صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

آزادگان؛ درس‌رفتاری برای روز‌های سخت ایران

  • کد خبر: ۳۵۲۲۵۱
  • ۲۶ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۳:۴۴
جنگ شد، به جهاد برخاستند. از کوچه به کوچه شهر و روستا، مردانی سلاح بر دوش گرفتند و به سوی جبهه‌ها رفتند. برخی در همان خاک‌ریز‌ها شکوفا شدند و به کاروان شهیدان پیوستند و برخی به جانبازی یا ایستادگی بر آرمان‌ها، شهادت‌زیست شدند.

نفس روح‌ا... که به این خاک خورد، زمین و زمان در فهمِ «مِنَ‌المُؤمِنینَ رِجالٌ صَدَقوا ما عاهَدُوا‌اللَّهَ عَلَیهِ فَمِنهُم مَن قَضىٰ نَحبَهُ وَمِنهُم مَن یَنتَظِرُ وَما بَدَّلوا تَبدیلًا؛ در میان مؤمنان مردانی هستند که بر سر عهدی که با خدا بستند، صادقانه ایستاده‌اند؛ بعضی پیمان خود را به آخر بردند (و در راه او شربت شهادت نوشیدند) و بعضی دیگر در انتظارند و هرگز تغییر و تبدیلی در عهد و پیمان خود ندادند»، به بلوغ رسیدند و مردمان شدند شرح به‌تبیین‌رسیده کلام خدا. جنگ شد، به جهاد برخاستند. از کوچه به کوچه شهر و روستا، مردانی سلاح بر دوش گرفتند و به سوی جبهه‌ها رفتند. خاکِ این دیار، رد پایشان را به یاد دارد و خاک‌ریز‌ها هنوز بوی نفسشان را می‌دهد.

برخی در همان خاک‌ریز‌ها شکوفا شدند و به کاروان شهیدان پیوستند و برخی به جانبازی یا ایستادگی بر آرمان‌ها، شهادت‌زیست شدند. گروهی هم به اسارتی رفتند که به‌ظاهر زندان بود، اما در‌حقیقت، دانشگاهی شد برای آزادگی. برای مدیریت شرایط فوق‌سخت. بگذارید مؤلفه‌های رفتاری را با تمثیل‌های واقعی باز بخوانیم؛ یکی از آزادگان می‌گفت: «دفتر نداشتیم، کتاب نداشتیم، اما در دل همان قفس‌ها، کلاس درس برپا کردیم. کسی که ریاضی می‌دانست، معلم شد. 

کسی که قرآن بلد بود، معلم شد؛ حتی اگر یک بیت شعر در خاطر داشتیم، آن را برای هم می‌خواندیم. اردوگاه ما مدرسه‌ای شد که دیوارهایش سیم‌خاردار داشت، اما سقفش به آسمان ایمان می‌رسید.» آنان از کمترین امکانات، بیشترین بهره را بردند. یک لیوان چای، میان چند نفر تقسیم می‌شد، نه فقط برای رفع عطش، بلکه برای گرم‌کردن دل‌ها. لباس‌های کهنه، چند دست میان جمع می‌چرخید، اما گرمای برادری، سرمای زمستان را شکست می‌داد. آزاده‌ای دیگر نقل می‌کرد: «شب‌ها که چراغ‌ها خاموش می‌شد، ما تازه بیدار می‌شدیم. 

یکی با نوک میخ روی چوب تخت‌ها الفبا می‌نوشت، دیگری برایمان قصه می‌گفت. یاد گرفتیم که حتی یک میخ خمیده هم می‌تواند قلم باشد و چوب تخت هم می‌تواند دفتر شود. دشمن می‌خواست ما را بشکند، اما ما در همان لحظه، خودمان را می‌ساختیم.» امروز، کشور عزیزمان ایران نیز در وضعیتی ایستاده که ازهر‌سو تهدید‌ها و تنگناها، قامتش را می‌آزمایند. 

ناترازی‌ها، فشار‌ها و مشکلات، بر شانه‌ها سنگینی می‌کند؛ اما ما را آزادگان معلم‌اند که توانستند از دل تهدیدِ اسارت، فرصتی برای رشد بسازند. ما نیز می‌توانیم از دشواری‌های امروز، پلی به سوی آینده بسازیم. به یاد داریم که یکی از آنان می‌گفت: «در اردوگاه، هر کس سهم خود را می‌داد تا دیگری سرپا بماند. نان را نصف می‌کردیم، حتی اگر گرسنگی استخوانمان را می‌سوزاند. فهمیدیم که زندگی، با خوردن بیشتر شیرین نمی‌شود با بخشیدن بیشتر شیرین می‌شود.» 

باری، ما از فرزندانِ سجاداندیشِ خویش آموخته‌ایم سختی‌ها، اگر با ایمان و همت روبه‌رو شوند، ما را قوی‌تر می‌کنند. یاد گرفته‌ایم می‌توان از کمترین داشته‌ها، بیشترین برداشت را کرد. با خود مدام زمزمه می‌کنیم این خط را که هم‌بستگی و همدلی، نه یک انتخاب، بلکه شرط بقاست. 

در یاد نگه می‌داریم که امروز‌و‌فردای ایران، در گرو نقش‌آفرینی تک‌تک ماست؛ حتی اگر سهممان اندک باشد. بیایید امروز، در روزگار فشارها، آزادگان را آینه خود کنیم. از آنان بیاموزیم که ناامیدی، بدترین اسارت است و امید، آغاز آزادی. دست یکدیگر را بگیریم، نگاهمان را به فردا بدوزیم و نقش تاریخی خود را در ساختن ایرانی قوی و سرافراز ایفا کنیم.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.