صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

دست های خالی پای گل های قالی | گفت وگو با زهرا حسینی مهاجر افغانستانی که برای توانمندسازی زنان مهاجر تلاش می‌کند

  • کد خبر: ۳۳۰۶۴
  • ۱۵ تير ۱۳۹۹ - ۱۸:۳۰
  • ۱
زهرا حسینی از پدر و مادری افغانستانی در ایران به دنیا آمده است، او قصه‌های فراوانی از روزهای سخت مهاجرت دارد، سختی‌هایی که نتوانستند مانع تلاش او برای رسیدن به موفقیت و دستیابی‌ به آرزوهایش شوند.

لیلا کوچک زاده – شهرآرانیوز؛ تصویب لایحه اعطای تابعیت به فرزندانی با مادر ایرانی که چندی پیش به سرانجام رسید، مرهمی کوچک اما تأثیرگذار بر مشکلات بی‌شمار جامعه مهاجر در ایران بود. اما هم‌نسل‌های آن‌ها هم فرزندانی زاده ایران اما از تبار افغانستان هستند، آن‌ها که می‌گویند: «هرقدر فرزندانی با مادران ایرانی مشکل دارند، ما 2 برابرش را داریم. اگر آن‌ها گاهی دچار دوگانگی هویتی می‌شوند، ما همیشه خود را بی‌هویت می‌دانیم».

بی‌بی‌زهرا حسینی هم یکی از همین دختران زاده ایران است که پدر و مادرش حدود 38 سال پیش از افغانستان راهی کشور ما می‌شوند. حالا این دختر در بیست‌ودوسالگی و در شرایط دشوار و با دستان خالی، آستین همت بالا زده و برای بانوان مهاجر و حتی ایرانی که گرفتاری‌هایی شبیه خودش دارند، با آموزش قالی‌بافی و خورجین‌بافی، درآمد ایجاد کرده است. بی‌بی‌زهرا این آموزش‌ها را کسب کرده است و برای توانمندسازی بانوان مهاجر، به آن‌ها منتقل می‌کند. هم‌زمان با روز جهانی پناهنده و ولادت حضرت معصومه(س) که روز دختر نام‌گذاری شده است، با این کارآفرین جوان گفت و گو کردیم و از مسائل و دغدغه‌های او در زمینه این کارآفرینی شنیدیم.

 

دوست داشتم خبرنگار شوم

بی بی زهرا حسینی زمانی به عرصه کارآفرینی ورود پیدا می کند که از رفتن به دانشگاه بازمی ماند. او می گوید که بچه های مهاجر تا قبل از دانشگاه بکوب پیش می روند اما دانشگاه رفتن و ادامه تحصیل برای آن ها خیلی هزینه دارد. او بورسیه دانشگاه سوره تهران در رشته روزنامه نگاری می شود، رشته ای که از کودکی به آن علاقه داشته و شغل آینده اش را همین می دیده است چون تعامل با مردم را دوست دارد. از دوران راهنمایی هم نویسندگی می کرده و تا به حال 2 رمان نوشته که البته هنوز چاپ نشده است. یکی از این رمان ها درباره مسائل اجتماعی و زندگی خودش است. اما هزینه های خوابگاه و رفت و آمد به تهران، به او اجازه رفتن و ادامه تحصیل نمی دهد و مجبور است به دیپلم انسانی قانع شود. به جز این، یک حادثه کاری برای پدرش اتفاق می افتد. سرپرست خانواده شان از کار بیکار می شود و کوچک ترین دختر باید عصای دست پدر و خانواده شود. همه این ماجراها در جامعه ای اتفاق می افتد که پذیرای قشر مهاجر نیست. زهرا می گوید: «اگر ایران وطن اولم نباشد، حتما وطنم دومم است. دوستش دارم و به آن وابسته هستم ولی اینجا هویتی برای ما تعریف نشده است».

