به گزارش شهرآرانیوز؛ ماریو بارگاس یوسا جسورترین و بیباکترین نویسندهی اسپانیایی در ۲۴ فروردین امسال چشم از جهان فروبست و عاشقان ادبیات و خوانندگان پر و پا قرص کتابهای نقادانهاش علیه ظلم و استبداد در غم از دست دادن چنین غول ادبیاتی فرو برد. نویسندهای که در طول ۵۵ سالی که به نوشتن روی آورد، ۵۹ کتاب نوشت و موضوع اولین رمانش را به گفتهی خودش، پدرش به او داد. وقتی که بعد از مدتها سر و کلهی پدر در زندگی او پیدا میشود و حالا یوسا، که پیش از این در کنار مادرش و خانوادهی خوش مشربش زندگی میکرده و تاکنون خیال میکرده پدرش مرده، اکنون با حقیقتی محض رو به رو میشود. چرا که پدر مستبدش زنده است. اما سالها پیش از تولد ماریو، آنها را ترک کرده است.
شاید همین دلایل در کودکی بود که سبب شد یوسا چنین مصرانه بر گفتن حقایق اصرار بورزد و پیوسته در نوشتههایش علیه ظلم بنویسد. چرا که مادر تا سالها مساله زنده بودن پدر را از او کتمان کرده و پدر نیز او را به اجبار به ارتش میفرستد. تحمل ظلم و استبداد پدر و البته شخصیت خاص ماریو، مانند علایق عجیب او در کودکی، دعوت تمام همکلاسیهایش به صرف چای در خانهشان، جاسوسی کردن از آدمها از روی درخت تا التماس برای کتک نزدن پدر، ظلم و حقارتش در برابر پدر، احساس بیدفاعی و از همه مهمتر رفتن به ارتش به اجبار پدر، که نقطهی عطف زندگی او شد و به گفته خودش
«من به لئونکیو پرادو رفتم، چون پدرم فکر میکرد ارتش، بهترین درمان برای ادبیات است؛ اما او در عوض، موضوع اولین رمانم را به من داد.»
کتاب «سالهای سگی» در حقیقت برشی از زندگی این نویسنده در ارتش است. پس از آن کتاب «گفتوگو در کاتدرال»، شاهکار دیگری از ماریو بارگاس یوسا است که بدلیل سبک نگرش پیچیدهی آن یا ترجمهی انگلیسی آن کمتر به آن توجه شد.
یوسا که در مقایسه با همدورهای خودش مارکز، بسیار رکگو و جسور بود، احساسات کمتری از خود نشان میداد. با این حال معتقد بود «ادبیات با خلق و دوباره سازی قصهها و افسانهها، زندگی انسانها را غنی میکند و یک زندگی موازی همراه با زندگی واقعی را پیش میبرد که انگیزههای آن غنیتر، واضحتر و شفافتر است.»
علاوه بر اینها ماریو بارگاس یوسا به عنوان چهرهای سیاسی در کشورش شناخته میشد. تا مرز رئیس جمهور شدن پیش رفت. در جشن گرفتن تولد ۸۰ سالگیاش چهرههایی همچون رئیس جمهور شیلی، یکی از رئیس جمهوران سابق اروگوئه، دو تن از رئیسان جمهور سابق کلمبیا و دو تن از نخست وزیران سابق اسپانیا در مراسمش حضور پیدا کردند و با این حال هیچ علاقهای به صحبت از زندگی عاشقانهاش نداشت. گویا محور اصلی تمرکز او سیاست، ادبیات و زبان اعتراضآمیزی بود که بر قلم میراند.
یوسا که از دوستان صمیمی مارکز بود، پس از چندی رابطهی آنها به تیرگی گرایید. اما او رمانهای دوستش، مارکز را پس از مرگ او، زنده و خوانا خواند.
یوسا در سال ۲۰۱۰ برندهی جایزهی نوبل ادبیات شد، در بسیاری از دانشگاهها تدریس کرد و جایزه سروانتس، مهمترین جایزه ادبی نویسندگان اسپانیایی زبان را از آن خود کند و در نهایت در سال ۱۹۹۶ برنده جایزه صلح در آلمان شد.
او در کتاب «چرا ادبیات» دربارهی اهمیت ادبیات چنین نوشته:
جامعهای بیخبر از خواندن که از ادبیات بویی نبرده، همچون جامعهای از کر و لالها، دچار زبان پریشی میشود و به سبب زبان ناپخت و ابتداییاش مشکلاتی عظیم در برابر برقراری ارتباط خواهد داشت. این در مورد افراد نیز صدق میکند. کسی که فقط پرت و پلا میخواند، بیگمان اختلالی در بیان دارد، این آدمها بسیار حرف میزنند، اما اندک میگویند.
سرانجام این نویسندهی بزرگ که تمام عمر خود را در بسط آزادی نوشت در ۸۹ سالگی چشم از جهان فروبست. نویسندهای که تا همیشه آثارش در قفسه کتابخانه عاشقان ادبیات موجود است و حرفهایش در ذهن مخاطبانش میماند. او که معتقد بود مانند فلوبر «استعداد نویسندگی ندارد و فقط یک ذهنیت دربارهی خود دارد و آن این که میخواهد نویسنده شود.» بنابراین کوشید تا نویسنده شود و نویسنده بماند.