صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

سند کربلا روایت توست

  • کد خبر: ۳۵۰۰۰۵
  • ۱۵ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۰:۳۴
این‌روز‌ها که نزدیک‌تر می‌شویم به اربعین نگرانی‌ام بیشتر می‌شود، از همسرم خواستم تا وقتی که تکلیف روشن می‌شود حداقل برای بچه گذرنامه بگیریم که اگر امام‌حسین (ع) طلبیدند و راهی شدیم برای گرفتن گذرنامه دیر نشده باشد، اما همسرم می‌گفت: امام بطلبند گذرنامه هم جور می‌شود. راست هم می‌گفت.
عاطفه جعفری
نویسنده عاطفه جعفری

یکی از دوستان می‌گفت: امسال عراق ناامن است و ما شاید بلیت‌های قطاری که پیش‌خرید کردیم را لغو کنیم.

آب سردی بود که بر وجودم ریخت. حالا که بچه از آب‌وگل درآمده و تصمیم گرفته‌ایم برای اولین بار سفر خانوادگی برویم چرا چنین مانعی باید سر راهمان باشد؟ به همسرم که گفتم، گفت اگر این‌طور پیش برود ما هم بعید است برویم.

اما دلِ تنگم بی‌قرارتر از این حرف‌هاست.

این‌روز‌ها که نزدیک‌تر می‌شویم به اربعین نگرانی‌ام بیشتر می‌شود، از همسرم خواستم تا وقتی که تکلیف روشن می‌شود حداقل برای بچه گذرنامه بگیریم که اگر امام‌حسین (ع) طلبیدند و راهی شدیم برای گرفتن گذرنامه دیر نشده باشد، اما همسرم می‌گفت: امام بطلبند گذرنامه هم جور می‌شود. راست هم می‌گفت.

این روز‌های نزدیک به اربعین خوف‌ورجای عجیبی دارد. همسرم یک‌روز می‌گفت: من تنها می‌روم و تو و بچه بمانید.

گاهی می‌گفت: تو برو ما می‌مانیم. بعد هم که اصرار داشت بچه را بگذاریم خانه‌ی خاله‌اش و دونفری برویم.

دیگر اصرار نکردم و با وجود نگرانی مخالفتی هم نداشتم. از اول محرم کلی فکر کرده بودم که اگر راهی شدیم کوله‌پشتی سبک برداریم. فلان دارو را بردارم و فلان ظرف را برای کمی عسل کنار بگذارم.

قیچی کوچکی به همراه نخ و سوزن برای بخیه زدن تاول پا بردارم که اگر در مشایه نیاز شد استفاده کنیم.

لباس‌های مشکی بچه را در ذهنم انتخاب کرده بودم. برای خودم پیراهن نخی خریدم و هزار فکر و دغدغه‌ی مادرانه و البته آرزوی زیارت خانوادگی که شب لیله‌الرغایب در ایوان مقصوره نوشته بودم رهایم نمی‌کردند.

به امام هشتم توسل کردم و همسرم رضایت دادند که فعلا برای دخترکمان درخواست گذرنامه بدهیم و حتی برای ارز اربعینی اقدام کنیم و ببینیم چه می‌شود.

مقنعه مشکی‌ای را که سال گذشته مادر همسرم برای دخترم از عراق سوغاتی آورده بود سرش کردم و کربلا رفتن و نرفتن رقیه‌زهرای سه‌ساله‌ام را به رقیه اباعبدا... سپردم و به همراه پدرش راهی‌شان کردم که برای گذرنامه اقدام کنند و به خدا توکل کردم و گفتم:

تا یار که را خواهد و میلش به که باشد

من، اما امیدوارم به او و می‌خواهم غزل حضرت زینب (س) را که اربعین سال‌۱۴۰۰ در مشایه شروع کردم و چهارسال ناتمام بود و امسال شب چهارم محرم کاملش کردم در مسیر پیاده‌روی اربعین بخوانم.

یا عقیلةالعرب (س)

نقل کردند راویان در جنگ

که گذشتی تو از تمام خودت

کربلا را تو جاودان کردی

با قیام علی‌الدوام خودت

گاه پیش رباب می‌رفتی

گاه دنبال آب می‌رفتی

در اسارت نبوده‌ای هرگز

لحظه‌ای فکر التیام خودت

دخترِ بی‌نظیرِ شیر خدا!

کس نفهمیده است شأن تو را

وقت ایراد خطبه‌ات باری

پرده بردار از مقام خودت

ذوالفقار تو خطبه‌هات شده‌است

خطبه‌های تو مدعات شده‌است

دختر کوثری و می‌گیری

اذن پیکار از امام خودت

کوفه اقلیم صبح دولت توست

شام یک پرده از قیامت توست

سند کربلا روایت توست

کربلا را زدی به نام خودت

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.