حالا یک دختر مانده با آرزوهای بزرگی که هرروز از آن دور می شود. تحصیل در رشته روزنامه نگاری در تهران، نویسندگی و ... اما راهی دیگر باید بیابد و آن همه استعداد و علاقه و شوق و ذوق را در مسیر دیگری به کار ببندد. او ترجیح می دهد برای زنان جامعه مهاجر که با مسائلی مشابه خودش درگیر هستند شغل و درآمد ایجاد کند و این را التیام درد خودبیگانگی هایی که دیگران بر آن ها تحمیل می کنند می داند. او می گوید: «جامعه افغانستانی قشر زحمت کشی است که به دلیل مشکلات بسیار، تمرکزش را روی کارگری گذاشته و کارهای دیگری را که ظرفیت و استعدادش را دارد، انجام نمی دهد و آن ها را فراموش کرده است».

 

 

روحشان آسیب دیده بود

دوم دبیرستان است که پدرش دچار آسیب نخاعی می شود و این اتفاق مسیری جدید در زندگی اش به وجود می آورد. «پدرم در انبار برنج کار می کرد. از ارتفاع افتاد و قطع نخاع شد. ما دست تنها بودیم و من باید برای گرفتن حق و حقوق پدرم از صاحب کارگاه پیگیر می شدم و دادگاه می رفتم. مادرم به من گفت کلاس های فن بیان بروم تا بتوانم حرف بزنم و از حق پدرم دفاع کنم.» اما این دفاع فقط به گرفتن هزینه بیمارستان و عمل پلاتین پدرش منجر می شود. «از روزی که پدرم خانه نشین شد، یکی از همسایه هایمان که اتفاقا ایرانی بود ولی خیلی به خانواده ما لطف داشت، یک دار آهنی مخصوص خورجین بافی برای ما گرفت. مواد اولیه کار را هم گرفت و من و مادرم خورجین بافی را شروع کردیم.» او می گوید: «اگر دستت تند شود، بافتن خورجین 4 ساعت زمان می برد. از طرفی، مواد اولیه آن بریده های پارچه های پرت و غیرقابل استفاده است و در واقع با هیچ می توانی از خورجین بافی درآمد داشته باشی.» همان کاری که او با ترویجش، از 2 سال پیش برای خانم های مهاجر، درآمد ایجاد کرده است. بعد از حادثه قطع نخاع پدرش، برای کم شدن مخارج زندگی ، از محله رسالت می آیند قرقی، محله ای کم برخوردارتر اما ارزان تر. «اینجا با خانواده هایی از مهاجران آشنا شدیم که روحشان آسیب دیده بود در حالی که در زندگی ما فقط پدرم به دلیل حادثه از کار بیکار شده بود. اینجا می دیدم خانم ها برای اندکی حقوق ، مجبورند سر کار بروند و خانه و زندگی و بچه هایشان را در این جامعه آسیب زا تنها بگذارند.» او ادامه می دهد: «ما وقتی به این محله آمدیم، دیگر دستمان به دهنمان می رسید. پدرم در پارک بهار چیپس و پفک می فروخت. ما هم کمکش می کردیم. می خواستیم بعد از آن حادثه، از خانه بیرون برود و حال و هوایش عوض شود».

حمایت معیشتی خانواده
ها را ضعیف میکند

در محله قرقی، با مؤسسه خیریه امام جواد(ع) آشنا می شود. این مؤسسه نزدیک به 30 سال است به همت نیکوکاران افغانستانی در ایران و افغانستان فعالیت می کند و هم اکنون در 13 منطقه در حاشیه شهر مشهد، به خانواده های نیازمند مهاجر از نظر معیشتی کمک می کند. البته در منطقه قرقی، سال هاست در کنار کمک های معیشتی، زمینه توانمندسازی بانوان را با آموزش هایی مثل خیاطی و شیرینی پزی و بافندگی فراهم می آورند. اینجاست که بی بی زهرا دوباره به فکر خورجین بافی و قالی بافی می افتد و طرحش را به خیریه اعلام می کند. آن ها هم استقبال می کنند. «به آن ها گفتم حمایت معیشتی از خانواده ها آن ها را ضعیف تر می کند و بهتر است با ایجاد شغل، به توانمندسازی آن ها بپردازیم.» او ادامه می دهد: «خیریه 3 میلیون تومان به من وام داد که با آن 5 دار تابلوفرش خریدم و 4 دار خورجین. یک دار خورجین را هم از خانه مان آوردم و در اتاق 24 متری خیریه، آموزش قالی بافی و خورجین بافی را شروع کردم».

