها باید حس ارزشمندی فرزندشان را تأیید کنند و به او حس امنیت بدهند. همچنین به گونهای رفتار کنند که او بداند در هرشرایطی میتواند به پدرش تکیه کند.
هررفتاری که نوجوان از خودش نشان میدهد، مانند تتو کردن، سیگار کشیدن، آرایش کردن یا تیپ جنس مخالف را زدن، درواقع پیامی به والدینش است. اگر والدین این پیام را درک و بموقع و درست پاسخ بدهند، مشکل حل خواهد شد وگرنه زمینه را برای لجبازی و سرکشی بیشتر فرزندشان فراهم کردهاند.
نوجوانان نیاز به ارتباط با همسالان خود دارند. درواقع دنیای آنها دنیای همسالان آن هاست، نه والدینشان، ازاین رو والدینی که سعی میکنند با قطع ارتباط آنها با همسالانشان آنها را کنترل کنند، بیشتر سبب آسیب به آنها میشوند. حتی گاهی این موضوع به ظاهر ساده میتواند زمینه اختلالات روحی و روانی مانند افسردگی را هم در آنها فراهم کند، بنابراین باید با محدودیتهای واقع بینانه با علایق و دوستان آنها برخورد کرد و درصورت ناتوانی هم حتما از یک مشاور و روان درمانگر کمک گرفت.
والدینی که اضطراب شدیدی دارند و نمیتوانند فضای مناسبی را برای ارتباط با دختر نوجوانشان فراهم کنند، باید از یک متخصص و روان شناس و روان درمانگر کودک و نوجوان در این زمینه کمک بگیرند. همچنین اگر مشکلی بیشتر از دو یا سه هفته طول بکشد و زندگی روزمره و برنامههای فرزند نوجوان ما را مختل کند، حتما نیاز به پیگیری و مداخله یک متخصص دارد، برای نمونه دوهفتهای میشود که نمیخواهد حمام برود یا غذا بخورد یا از اتاقش بیرون برود.
بی انگیزگی، خواب زیاد یا بی خوابی، خود کم بینی و صحبتهایی درباره بی ارزشی نشانههای هشداردهنده افسردگی در دختران نوجوان هستند که باید جدی گرفته شوند.
دختران نوجوانی که حس خوبی نسبت به بدنشان ندارند، یا غذا نمیخورند یا اگر هم بخورند، کاری میکنند که آن را بالا بیاورند.
معمولا والدین از این رفتارهای دختر نوجوانشان برداشت تنبلی دارند، برای همین یا او را سرزنش میکنند یا خیلی بی تفاوت از کنارش رد میشوند.
خودآزاری واکنشی نسبت به تحمل رنج عاطفی، خشم شدید و ناامیدی در نوجوانان است. تتو، تیغ زدن و پیرسینگ نمونههایی از برونداد خودآزاری در دختران نوجوان است. موضوعی که این روزها بسیار شایع و به چالش جدی برای خانوادهها هم تبدیل شده است. خودآزاری جدا از اینکه مکانیسمی برای نشان دادن درک نشدن است، ابزاری برای استقلال طلبی هم محسوب میشود. نوجوان میخواهد با این کارش نشان بدهد که اختیار بدن خودش را دارد.
بلوغ سن هویت یابی نوجوان است و او سعی دارد خودش را از چالشها و سردرگمیهایی که گرفتار آن است، بیرون بکشد، برای نمونه تغییرات جسمی مانند رویش موهای زائد یا عادت ماهیانه او را متفاوت از دوره کودکی کرده است، با این همه، شباهت زیادی هم با یک فرد بزرگ سال دارد و این موضوع او را گیج میکند. به جز مسائل جسمی و شخصی او در بحث خانوادگی، اجتماعی، فرهنگی و جنسیتی هم با دوگانگیهای زیادی روبه روست که هویت یابی جنسی یا جنسیتی بیش از بقیه برای او چالش برانگیز میشود.
بازتاب دهنده درک نوجوان نسبت به امیال جنسی اش است. یعنی برداشتی که از تمایلات جنسی یا عاطفی خود نسبت به دیگران و ارتباط با جنس مخالف دارد. دختر نوجوان ما باید بتواند ازطریق هویت یابی جنسی با نقش دخترانه خود ارتباط برقرار کند و آن را بپذیرد. درغیر این صورت با انحراف از مسیر درستش میتواند یک انحراف جنسی همراه با گناه و احساس شرم برای او ایجاد کند.
این روزها حتما نوجوانان زیادی را دیدهاید که به دنبال نقشی جدا از جنسیت خود هستید یا حاضر نمیشوند هیچ کدام از دو نقش دخترانه یا پسرانه را بپذیرند. این همان آسیبی است که از آن صحبت میکنیم. علت آن هم اطلاعات نادرست زیادی است که بچهها از فضای مجازی یا فیلمها و مجموعههای نمایشی به دست میآورند، مانند موضوع ترنسها یا دوجنسیتی ها.