ابتدا آموزش به خانم های تحت پوشش خیریه را شروع می کند، خانواده هایی که از نظر معیشتی ضعیف ترند.
«هر زمان خانم ها برای دریافت غذا به خیریه می آمدند، آن ها را برای آموزش دیدن تشویق می کردم. البته بیشتر این خانم ها مسن بودند و خودشان گنجینه ای بودند از انواع هنرهای افغانستان مثل سوزن دوزی، خامک دوزی و گلدوزی. قالی بافی و خورجین بافی را هم همه شان بلد بودند. بنابراین تصمیم گرفتیم این 2 رشته هنری را به نیروهای جوان آموزش بدهیم».

برای این کار، از بین پرونده های خانواده ها در خیریه، شماره خانواده هایی که دختر نوجوان یا جوان داشتند پیدا می کند و با آن ها تماس می گیرد و به کار دعوتشان می کند. ده دوازده نفر می آیند.

 

 

توزیع دارهای قالی از رسالت تا فارمد

بی بی زهرا هم زمان با آموزش خورجین بافی و قالی بافی به بانوان ، به کلاس های کسب و کار هم می رود و مدرک مربیگری می گیرد و آموزش های کسب و کار را به بانوان محله قرقی که بیشترشان جزو خانواده های مهاجر هستند منتقل می کند. می گوید: «هدفم این بود که خانم ها آنچه رایگان آموخته اند به یک نفر دیگر هم آموزش بدهند. خانم های اینجا به شدت به انگیزه نیاز دارند. آن ها وقتی دچار مشکل کوچکی می شوند، افسردگی سراغشان می آید».

اما طرح کسب و کارش برگزیده می شود، طرحی که باید دخل و خرجش به هم بخورد. پیشنهاد او همان خورجین بافی است. او می گوید: «می دانستم در این طرح، بازگشت سرمایه وجود دارد. از طرفی، شغلی مناسب برای خانم ها بود تا در خانه و در کنار فرزندانشان مشغول به کار باشند و کمک خرج خانواده.» یکی از سازمان های مردم نهاد برای طرح برگزیده او، تعدادی دار آهنی قالی و خورجین و وسایل کار در اختیارش می گذارد و بی بی زهرا دارها را بین دختران و مادران 25 خانه تقسیم می کند، از خانه های رسالت تا فارمد.
این کارآفرین جوان در ادامه صحبتش می‌گوید: «با خانم ها قرارداد نوشتیم که ماهی 15 تا 20 خورجین ببافند و تحویل دهند. آن ها با این تعداد، چیزی حدود 500 هزار تومان در ماه درآمد کسب می کنند. واسطه خورجینمان هم این ها را می خرد».

 

دارهای قالی را روی شانههایم جابهجا میکنم

او حاضر است برای آموزش قالی بافی و چله کشی که خودش آن ها را انجام می دهد، دارهای آهنی قالی را بر دوش هم بگذارد و به خانه هنرجویانش برساند. یکی از مشکلات بزرگ پیش روی زهرا حمل و نقل دارهای آهنی قالی و خورجین است. قانونی وجود ندارد مهاجری که کارت شناسایی دارد، بتواند گواهی نامه رانندگی بگیرد و به همین دلیل، دشواری زیادی در این راه متحمل می شود. او در همین رابطه تعریف می کند: «کار من شبانه روزی است. ساعت 12 شب هم بوده که به منزل هنرجویانم رفته ام و چله کشی کرده ام یا به دارهای قالی رسیدگی و مشکلاتش را رفع کرده ام. گاهی هم دارهای قالی را به منزل خودمان می برم و تعمیراتش را انجام می دهم. چون تعمیر دارها طول می کشد و مجبور می شوم به خانه مان ببرم اما مشکل عمده من حمل و نقل دارهاست. بیشتر اوقات دارها را با موتور سه چرخ پدرم جابه جا می کنیم اما زمان هایی هم بوده که با فرغون و گاری و حتی روی شانه ام گذاشته و برده ام».

او ادامه می دهد: «بار اول، برای توزیع دارها، زخم بستر پدرم عود کرد و نمی تواست از جایش بلند شود و از خانه بیرون بیاید. یادم هست آن روز پول هم نداشتم تا وسیله نقلیه برای جابه جایی دارها کرایه کنم. روی این را هم نداشتم که از مؤسسه خیریه پول قرض کنم. بنابراین مجبور شدم گاری همسایه مان را که با آن نان خشک جمع آوری می کند قرض بگیرم، و با همراهی خودش، از ساعت 3 بعد از ظهر تا ساعت 8 شب دارها را به خانه بچه ها رساندیم».