واکنشی هم که والدین در برابر این موضوع به فرزند نوجوانشان نشان میدهند، به این بحران بیشتر دامن میزند، برای نمونه یا او را سرزنش میکنند یا سفت و سخت مقابلش میایستند یا به کل رهایش میکنند تا هرکاری که دوست دارد، انجام دهد. واکنشهایی که پیامدهای یکسانی به همراه دارند و سبب میشوند تا بچهها هیچ وقت نتوانند هویت و نقش جنسیتی را که دارند، بپذیرند و با آن کنار بیایند.
گام نخست: به جای قضاوت، بازجویی و سرزنش باید باب گفتوگو با فرزندشان را باز و او را تشویق کنند که درباره افکار و احساساتش حرف بزند، برای نمونه از او بپرسند: «درباره این موضوع چی فکر میکند یا چه تصوری از جنسیت خودش دارد؟»
گام دوم: پس از فهمیدن آنچه در ذهن اوست، به جای ترساندنش به او اطلاعات علمی و درست بدهند. برای نمونه باهم برای پرسشهای فرزندشان از منابع معتبر اطلاعات کسب کنند و نشان بدهند که این مسئله یا پرسش برای خیلیها پیش میآید و او در این وادی تنها نیست.
گام سوم: والدین باید برای نوجوان دخترشان نقش آفرینی جنسیتی داشته باشند، یعنی درنهایت او باید جنسیت خودش را در درونش بپذیرد، پس اگر گاهی پوششی خلاف جنسیت خودش دارد یا کارهایی خلاف انتظار انجام میدهد، نباید جلوی او ایستاد و سرسختی نشان داد.
نکته: سبک فرزندپروری والدین با رشد بچهها باید از سخت گیرانه به سمت سهل گیرانه همراه با اقتدار پیش برود تا فضا برای دیده و شنیده شدن و دادن حس استقلال به آنها فراهم شود.
پدرها تا زمانی که دخترهایشان در دوره کودکی به سر میبرند رابطهای بسیار گرم و صمیمی با آ نها دارند و با بزرگتر شدن آنها و رسیدنشان به سن بلوغ سعی میکنند فاصله شان را با آنها بیشتر و جای خودشان را به مادرها بدهند، درحالی که رابطه پدر و دختری در نوجوانی باید بسیار قویتر و گرمتر از دوره کودکی باشد، چون هویت جنسیتی دخترها تاحدود زیادی از این رابطه پدر و دختری شکل میگیرد و به طورکل آنها رابطه با جنس مخالف را از پدرهایشان یاد خواهند گرفت؛ بنابراین اگر میبینیم که دختری علاقه به ارتباط با جنس مخالفش ندارد یا از این جنس متنفر است، باید آن را هشداری جدی درنظر بگیریم و به دنبال علت آن برویم، برای نمونه این تنفر یا بی علاقگی میتواند ناشی از ارتباط نامناسب پدر با مادر یا نشانهای از خشم او از رابطهای که با پدرش دارد یا نشانهای از آزار و تعرض جنسی به او باشد.
شنونده فعالی بودن کمک میکند که نوجوان برون ریزی بیشتری داشته باشد و راحتتر احساساتش را بازتاب دهد و راه برای گفتوگو باز شود.
همدلی کردن شرط برقراری یک رابطه خوب و دوسویه بین والدین با فرزند نوجوانشان است.
مشخص کردن مرزهای والد و فرزندی کمک میکند تا والدین بتوانند محترمانه و مقتدرانه قانون وضع کنند و بچهها هم این حس را داشته باشند که بین انتخابها و نتیجه کارهایشان آزادانه عمل کنند.
اعتمادسازی گام دیگری است برای ایجاد یک رابطه خوب والد و فرزندی. برای این منظور لازم است که سه گام مهم را باهم برداریم.
اول اینکه درباره احساسات و ارزشهای خود شفاف با بچهها صحبت کنیم.
دوم اینکه ثبات عمل داشته باشیم و قانونهایی را که وضع میکنیم قابلیت پیش بینی داشته باشند، نه اینکه باهم درتعارض باشند و بچهها ندانند چه واکنشی باید نشان بدهند.
سوم هم اینکه به جای تهدید از تشویق استفاده کنیم. به عبارت دیگر به جای اینکه با ذره بین رفتارهای نادرست آنها را بزرگ نمایی کنیم، همواره سعی در تقویت رفتارهای خوب آنها داشته باشیم.
نام گذاری احساسات یا بیدارکردن درمانگر درون روش دیگری است که کمک میکند از بخش هیجانی مغز به بخش منطقی آن تغییر مسیر بدهیم. تکنیکی که یاددادن آن به بچه ها، آنها را در برخورد با مشکلات مانند یک روان درمانگر توانمند میکند. برای این منظور بچهها وقتی عصبانی میشوند باید از خودشان سه سؤال مهم بپرسند. درواقع، پرسیدن و پاسخ دادن به این پرسشها کمک میکند تا بخش هیجانی مغز قدری استراحت کند و منطقیتر رفتار کنند:
الان چرا ناراحت هستم؟ چه چیزی مرا به هم ریخته است؟ ازکدام بخش این اتفاق یا موضوع عصبانی شدهام؟
میزان ناراحتی من الان چقدر است؟ چه نمرهای به آن میدهم؟ آیا آن قدر بزرگ هست که من بزرگ میپندارمش؟
حالا چگونه آن را حل و از آن عبور کنم؟