او از این روزها بسیار داشته و روزهایی هم بوده است که دارها را با فرغون جابه جا کرده است. زمانی هم که دیگر هیچ وسیله نقلیه ای پیدا نکند، دارهای آهنی را روی شانه اش می گذارد. حالا مدت هاست اهالی محله دختری را که گاهی دار آهنی بر دوش می گذارد و از این کوچه به آن کوچه می رساند به خوبی می شناسند و می دانند چقدر در کارش پیگیر است و چقدر برای آموزش دادن سماجت به خرج می دهد.

 


هنر افغانستان در ایران

او تا به حال 2 دوره در زمینه خورجین بافی آموزش داده است و به درآمد هم رسیده اند. البته خودش بابت خرید و فروش خورجین ها پولی دریافت نمی کند و تمام سود را به هنرمندانش می دهد. زهرا می خواهد برای گسترش کار، وقتش را روی تابلوفرش بگذارد چون درآمد بیشتری نصیب کارآموزانش می کند. از طرفی، از این طریق، خودش هم می تواند به درآمد برسد. اما او در این راه 2 مشکل بزرگ دارد: یکی همان حمل و نقل که کارشان را لنگ می گذارد و دیگر اینکه بافت تابلوفرش به سرمایه اولیه نیاز دارد. او دراین باره می گوید: «بیشتر کسانی که تابلوفرش می بافند از یک طرف دار استفاده می کنند و معمولا بعد از 3 ماه، با فروش تابلوفرش به درآمد می رسند. ولی ما برای صرفه جویی در نخ های چله، از پشت تابلو هم استفاده می کنیم. این کار باعث می شود زمان بافت تابلو 2 برابر شود، یعنی چیزی حدود 6 ماه، و بافنده های ما باید در این مدت، بدون دریافت هیچ دستمزدی، کار را به اتمام برسانند. متأسفانه من نمی توانم پولی به عنوان دستمزد اولیه به بافنده ها بدهم. دستمزد نهایی آن ها از 700 تا یک میلیون و 500 هزار تومان است. فعلا فقط گفته ام کار را شروع کنند و به دنبال گرفتن وام هستم.»این کارآفرین جوان برنامه های دیگری هم برای آینده دارد. او می خواهد به زنان مهاجر در گلشهر و پنجتن هم آموزش بدهد و برایشان شغل ایجاد کند. همچنین قصد دارد برای رشد و پیشرفت بیشتر کار، به آموزش صنایع دستی افغانستان بپردازد، هنرهایی مانند سوزن دوزی، گیوه بافی و گلدوزی روی شال های نخی. او می گوید: «صنایع دستی افغانستان عالی هستند اما این هنر چندان دیده نمی شود و کسی قدرش را نمی داند».


قالیباف قالینه خم آستانه

بی بی زهرا در حال راه اندازی یک سایت برای ارائه تابلوفرش ها و تبلیغات هم هست، سایتی که نامش را قالینه خم آستانه انتخاب کرده است. به گفته او قالینه در زبان پشتو، به معنی فرش است و خم آستانه نیز نام روستایی در ولایت بامیان است که پدرش آنجا متولد شده. می گوید: «در نه سالگی به همراه خانواده ام به افغانستان رفتم. هرات و کابل و بامیان را هم دیده ام اما افغانستان را برای سفر دوست دارم و نمی توانم از مشهد دل بکنم. دوستانم، کارم و تمام عشق و زندگی ام اینجاست. من به امید آدم های خوبی هستم که دور و برم هستند و درکنارشان زندگی می کنم. زندگی فرازونشیب های زیادی دارد. درست مثل نوار قلبی است که اگر ضربان نداشته باشد، خط صاف می شود و همه چیز از بین می رود. این بالا و پایین های زندگی باید باشد».

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
عاطفه
۱۹:۲۱ - ۱۳۹۹/۰۵/۰۴
همیشه دخترانی مثل زهرا منو به وجد میارن!
براش آرزوی موفقیت میکنم